در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با اعظم بروجردی؛ نویسنده و کارگردان نمایش”تندباد خیال”

پیمان شیخی:اشاره: اعظم بروجردی؛ نویسنده، کارگردان و مسئول جشنواره بانوان این روزها نمایش”تندباد خیال” را در تالار مولوی به اجرا می‌برد. اعظم بروجردی که بیشتر در حوزه نوشتن فعال است، تا به حال نمایشنامه‌های”معراج”، ...

پیمان شیخی:اشاره:
اعظم بروجردی؛ نویسنده، کارگردان و مسئول جشنواره بانوان این روزها نمایش”تندباد خیال” را در تالار مولوی به اجرا می‌برد.
اعظم بروجردی که بیشتر در حوزه نوشتن فعال است، تا به حال نمایشنامه‌های”معراج”، ”اقلیما”، ”پرنده‌های شب”، ”پهلوانان نمی‌میرند”، ”در کوچه باغ‌های عشق”، ”در خیابان‌های سرد” و”رمان خواب سبد عشق” را نوشته است. و نمایش”اختر چرخ ادب پروین” را نیز سال گذشته در حوزه هنری به روی صحنه برد.
بروجردی پس از اخذ لیسانس در رشته ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای زیبا، مدرک فوق لیسانس کارگردانی و بازیگری خود را هم از دانشگاه تربیت مدرس گرفت. همچنین وی مدت 15 سال است که سابقه ریاست کانون تئاتر بانوان را در مرکز هنرهای نمایشی دارد.
در نمایش”تندباد خیال” شبنم مقدمی، تبسم هاشمی‌حائری، ساقی عقیلی و رضا امامی به ایفای نقش می‌پردازند.
نمایش”تندباد خیال” در فضای جنگ شکل می‌گیرد، چرا این فضا را انتخاب کردید؟
جنگ یکی از وقایع و حوادثی است که می‌تواند بار دراماتیکی قوی را به همراه داشته باشد و به تعبیری شما همه زندگی را می‌توانید در جنگ بیابید البته این به آن معنا نیست که من جنگ را تایید می‌کنم اما دفاع امری اجتناب ناپذیر است و این نمایشنامه به دلیل این که من این آدم‌ها را در جنگ دیده بودم و و با آن‌ها آشنا بودم، شکل گرفته اگرچه آن‌ها مدت بسیار کوتاهی را با من زندگی کردند، اما گویا همواره در طول این سال‌ها در وجودم جریان داشتند و منتظر فرصتی بودند که خود را ظاهر کنند.
چرا سعی نکردید که این نمایش را در بی مکانی و زمانی اجرا کنید؟
اگر منظورتان از لازمانی و لامکانی حد فاصل زمان و مکان است که مثلاً قید تاریخی و زمانی نداشته باشد که خوب باید بگویم، نویسنده باید چیزی را بنویسد که می‌شناسد و من این آدم‌ها را در تاریخ و زمان مشخص دیده و ترسیم کرده‌ام اما اگر منظورتان از لازمانی و لامکانی جایی است که همه آدم‌ها باید یکی شوند، این اتفاق بعد از مرگ انسان‌ها می‌افتد که آن وقت هیچ کس متعلق به زمان و مکان خاصی نیست، البته این اتفاق در قسمتی از نمایشنامه”تندباد خیال” افتاده است، آن جا جایی است که لامکان و لازمان است و هیچ وابستگی به کسی نمی‌تواند وجود داشته باشد.
شخصیت زهره در بخش‌هایی از نمایش نابیناست اما در بخش‌های دیگری هم از بینایی برخوردار است؟
درست است زهره نابیناست برای این که حقیقت را نمی‌خواهد بپذیرد، واقعیت را باور ندارند و سعی می‌کند از واقعیت بگریزد. او مرده اما نمی‌خواهد مردن خویش را هم قبول کند پس در انحصار تابوتی چوبی گیر کرده برای همین هم کور است اما لحظاتی که در مرگ خویش حقیقت را می‌پذیرد، دنبال واقعیت می‌گردد. آن وقت دیگر او کور نیست و این درست در صحنه‌هایی است که با یوسف خیاط روبرو می‌شود.
آیا وجود لامکانی و لازمانی باعث جهانی شدن نمایش نمی‌شد؟
هر جا که حقیقت انسانی در معرض دیدگاه مخاطبان قرار می‌گیرد و مورد کنکاش واقع می‌شود همان جاست که نمایشنامه‌ می‌تواند جهانی باشد و این نمایشنامه دقیقاً به نفس انسانی و حقیقت او و زندگی پس از مرگ می‌پردازد و به تعبیری ابداً منطقه‌ای و بومی نیست، چرا که جنگ در این نمایشنامه به عنوان دستاویزی مطرح شده که بتوانیم از طریق آن، شخصیت‌های نمایشی و پیچیدگی‌هایشان را بیابیم.
چرا شخصیت مرد قصه در چند شخصیت نشان داده می‌شود؟
ما انسان‌ها همواره اهل قضاوت و حکم هستیم، در حالی که خودمان را فراموش می‌کنیم، در این نمایشنامه زینب، مرده شور که به مقام بالاتری از آدم‌های دیگر رسیده و می‌تواند راحت با مرده‌ها ارتباط برقرار کند، خودش نمی‌تواند فرزندش را در چند قدمی خود ببیند، زیرا او هم گاهی در ظواهر زندگی گم می‌شود، او هنوز نفهمیده که همه را، همه را حتی دشمن‌ات را باید دوست بداری، او به زهره می‌گوید که تو کوری چرا که نمی‌خواهی فرزندت را ببینی اما می‌بینیم که خود او هم به نوعی کور است، چرا که فقط در آسمان‌ها به دنبال فرزند گمشده‌اش می‌گردد و لحظه‌ای زمین و جلوی پای خود را نگاه نمی‌کند. مثل ما که اطرافیان‌مان را درست نگاه نمی‌کنیم و نمی‌بینیم، شاید اگر خوب ببینیم آن‌ها همان گمشده‌های ما باشند و راستی چه تفاوتی دارد! فرزند من بار دیگر چشم‌ها را باید شست، طور دیگر باید دید.
دکور صحنه طوری طراحی شده که بین زمین و آسمان معلق مانده است، دنبال چه مفهوم خاصی از این نوع طراحی صحنه بودید؟
بله، آدم‌های این نمایش همه‌شان به نوعی سرگردانند و به قول زهره بین زمین و آسمان گیر کرده‌اند نه زمینی زمینی‌اند و نه آسمانی، آسمانی. زهره هنوز هم فکر می‌کند که زنده است. زینب در میان مردگان و زندگان سیر می‌کند. یوسف خیاط برای محافظت و رهایی زهره از قید زمین خود را به دیوانگی می‌زند تا زهره راحت‌تر این مسیر سخت را طی کند و دختربچه که هنوز نمی‌داند مادری داشته یا نداشته است و اگر هست، چرا حتی به او نگاه هم نمی‌کند و در خواب‌هایش نمی‌آید.
موسیقی شما از سازهای عربی و افغانی ساخته شده است.
البته ما سعی کردیم که از موسیقی محلی و بومی، دستمایه‌ای بسازیم، برای رسیدن به یک موسیقی مدرن و به قول شما بی‌ مکان و بی زمان.
به طور کلی از اجرای”تندباد خیال” راضی بودید؟
بله، با صراحت باید بگویم که بچه‌ها بسیار خوب کار کردند و در حقیقت بسیار خوب با متن ارتباط برقرار کردند و با دلشان این آدم‌ها را فهمیدند.