در حال بارگذاری ...
...

نقد و بررسی نمایش”رکاب” به نویسندگی و کارگردانی”عزت‌الله مهرآوران”

عزت‌الله مهرآوران گرچه موضوع زیبا و ارزشمندی را برگزیده، اما نتوانسته است بین عناصر ساختاری متن ارتباطی منسجم و باورپذیر ایجاد کند و همین ناتوانی در پردازش اولیه موضع به جدا افتادگی عناصر درون متنی نمایش و نهایتاً به عدم شکل گیری نظام‌مند نمایش منجر شده است.

حسن پارسایی:
یکی والایی طلب و جهان نگر است، دنبال انگیزه‌ها و اعتقادات خاص خود می‌رود تا تعامل بزرگتری را دامن بزند. دیگری در انتظار او درگیر سوالات و گلایه‌های درونی و محدود خویش است که مثلاً این وسط تکلیف عشق چه می‌شود. نمایش”رکاب” به نویسندگی و کارگردانی عزت‌الله مهرآوران بر آن است که جوابی به این سوال بدهد، اما...
نمایش”رکاب” براساس واگویه‌ها، خود اظهاری‌ها و برون ریزی‌های بیش از حد شکل گرفته است که برای آن‌ها جز یک دلیل درون متنی که آن‌ هم به تنهایی”مهری” و دلتنگی‌های او ارتباط پیدا می‌کند، دلیل دیگری وجود ندارد. با توجه به این که خود اظهاری‌ها بخش عمده نمایشنامه را پر کرده، نیاز به علت‌های دیگری هم برای آن بود. نویسنده، نوشته‌اش را صرفاً براساس یک موقعیت طرح ریزی کرده و تا لحظه پایانی که”مهری” با دوچرخه سفید راه شوهرش را پی می‌گیرد، متن شکل داستانی ندارد، اما خوشبختانه در لحظه آخر با همین ترفند از حوزه خبری و گزارشی در می‌آید و شکل داستانی به خود می‌گیرد. ولی چند سوال بی پاسخ می‌ماند، منجمله این دوچرخه‌ای که وسط صحنه است و به شوهر مهری تعلق دارد، وسط صحنه چه کار می‌کند؟ وجود چنین وسیله‌ای نمی‌تواند جزء نمایشنامه باشد، زیرا در متن اشاره نشده که شوهر مهری دو تا دوچرخه دارد. از طرفی، او با دوچرخه‌اش در حال رکاب زدن به دور دنیا و تبلیغ صلح است. جوابی که به سوال داده می‌شود این است: نویسنده آن را بر متن تحمیل کرده تا از قبل نمایشنامه را به گونه‌ای انتزاعی، فرامتنی و به دلخواه کارگردانی کرده باشد. از این رو باید بپذیریم که هنگام نوشتن متن فکر عزت‌الله مهرآوران صرفاً روی اجرا متمرکز بوده و نه نوشتن یک اثر نمایشی.
دلایل زیادی هم این نظر را به اثبات می‌رساند: شعرهایی که از شاعران معروفی همچون”لورکا” و دیگران بر زبان یک زن جنوبی که لهجه، شخصیت، هویت و اصالت خودش را حفظ کرده جاری می‌شود، تناقضات متن را به خوبی نشان می‌دهد. مهری پرسوناژی دوگانه و ساخته شده است؛ نیمی از آن واقعی و نیمی هم برگرفته از ذهنیات خود کارگردان نمایش است، حاصل این ناآشنایی به متن و ساختار آن، عدم کاراکتریزه شدن آدم‌های نمایش”رکاب” را در پی داشته است. مهری که نقش او را”پرستو گلستانی” با مهارت و زیبایی قابل تحسینی بازی می‌کند به علت نقص متن(نه بازی بازیگر) و نیز به سبب دو وجهی بودن، استعاری و گاه شعرگونه بودن اغلب دیالوگ‌هایش در کل غیرواقعی جلوه می‌کند.
پرسوناژ”جواد” هم که نقش آن را”امیر غفارمنش” به خوبی بازی می‌کند، اضافی و تحمیل شده بر متن است، زیرا هیچ داده یا افزوده معنادار و قابل اعتنایی به متن اضافه نمی‌کند و فقط برای مزه‌پرانی به کار گرفته شده است، به عبارتی اگر او را حذف کنیم درونمایه و ساختار نمایشنامه آسیب نمی‌بیند.
عزت‌الله مهرآوران در مقام کارگردان تا حدی از توانمندی‌های بیشتری برخوردار است. او رویکرد صرفاً بصری به متن دارد و این به علائق و ابتکارات ذهنی او برای کارگردانی مربوط می‌شود. البته در کنار بعضی ویژگی‌های کارگردانی لازم است به اشتباهاتی هم در این مورد اشاره نمود. او پرسوناژ”جواد” را با همان شلوار لی کوتاه، پاره و نقاشی شده که معمولاً در غرب و خارج از کشور می‌پوشیده، وارد یک محله سنتی و قدیمی در جنوب ایران می‌کند و از یاد می‌برد که ارائه این شاکله از چنین پرسوناژی آن هم در جنوب، کاملاً غیر واقعی است و همین دلیل دیگری بر اضافی بودن این کاراکتر محسوب می‌شود. حتی اگر کارگردان براساس یک قرارداد ذهنی و به منظور تاکید بر فرهنگ وارداتی غرب این کار را کرده باشد که ظاهراً قصدش هم همین بوده، آسیب بیشتری به نمایش می‌زند، زیرا باور پذیر بودن سایر داده‌های نمایشنامه و در نتیجه کل متن را زیر سوال می‌برد.
پیرمردی که در حاشیه صحنه، در حال تعمیر یک دوچرخه سفید نمادین است، علی رغم عنوان پیرمرد دانا در بروشور نمایش، فقط می‌تواند یک دوچرخه ساز باشد. زیرا هیچ علت درون متنی برای دانا بودن او(حتی چند دیالوگ) ارائه نشده و اساساً جزء متن نیست.
یکی از معایب این که کارگردان نویسندگی متن را هم به عهده بگیرد این است که این دو مقوله دائم در ذهنش با هم تداخل پیدا می‌کنند، یعنی علائق او به اجزاء خاص و مفهوم داری در صحنه و نیز تمایل به حضور پرسوناژهای معین و سمت و سو دهنده‌ای به هنگام نوشتن متن، این عوامل را بر اثر تحمیل و در نتیجه، اجرا دچار جدا افتادگی از متن می‌شود.
طراحی صحنه مناسب و زیباست و محوریت خانه سنتی را که رو به تماشاگر است و پرسوناژ محوری نمایش هم از آن بیرون می‌آید، نشان می‌دهد.
موسیقی نمایش ارتباط چندانی با محتوای آن ندارد؛ وقتی در متن به”نخل‌های سر بریده و سوخته” و”عروس‌هایی که کف دست‌هایشان حنایی مانده” و... اشاره می‌شود و یک زن جنوبی هم با لباس محلی محوریت موضوعی و صحنه‌ای پیدا می‌کند، لازم است که از موسیقی محلی خطه جنوب به نحو مطلوب استفاده شود نه از آهنگ”سلطان قلب‌ها” و...
نور نمایش می‌توانست متنوع باشد. واگویه‌ و برون ریزی عاطفی در نمایش”رکاب” زیاد است. جا داشت که با استفاه از نور موضعی علت را با تاکید بیشتری به تنهایی”مهری” منتسب کرد که متاسفانه این کار انجام نشده و نوری یکنواخت که به سهم خود کاربری هم دارد، صحنه را در برگرفته است.
طراحی لباس مهری حساب شده است و پولک دوزی‌های پایین پیراهن که باعث انعکاس نور می‌شود، تلألؤ زیبا و معناداری را که به لرزش امواج آب می‌ماند، پیش پای او ایجاد می‌کند. لباس او هویت بومی و اقلیمی او را هم نشان می‌دهد.
استفاده از صندوقچه و جای دادن عکس‌ها، نامه، عروسک و... در داخل آن که نهایتاً منجر به مقایسه کردن با کوله پشتی حاوی نوشته‌های شوهرش می‌شود، در آشکار کردن نوع اعتقادات و میزان پای بندی‌شان به آن‌ها با درایت انجام شده است، فقط نوع حضور”فرهاد مهدوی” که در یک لحظه با پای خودش می‌آید و جلو چشم تماشاگران روی صندلی چرخدار نقش یک معلول را بازی می‌کند، چندان روشن و مرتبط با متن و حتی شیوه اجرای نمایش نیست، زیرا علی رغم استفاده‌هایی چند از”فاصله گذاری” وجه غالب اجرای نمایش شیوه”فاصله گذاری” نیست. صدای بیرون به تنهایی حضور پرسوناژ نادیده نمایش را برای تماشاگران حاضر و قابل دسترس می‌سازد و آن‌ها می‌پذیرند که این صدا به عنوان یک پرسوناژ حوادث نمایش را همراهی کند.
با همه این‌ها، وقتی روی نمایشنامه آن قدر کار نشده باشد که بتواند داده‌های مورد نظر نویسنده را به طور کامل در درونمایه‌اش ارائه دهد، آن وقت هنگام اجرا به محض این که کارگردان با فقدان یک کمپوزسیون دارای اجزاء و عناصر دراماتیک رو به رو می‌شود، خودش به طور ابتکاری درصدد شکل دهی صحنه برمی‌آید و می‌خواهد هر طور شده کمبودها را جبران کند. از این رو، عناصر و اشیایی را درست یا غلط به آن چه که هست می‌افزاید و این جا تعجبی ندارد اگر ما با کاراکتر اضافی یا اشیاء غیرضروری رو به رو شویم؛ مثلاً‌ وجود دوربین عکاسی که بر کف صحنه گذاشته شده و هیچ کاربری هم ندارد یا رادیو و ضبط صوتی که نه تنها بر صحنه بلکه بر دست و دوش بازیگر هم سنگینی می‌کند، از جمله این موارد به شمار می‌رود.
نمایش”رکاب” برای بازیگران و مخصوصاً نویسندگان از جهتی می‌تواند مثال خوبی باشد، زیرا تمایزات و همسویی اجرا با متن را به طور همزمان آشکار می‌سازد: در این نمایش با پرسوناژ”مهری” رو به رو هستیم که به علت ضعف نمایشنامه و دیالوگ‌هایی که به خودش تعلق ندارد هرگز روی صحنه کاراکتریزه نمی‌شود، اما برای تماشاگر پذیرندگی و مقبولیت عاطفی(نه تحلیلی) پیدا می‌کند، چرا؟ چون هر پدیده‌ای اعم از انسانی یا غیر انسان وقتی به صورت نمایشی روی سن جلوه یابد، تاثیر بصری و آنی خودش را می‌گذارد؛ خصوصاً‌ این که در نمایش”رکاب” برای نقش مهری(پرستو گلستانی) انتخاب شده که چهره کودکانه و معصومش زیبایی خاص نقاشی‌های مینیاتوری را به ذهن تماشاگر می‌آورد. او با خود اظهاری‌هایش گاهی ما را یاد دختر بچه‌ای می‌اندازد که تنها گذاشته شده و دائم خودش را با حرف‌های بامعنا و بی‌معنا به صورت یک بازی ذهنی سرگرم می‌کند.
با همه این‌ها، شنیدن جملاتی مثل”هوای پائیزی چه قدر طعم قصیده دارد” از زبان این زن جنوبی، آن هم در شرایطی که حتی خالکوبی کردن چانه و دست‌هایش از نگاه و ذهن کارگردان دور نمانده و بر روستایی بودن او اصرار داشته، با هیچ عرف و آئین نمایشی و تئاتری جور در نمی‌آید. دیالوگ‌های شعری، استعاری و روشنفکرانه”مهری” نشانگر آن است که کارگردان تاکید زیادی بر انتقال داده‌های معینی داشته، اما متاسفانه عوامل و علت‌هایی درون متنی برای خیلی از این داده‌ها وجود ندارد.
وقتی دوچرخه ساخته شده در پایان به این زن سپرده می‌شود تا او راه شوهرش را ادامه دهد سوالات زیادی پیش می‌آید: چرا فقط این زن و شوهر؟ چرا خود دوچرخه ساز و دیگران پی رکاب زدن برای صلح نمی‌روند؟ و آیا رکاب زدن برای این زن جنوبی روستایی امکان پذیر است یا این فقط یک”بازی نمایشی” است برای گول زدن تماشاگران؟
تامل و تعمق روی این سوالات ما را به این نتیجه می‌رساند: عزت‌الله مهرآوران گرچه موضوع زیبا و ارزشمندی را برگزیده، اما نتوانسته است بین عناصر ساختاری متن ارتباطی منسجم و باورپذیر ایجاد کند و همین ناتوانی در پردازش اولیه موضع به جدا افتادگی عناصر درون متنی نمایش و نهایتاً به عدم شکل گیری نظام‌مند نمایش منجر شده است، مع‌الوصف نمایش دارای یک نقطه عطف است؛ بازی خوب پرستو گلستانی و هدایت درستش توسط کارگردان عامل مهمی در راضی نگه داشتن نسبی تماشاگران است.