در حال بارگذاری ...
...

مایکل بیلینگتن به سوالات شما دربارهی هارولد پینتر پاسخ می دهد

مایکل بیلینگتن ششم نوامبر سال ۲۰۰۲ در بی بی سی فور به سوالات مخاطبان دربارهی زندگی و آثار هارولد پینتر پاسخ داد

ترجمه: مجتبی پورمحسن
مایکل بیلینگتن، منتقد مشهور تاتر انگلیس، شانزدهم نوامبر سال 1939 در بلکبرن انگلیس به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات، کارش را به عنوان روزنامه نگار در لیورپول آغاز کرد. علاقه به تاتر، مایکل را به بازیگری و کارگردانی کشاند. او به مدت دو سال (4-1962) نمایش هایی را برای لینکلن تیاتر کمپانی کارگردانی کرد. در سال 1965، نوشتن نقدهایی در حوزه ی سینما، تاتر، نمایش و برنامه های تلویزیونی را آغاز و برای نشریه ی “تایمز” کار کرد.چندی بعد منتقد سینمایی “بیرمنگام پست” و “لندن نیوز مصور” شد.
او از سال 1971 تا زمان مرگ، منتقد گاردین بود و مطالبی هم برای نیویورک تایمز می نوشت. بیلینگتن از برجسته ترین منتقدین تاتر انگلیس در دو دههی پایانی قرن بیستم به شمار می رود. از بیلینگتن کتابهای زیادی منتشر شده که عمده ترینشان “زندگی و کار هارولد پینتر”، زندگینامه ی این نمایشنامه نویس انگلیسی است که سال گذشته جایزهی ادبیات را دریافت کرد. او همچنین دو زندگینامه ی دیگر از تام استاپارد و Hلن آیکبورن را نیز نوشت. از دیگر کتابهای او میتوان به “نگاه یک منتقد به تاتر مدرن بریتانیا” و “زندگی روی صحنه و بر پرده”، اشاره کرد. مایکل بیلینگتن ششم جولای 2005 بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
مایکل بیلینگتن ششم نوامبر سال 2002 در بی بی سی فور به سوالات مخاطبان دربارهی زندگی و آثار هارولد پینتر پاسخ داد.
اورسولابینگهام، سیتینگبورن، کنت
به نظر شما بهترین و بدترین اثر هارولدپینتر کدام است. چرا؟
از نظر من بهترین اثر پینتر، نمایش “بازگشت به خانه” است چون مسایل زیادی را شامل می شود. خانواده به عنوان بحرانی جنسیتی و کلاف سردرگم و این ایده که ما هیچ وقت کاملا خودمان را برای دیگران آشکار نمی کنیم. این نمایش که در سال 1965 نوشته شده، زمینههای متعددی دارد و با وجود اینکه بارها و بارها به روی صحنه رفته، همیشه جذاب به نظر می رسد. وحشیانه و کمیک است. نمایش تراژیک و فوق العاده ای است.
بدترین نمایش پینتر (خود بیلینگتن از عبارت “نمایش کمتر خوب پینتر” استفاده می کند) “سکوت” نام دارد که بخشی از دو نمایشی بود که با نام “چشم انداز و سکوت” در سال 1968 به روی صحنه رفت. در سکوت، سه شخصیت روی یک صندلی وسط صحنه نشسته اند و آن چه شما می شنوید مونولوگ های درون وابستهی سه شخصیت هستند اگرچه شخصیت ها هرگز به همدیگر اشاره نمی کنند. آن موقع “سکوت” به نظرم ویژگی های دراماتیک نداشت و با دانش و آگاهی من جان نمی گرفت. شاید اگر کس دیگری آن نمایش را اجرا میکرد ویژگی های پنهانی را در آن کشف می کردیم. اما به طور کل نمایش “سکوت”، غامض ترین و نچسب ترین نمایش پینتر است. به همین دلیل از بین آثار پینتر، این یکی هنوز هم ترغیبم می کند که در بطنش به کند و کاو بپردازم.
یان براون، ولز
آیا شخصیت “سرایدار” براساس شخص خاصی بود که پینتر تجربهای شخصی از او داشته باشد؟
دیویس براساس ولگردی بود که به خانه ای در چیسویک رفت و آمد می کرد. خانه ای که پینتر در دهه ی پنجاه در آنجا زندگی می کرد. پینتر همیشه گفته که این ولگرد را نمی شناخت. او را در راه پله ها می دید ونهایتا چند کلمه ای با هم حرف می زدند. وقتی آن ولگرد را از خانه بیرون انداخته بودند، گرفت پینتر را زد و فکر می کنم پینتر به او چند هفته بعد به روش خودش به او کمک کرده باشد. اما این ترکیبی عجیب از تنهایی و تجاوز بود که شخصیت او را میساخت و پینتر حس کرد که این ترکیب از نظر دراماتیک ارزشمند است.
جان گاردنر، چسشایر
بسیاری از منتقدین اعتقاد دارند که آثار جدید پینتر مثل مهتاب وAshes to Ashes نشان دهنده ی افول توانایی او در نوشتن متن های نمایشی است. اما به نظر من آثار جدید او نشانگر رشد توانایی های اوست. شما چه طور فکر می کنید؟
من با شما موافقم. نمایشنامه های اخیر پینتر کوتاهتر، متراکم تر و فشرده تر هستند و ساختار سمفونی وار نمایشنامه هایی نظیر “سرایدار” و “بازگشت به خانه” را ندارند. اما من فکر می کنم نمایشنامههای خیلی خوبی هستند. نمایشAshes to Ashes را از بقیه جدا می کنم نمایشی که در آن فقط دو شخصیت در یک اتاق هستند و به ندرت حرکت می کنند. و اگرچه با تنشی خانوادگی بین مرد و زن شروع می شود اما به یکباره درباره ی شکنجه، آزار و اذیت و تصاویری از هولوکاست حرف می زند.
فکر می کنم پینتر در نمایشنامههای اخیرش سعی کرده در فرمی فشرده و متراکم به تاریخ سیاسی چند دههی گذشته بپردازد. او سعی میکند تصاویری را بیابد که به خصوص در کشورهایی که مردمش تحت شکنجه و ظلم هستند طنین دارد. اجرای نمایشی مثل “یک نفر به سوی خیابان” بیست و پنج دقیقه طول میکشد. شخصیت های زیادی هم ندارد. نمایش دربارهی بازجویی است که به استقبال قربانیانش می رود و هرگاه این نمایش در کشوری اجرا می شود که مردمش تحت نوعی حکومت اقتدارگرا زندگی میکنند بازخورد شدیدی ایجاد می کند. فکر می کنم نگاهی بسیار تنگ نظرانه، کوته بینانه و اغلب خیلی بریتانیایی است که اعتقاد دارد پینتر در دهه ی هشتاد ، وقتی از نوشتن نمایشنامه هایی دربارهی بحران های خانوادگی دست کشید و نمایشنامه های کوتاه ایهام داری درباره ی واقعیت های سیاسی نوشت دچار افت شد. به اعتقاد من نمایشنامه های آخر پینتر بسیار مهم و از نظر نمایشی، جذاب هستند.
آینسلی سیمونز، لندن
من یکی از طرفداران پر و پا قرص کارهای اخیر پینتر، به خصوص نمایش های خشک، وحشیانه و شدیدا سیاسی او در دهه ی هشتاد هستم. اما فکر می کنید چرا این آثار تحت الشعاع استقبال عمومی از نمایش هایی نظیر سرایدار، جشن تولد و غیره قرار می گیرند؟
این نمایشها در بریتانیا تحت الشعاع فهم عمومی قرار میگیرند. اینجا او را بیشتر به عنوان نویسنده ی “سرایدار” و “جشن تولد” می شناسند تا خالق “وقت مهمانی” یا “مهتاب” یا.Ashes to Ashes جالب است که نمایش های اخیر پینتر در خارج از مرزها و بخصوص در کشورهایی که تازه از ظلم رژیم های کمونیستی یا فاشیستی فارغ شده اند با استقبال زیادی رو به رو شده است. نمایش های سیاسی در این کشورها بارها و بارها به روی صحنه رفته است. در اسپانیا یا روسیه نمایش “کسی به سمت خیابان” را جوری می فهمند که باور ندارم ما بتوانیم در بریتانیا درک کنیم. چون ما تجمل مقایسه ی نظامی دموکراتیک را داریم. اگرچه خود پینتر شاید در مقابل این مساله مقاومت کند. من فکر میکنم این کارهای اخیر پینتر بالاخره جایگاهشان را پیدا می کنند. فراموش نکنید که کارهای اخیر او آنقدر کوتاه هستند که از نظر مدیریت تجاری مرسوم مناسب به نظر نمی رسند و به همین دلیل فکر می کنم مهم است که این نمایش ها تا حد ممکن در تلویزیون اجرا شوند، چرا که به عقیده ی من این کارها در تلویزیون حداکثر تاثیر را میگذارند.
یان برت،آکسفورد
احساس می کنید چه طور نمایش “یک نوع آلاسکا” که بر اساس “آگاهی ها”ی اولیور ساکس نوشته شد، در کنار بقیه ی آثار پینتر قرار می گیرد؟
“یک نوع آلاسکا” غیرمعمول است چون تنها نمایش مهم در آثار پینتر است که بر اساس یک منبع موجود نوشته شده است. واقعیت عجیبی است که همه ی آثار پینتر زاییده ی تخیل او هستند و همه ی فیلمنامه های پینتر اقتباسی از کتابهای موجود است. او خودش چنین تفاوتی را ایجاد کرده است. “یک نوع آلاسکا” از دل “آگاهی ها” درآمده است و بر اساس مورد مشخصی در آن کتاب نوشته شده و نکته ی عجیب این است که اگرچه پینتر باواقعیت های پزشکی سر و کار دارد موضوع را مال خودش می کند.
همان طور که می دانید در نمایش، یک زن بعد از مدتی طولانی که به خاطر بیماری به خواب رفته، بیدار می شود. نمایش درباره ی واکنش سرشار از حیرت او نسبت به جهان پیرامونش و این واقعیت است که حافظه ای او فقط به کودکی بر میگردد. اگرچه پینتر از گزارش پزشکی ساکس استفاده می کند اما موضوع را مال خودش می کند و با دغدغههای خودش با ذات حافظه، با واکنش عجیب ما به جهان پیرامونمان سازگار میکند.
ساکس خودش در این باره گفته که وقتی پینتر نمایشنامه را نوشت و دست نویس اش را برایم فرستاد به نظرش ناآشنا نیامده اما یکجورهایی با تجربه های خود او تطبیق داده شده است. به هر حال به نظر من برای نویسنده ای مثل پینتر که به طبیعت عجیب تجربیات انسانی و قدرت نافذ حافظه علاقه مند است کتاب ساکس انتخاب بی نقصی است.
ریتا سلانی، والتمن ابی
من اولین بار سه سال پیش با آثار پینتر آشنا شدم. به کارهای پینتر علاقه ی زیادی دارم. یکی از ویژگیهای بارز آثار نمایشی پینتر، کشمکش های شدید است. به نظر شما کدام یک از شخصیتها در نمایش “بازگشت به خانه” پیروز شد و آیا زندگی های تدی و روث در آمریکا واقعی بود یا توهم؟
آثار پینتر دربارهی کشمکش های شدید است. تاویل من از “بازگشت به خانه” این است که روث میبرد. در پایان نمایش او صندلی وسطی را اشغال می کند در حالی که این صندلی در ابتدا در اختیار “مکس” بود.
این واقعیت میتواند ما را به این نتیجه برساند که روث برنده می شود. در پایان نمایش روث روی صندلی نشسته است، مکس پیر مرد غمگینی است که زیرپای روث زانو میزند و از او بوسه گدایی می کند. یکی از پسران مکس سرش را بر دامان روث قرار می دهد و پسر دیگر، لنی می خواهد ناتوانی بارز روث را کنترل کند اما نمیتواند. بنابراین به نظر میرسد روث گرفتار این خانواده با فضای جذاب مردانهاش میشود و با زنانگی ذاتی اش بر این فضا غلبه می کند. این فقط نظر من است اما کل نمایش یک بازی است. اما در مورد زندگی روث در آمریکا، اعتقاد دارم که باید آن را واقعیت محسوب کرد. تصاویری که پینتر برای انتقال این مفهوم استفاده می کند سرشار از برهوت و بی حاصلی است. با این تصاویر پینتر به این واقعیت اشاره می کند که روث قربانی فضای پرزرق و برق زندگی آکادمیک در آمریکا است و تهی بودن این فضا را در مقابل شور و نشاط و فضای ایستاند که روث در آن بزرگ شده نشان می دهد.
الکساندر لیچ، موسول هیل، شمال لندن
شخصیت موردعلاقه ی شما در میان نمایشنامه های پینتر کدام است. چرا؟
مکس در نمایش “بازگشت به خانه”. چون وجوه متعددی از این شخصیت را در نمایش می بیند. در شروع نمایش او پرخاشگر و قلدر است. او فریاد می کشد: “کسی قیچی را ندیده؟” در ادامه ی نمایش متوجه می شوید که ورای این سلطه جویی، مردی نگران و وحشت زده وجود دارد. او به خاطر قدرت پسرانش، جایگاهش را در خانواده از دست میدهد. او می داند که همسرش به او خیانت کرده و با دوستش مک گرگور روی هم ریخته است. مکس به خاطر حضور غیرمنتظره عروسش، روث شوکه شده است. در پایان نمایش او به طور بنده وار از همسرش محبت گدایی میکند. بسیاری از این ویژگیها، تحسین برانگیز نیستند. مکس خوش سر و زبان است و احساسات فوق العاده ای دارد و هر مردی که در ابتدای داستانی به عنوان پدرسالار خانواده معرفی و در پایان به مرد غمگینی تبدیل می شود، آدم را به یاد شاه لیر می اندازد. در یکی از اجراهای اخیر این نمایش یان هولم نقش مکس را ایفا کرده، او قبلا نقش شاه لیر را هم بازی کرده است و شباهت هایی بین این دو شخصیت به شکل تصادفی آشکار شد.
گیوین استیوارت، اسکاتلند
به نظرتان این نکته که علاوه بر تلاش برای درک انسان و نمایشنامه نویسی مثل پینتر باید درباره ی دیدگاه نمایشی او هم حرف بزنید، وظیفه ی دشوار و وحشت آوری نبود؟
چرا بود. هرگز ادعا نکردهام که به پاسخ مشخصی رسیدهام اما اگر به پینتر نزدیک شدهام به خاطر سخاوت او در معرفی خودش به من بوده است. نکتهی مهم این بود که من آزاد بودم تا از او هر سوالی که دلم می خواهد درباره ی کارش و منشا نمایش ها در تخیلش بپرسم. نتیجه ای که من بهش رسیدم این بود که تقریبا همه ی این کارها از تجربه های شخصی او آغاز می شود و بعد به این واقعیت پی بردم که سرچشمه ی این نمایشنامهها تجربهی شخصی پینتر یا تجربیات دوستانش بوده است. آثار پینتر انتزاعی نبودند، نظری هم نبودند بلکه اساسشان تجربیات عملی انسانی بود.
مارتین کری، ایپسویچ
“پینتری” صفتی است که این روزها کاربرد زیادی دارد. محققان آثار کافکا شاید از استفاده از اصطلاح کافکایی برای درک عمومی از آثار او طفره بروند چون بسیار دور از وجود این هنرمند است. آیا “پینتری” در خطر تبدیل شدن به یک نام بی ربط است؟
فکر می کنم “پینتری”، کلمه ای است محصول تندنویسی ژورنالیستی که عاقبت بیمعنی خواهد شد. این عبارت که در دهه های شصت و هفتاد بسیار رایج بود به وضعیتی سرشار از تهدیدی نامعلوم دلالت می کند که به دیالوگی اشاره دارد که آکنده از طفره های مرموز است. این عبارت امروزه بسیار کمتر از کاربرد کلمهی کافکایی برای کافکا استفاده میشود و نسبتش را با واقعیت از دست داده است. می توان اینطور هم به قضیه نگاه کرد که دستیابی به صفت مختص به خودش برای یک نویسنده خوشحال کننده هم هست.
ادوارد لیوایز هال
علایق سیاسی پینتر از کجا نشات می گیرد؟ آیا آدم بخصوصی باعث ایجاد این علاقه شده است؟
سوال دقیقی است. استنباط من این است که خشم پینتر علیه بی عدالتی از کودکی در او شکل گرفته است.
محیطی را که او در آن بزرگ شده از یاد نبرید. او یکی از اعضای خانواده ی یهودی مهاجری بود که در دهه های سی و چهل در ایستاند زندگی میکرد. سه تا از اجداد هارولد قربانی نظام های اروپای شرقی شدند و به خاطر آزار و شکنجه از آن نقطه از جهان گریختند. بنابراین او در شرایط خانوادگیای بزرگ شد که در آن توحش و شکنجه بخشی از الگوی زندگی هستند. ثانیا آگاهی شخصی پینتر - به عنوان یک نوجوان - از ظلم در زندگی بسیار زیادبود. او در سال 1930 به دنیا آمد. او و دوستانش در سال های پس از جنگ جهانی دوم در ایست اند شهر لندن از کشف فاشیسمی که ما برای نابودی اش می جنگیدیم و هنوز وجود داشت به وحشت افتاده بود. انتشار روزنامههای فاشیستی، برگزاری میتینگ فاشیست ها و تاسیس سازمان های فاشیستی در اواخر دهه ی چهل در ایستاند قانونی بود. چون دولت حزب کارگر اعتقاد داشت آزادی بیان اهمیت زیادی دارد.
پینتر و دوستان یهودی اش از عواقب این جریانات می ترسیدند. آنها داستانهای زیادی از آزار و اذیت توسط گروههای شرور در خیابانهای پشتی گفته اند. به اعتقاد من، احساسی قوی از بی عدالتی ساختارهای اجتماعی در پینتر رشد پیدا کرد. همچنین او سوء ظنی درونی نسبت به مقررات وضع شده داشت و این مساله را در ماجرای مشهور امتناع از انجام خدمت سربازی نشان داد. وقتی که پینتر برای خدمت سربازی احضار شد، ترجیح داد خطر زندانی شدن را در ازای عدم انجام خدمت سربازی به جان بخرد. پس فکر میکنم علایق سیاسی پینتر از ابتدا وجود داشت و در طی سالیان شدیدتر شد اما چیز جدیدی نیست. علایق سیاسی پینتر بخشی مربوط به شرایط خانوادگی و بخشی حاصل محیط اجتماعی است.
استفن فرای
پینتر چقدر مدیون جوزف بریرلی است؟
پینتر بسیار مدیون جوزف بریرلی، معلمی در مدرسه ی هاکنی داونز است. بیشتر آدمهایی که در حیطه ی هنر به چهره های موفقی تبدیل شدند همیشه سپاسگزار یک معلم برجسته در دوران نوجوانی شان بودند. این شخص برای هارولدپینتر، جو بریرلی بود. بریرلی در مدرسه، نمایش به روی صحنه میبرد و پینتر را در نقش مکبث و رومئو بازی میداد. او گروه هایی تشکیل میداد و آنها را به تماشای نمایشهایی در لندن با بازی ستارگانی نظیر دانالد ولفیت و یک اجرای فرانسوی از “شیطان سفید” در سال 1947 برد. اما فراتر از همه ی اینها، جوبریرلی زبان عاشقانهای داشت که پینتر را سر ذوق میآورد. پینتر خودش بارها گفته که چه طور او و جو بریرلی در پارک ویکتوریا در ایست اند لندن قدم میزدند و بریرلی برای او نمایشنامه، بخصوص آثار نمایشنامه نویسان دورهی سلطنت جیمز اول و دوم و به طور مشخص آثار وبستر را برایش می خواند. بنابراین من فکر می کنم پینتر از نظر ادبی وامدار بریرلی است و مطمئنا بدون وجود بریرلی، پینتر امروز نمی توانست نویسنده باشد.
لی هیل، لندن
به جز جوزف لوزی، پینتر از کار کردن با کدام فیلمساز لذت برد و در مقابل بدترین همکاری را با چه کسی داشت؟
به جز لوزی، پینتر تجربه های خوبی در سینما داشت. خبر دارم که او از کار کردن با جک کلایتون در فیلم “خورندهی کدو حلوایی” و همکاری با کارل ریس در فیلم “زن ستوان فرانسوی” لذت برد و کارل ریس پس از آن بسیاری از نمایش های پینتر را به روی صحنه برد. دیوید جونز که کارگردانی فیلم “خیانت” را برعهده داشت به یکی از دوستان پینتر تبدیل شده است. گاهی هم هارولد تجربه ی بدی در سینما داشته است و فکر می کنم بدترین تجربه ی او فیلمی با نام “آخرین سلطان”، اقتباسی از رمانی نوشته ی اسکات فیتز جرالد بود. شاید تقصیر متوجه فیلمنامه ی پینتر بود که جزو بهترین آثار او نبود. بازیگران مطرحی در فیلم بازی میکردند، کارگردان هم الیاکازان بود. احساس می کنم او نتوانست از بازیگر زن فیلم خوب بازی بگیرد. به گمانم پینتر “آخرین سلطان” را تجربه ی ناموفق خود در عرصه ی سینما قلمداد کند.