یادداشت نصرالله قادری بر نمایشنامه”... امشب باید بمیرم”
راستی آیا خندهدار نیست بعد از سالها خوب و سلامت زندگی کردن آدمی ناگهان بمیرد؟
نمایشنامه”... امشب باید بمیرم” نوشته نصرالله قادری همزمان با اجرای آن منتشر شد.نمایشنامه”... امشب باید بمیرم” در تیراژ 2000 نسخه و با قیمت 1000 تومان از سوی انتشارات پُر پیمان به همراه نمونههایی از طراحی صحنه و طراحی لباس، نمونههایی از عکسهای اولین اجرا روانه بازار شده است.قادری در مقدمه این نمایشنامه مینویسد:
«از دریچه دید یک انسان خردمند، مرگ زیباست و تنها زمانی که فردی فاقد دانش و خرد واقعی است از مرگ میهراسد.»
آدمیان نسبت به مرگ نظر مثبتی ندارند. اغلب آنها در ملاقات با فرشته مرگ به او خوش آمد نمیگویند، در حالی که همه معتقدند روزی باید بمیرند. با این باور آدمی هرگز مایل نیست که همین حالا دنیا را ترک کند. آدمیان میخواهند بی مرگ باشند و این ممکن نیست.
”اسم” یا”جان” که روح حقیقی آدمی است فساد ناپذیر و بیمرگ است. اگر آدمی به این”ادراک” نایل آید دیگر از مرگ نمیترسد، بلکه همیشه منتظر اوست و هر وقت که آمد با رویی گشاده به او خوش آمد میگوید. روح حقیقی، این گوهر تابناک الهی وجود که کشته سوخته پژمرده و فرسوده نیست، ابدی و پایدار است. او هرگز از مرگ نمیهراسد و مرگ را نقطه پایان زندگی نمیداند.
اقتلونی یا ثقانی لائماً ان فی قتلی حیاتی دائماً
ان فی موتی حیاتی یافتی کم افارق موطنی حتی متی
فرقتی لولم تکن فی ذا الکون لم یقل انا الیه راجعون
«مرگ نامی است که پس از ترک مروارید آبی به بدن داده میشود. چه زیباست پاک مردن! به راستی آیا خندهدار نیست بعد از سالها خوب و سلامت زندگی کردن آدمی ناگهان بمیرد؟ شاید، نه! وقتی نمیشود خوب زندگی کرد، بهتر است که بمیرم! کسی که از مرگ نترسد، مرگ پیش چشمانش میمیرد.
ناصر من میمیرد، بس که غریب و بی کس و تنهاست، بس که او را نمیفهمند، بس که روحش خون ریز و تناش شرحه شرحه است، تنها قدرت و غنای او ناگهان هیچ نداشتن است. او میمیرد، تا دوباره متولد شود، تا شحنهگان پیر از مردهاش هم پرهیز کنند تا خنجر کشان دیروز، صاحب عزای امروزش باشند. میمیرد تا آسوده شود و در دامان مهربان سبز آبی خالقش آرام گیرد.»
ن.ق