گزارشی تحلیلی از سمینار پژوهشی”تئاتر ملی” در دانشگاه تهران
وقتی صحبت از تئاتر ملی به میان میآید، بی اختیار دنبال مشخصههای آن میگردیم و از خود میپرسیم یک تئاتر یا نمایش چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا آن را ملی بنامیم و اساساً چه عواملی یک اثر نمایشی را ملی یا غیر ملی معرفی میکنند .آیا زبان می تواند به تنهایی شاخصه تئاتر ملی باشد؟
سمینار پژوهشی”تئاتر ملی” به همت مرکز هنرهای نمایشی و همکاری دانشگاه روزهای سهشنبه و چهارشنبه 23 و 24 خرداد ماه در تالار آوینی دانشگاه تهران برگزار میشود.
این سمینار شامل سخنرانی و میزگرد در دو نوبت صبح و عصر است. دکتر بهزاد قادری، تاجبخش فنائیان، داود فتحعلیبیگی، دکتر مصطفی مختاباد، دکتر سهیلا نجم روز سهشنبه سخنرانی دارند. در روز چهارشنبه نیز حسن بیانلو، امیرکاووس بالازاده، دکتر محمدحسین ناصربخت، شیوا مسعودی، دکتر محمود عزیزی، یدالله آقاعباسی و دکتر نغمه ثمینی سخنرانی میکنند.
میزگرد روز اول با حضور دکتر فرشید ابراهیمیان، بهزاد فراهانی و رضا صابری با ریاست دکتر محمدحسین ناصربخت و میزگرد روز دوم با حضور جعفر والی، حسین مسافرآستانه، صادق عاشوپور و عظیم موسوی تا با ریاست دکتر محمدحسین ناصربخت برگزار میشود.
نام سخنرانان و افراد شرکت کننده در میزگردها گویا جدی بودن مسئله”تئاتر ملی” است که به همین منظور مرکز هنرهای نمایشی به عنوان متولی هنرهای نمایشی در کشور و دانشگاه تهران به عنوان مرکز تحقیقی، علمی و پژوهشی آستین همت بالا زدهاند تا در همجواری تئاتر و دانشگاه اتفاق جالبتری برای بزرگنمایی مسئله”تئاتر ملی” شده باشد.
تاکید نگارنده بر”تئاتر ملی” به این خاطر است که این عنوان با آن که سالهای سال از زمان مطرح شدنش میگذرد، هنوز به عنوان یک مسئله اصلی وارد پروسه تولید و اجرا نشده است و متولیان تئاتر کشور نیز هنوز به شکل جدی و مدون از بین هدایت هنرمندان و جریان سازی تئاتری با چنین محتوایی برنیامدهاند.
شاید دهه 30 سرآغاز جدی گرفتن اصطلاح”تئاتر ملی” با تشکیل گروه هنر ملی توسط عباس جوانمرد و علی نصیریان بوده است. البته پیش از آن نیز حضور شاهین سرکیسیان در حاشیه تئاتر ایران و دعوت از گروهی از جوانان تئاتری از جمله عباس جوانمرد، علی نصیریان، جعفر والی، فهیمه راستکار، جمشید لایق و دیگران بیانگر شروع”ایده” از جلسات خانگی بوده است. در عین حال هم مهم نیست که کدام فرد آغازگر مسئله”تئاتر ملی” در کشورمان بوده است، برای آن که خود”تئاتر ملی” اگر به تعریف درست و کارآمدی برسد، در بسیاری از جنبههای پژوهشی، آموزشی، انتشارات و تولید آثار میتواند راهگشای هنرمندان و مدیران فرهنگی کشور باشد. مطمئناً اگر کشور ما نیز مسیر درست و منطقیای را در زمینه”تئاتر ملی” طی میکرد، امروز ما شاهد جایگاه ویژهای در تئاتر دنیا میبودیم. این که تئاتر هنر جهانی است، جای شکی در آن نیست اما هنر زمانی میتواند از مرزهای جغرافیایی یک کشور عبور کند که با فرهنگ و خلق و خوی مردمان آن کشور عجین شده باشد. به عبارت بهتر زمانی ما بتوانیم”تئاتر ملی” داشته باشیم، آن وقت میتوانیم ناخواسته در مسیر جهانی شدن گام بگذاریم وگرنه تقلید صرف و کپی کرده از آثار دیگران جزء اندوختن تجربههای دستِ چندم هیچ بازتاب اندیشمندانه و خلاقانهای را برای تئاتر ایران در بر نخواهد داشت.
نصرالله قادری، استاد دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر دبیر سمینار پژوهشی”تئاتر ملی” آگاهانه وارد عمل شده است. او بعد از آن که فراخوان عمومی ارائه مقالات اعلام شده یک گروه زبده از کارشناسان را برای مطالعه و بررسی مقالات گزینش کرد تا هر آن چه در روزهای سمینار مطرح میشود بازتاب بهتر و برآیند مطلوبتری را در برداشته باشد.
اعضای هیئت علمی سمینار پژوهشی”تئاتر ملی” عبارت است از:
دکتر فرزان سجودی، زبان شناسی، استادیار دانشگاه هنر و رئیس گروه نشانه شناسی هنر(فرهنگستان هنر) ـ دکتر مجید سرسنگی، استاد دانشگاه و مدیر گروه آموزشی هنرهای نمایشی دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی دانشگاه تهران ـ دکتر محمدعلی خبری، استاد دانشگاه و پژوهشگر ـ مهرداد رایانیمخصوص، استاد دانشگاه و نویسنده.
این افراد در گزینش مقالات سعی زیادی داشتهاند تا از چینش چند گانه و متنوع بتوانند زوایای مختلفی در نگاه به موضوع”تئاتر ملی” ایجاد کنند.
دکتر بهزاد قادری با مقاله”نگاهی به تئاتر ملی در کشورهای دیگر: انگیزهها، چالشها و چشماندازهای نو” سعی بر آن دارد تا این گونه به تئاتر ملی نگاه کند:
مفهوم و کارکرد تئاتر ملی از آغاز پیدایشش در جهان دستخوش دگرگونیهای بسیار شده است. این مقاله به سه نکته اساسی در زمینه تئاتر ملی میپردازد:
الف) خاستگاهها و انگیزههای برپایی تئاتر ملی
ب )چالشهای جناحهای مختلف با تئاتر ملی نهادینه
ج )دگرگونیهای برخاسته از این چالشها وتعریف وظایف تئاتر ملی با در نظر گرفتن چشم اندازهای نو و رواج دگر اندیشی.
بنابراین، در این مقاله نخست ریشههای پیدایش اندیشه برپایی تئاتر ملی در تاریخ بررسی میشود؛ سپس به عملکرد و انتظارات این نهاد در دستگاههای سیاسی حاکم اشاره خواهد شد و پس از آن واکنش جنبشهای چند دهه گذشته در برابر این نهاد ودگرگونیهای برخاسته از این چالش ها بررسی میشود. در پایان نیز به پارهای از وظایف تازه تئاتر ملی در کشورهای جهان اشاره خواهد شد.
چکیده مقاله”تئاتر ملی ـ منطقهای و محلی” به قلم تاجبخش فنائیان این گونه است:
هنرهای ملی – منطقه ای- و محلی، هر یک تعریف جداگانهای دارند، اما ارتباطشان، همچون دایرههایی در دل یکدیگر است. بدینسان تضاد و اختلافی ستیزنده میان آنها نیست. بلکه میتوانند مکمل یکدیگر باشند. لیکن با پدید آمدن مدرنیته و مدرنیسم، یعنی از زمانی که راسیونالیسم به عنوان نوعی روایت کلان و فرا روایت سعی در تجویز نسخهای واحد برای کل بشریت نمود، فرهنگ انبوه نیز همچون اقتصاد و صنعت، شکستن مرزهای جغرافیایی و تاریخی را دستورالعمل خویش قرار داد.
بدینسان مناسبات اجتماعی و فردی در همه پدیدهها به تبعیت از قواعد علوم تجربی ارتباط خود را از هر آنچه در حیطه فراسوی طبیعت و فایده است گسست. هنر نیز از این قاعده مستثنی نشد. در همین ارتباط انواع هنرهای قومی در داخل مرزهای جغرافیایی متنوع، که عمدتاً ریشه در مضامین اسطورهای و الگوهای کهن اقوام داشتند، و مرتبط با عوالم فراسو، از نظر بخش قابل توجهی از معتقدان مدرنیسم فاقد ارزش قلمداد شدند. لیکن با ظهور تفکر پست مدرنیسم ورق ارزش گذاریهای مدرنیته برگشت. در دنیای جدید یکبار دیگر بسیاری از ارزشهای کهن در تقابل با روایت های کلان از جمله روایت مدرنیسم از جهان، منزلت خویش را بازیافت. در این تحول دوباره، هنرهای ملی- منطقهای و محلی، به عنوان خرده فرهنگهای اصیل تعریف میشوند. هنرهای نمایشی نزد اقوام گوناگون ایرانی که در اثر گسترش دستورالعملهای مدرنیسم به فراموشی سپرده شدهاند، میتوانند نمونهای از تقسیمات فرهنگی در جهان باشند.نمونههایی از استقلال روشها در عین همبستگی.
داود فتحعلیبیگی درباره”نمایش سنتی، تئاتر ملی: نقش اسطوره در ساختار نمایش” سخنرانی دارد که چکیده مقالهاش این است:
وقتی صحبت از تئاتر ملی به میان میآید، بی اختیار دنبال مشخصههای آن میگردیم و از خود میپرسیم یک تئاتر یا نمایش چه ویژگیهایی باید داشته باشد تا آن را ملی بنامیم و اساساً چه عواملی یک اثر نمایشی را ملی یا غیر ملی معرفی میکنند .آیا زبان می تواند به تنهایی شاخصه تئاتر ملی باشد؟
آیا قصه نمایش و رنگ و بوی محلی آدمهای آن برای ملی اعلام کردن یک اثر کفایت میکند؟یا اینکه عوامل دیگری نیز در مجزا نمودن یک اثر نمایشی (گونه نمایشی) با گونه دیگر دخیل هستند؟
آیا گونههای مختلف تئاتر و نمایش را باید بر مبنای جهان بیبنی ملتها تقسیم بندی کنیم؟ آیا زیربنای اساطیری دیدههای نمایشی می توانند معیار تفکیک باشند یا این که ساختار نمایشی و موسیقی و رقص و آواز هم در پیدایش اینگونه گونی موثرند؟ آیا بین تئاتر ملی، یا تئاتر منطقهای و بومی تفاوتی است؟ اساساً چه کسی و به چه اعتباری تئاتر ملی را تعریف میکند و آیا این تعریف باید مورد قبول همگان واقع شود یا نه؟ و اگر قرار است این تعریف مقبول همگان بیفتد، مبنای آن چیست؟
آیا تقسیمات تئاتر باید برمبنای تمدنهای کهن اعمال گردد یا اینکه ویژگیهای منطقهای و بومی نیز در این تقسیمات موثرند؟
آیا بهتر نیست تقسیمات جغرافیایی یا حوزه فرهنگی به جای واژه ملی، مشخص کننده تئاتر هر منطقه و کشور باشد؟ مثل تئاتر ژاپنی،ایرانی،هندی،آفریقایی .و... تئاتر ملی هر کشوری باید دارای چه مشخصاتی باشد که آن را از تئاتر ملی(وطنی) کشور دیگر مجزا کند؟
در اغلب اشکال نمایش سنتی، ردپای جهان بینی و اساطیر به گونهای است که در پیدایش صورت و قراردادهای نمایشی موثرند به عبارت دیگر ساختارنمایشی اعم ازقراردادهای صحنه وبازی وحتی چهرهآرایی تحت تاثیرجهان بینی و اساطیر به وجود آمدهاند، لیکن مشخصههای یاد شده به تنهایی برای هویت بخشیدن به یک نمایش بومی یا منطقهای و ملی کفایت نمیکنند. بلکه لازمهی شناسایی بیشتر و بهتر آثار دراماتیک جهان زبان و موسیقی و رقص نیز هست.
اگر چه وجود و حضور اساطیر در آثار نمایشی میتواند ما را به هویت آنها تا حدودی رهنمون گرداند، لیکن تاثیر گذاشتن اساطیر در پیدایش صورت و شکل و قراردادهای اجرا برای تعیین هویت ملی و منطقه ای تئاتر بسیار حائز اهمیت هستند و این مهم بیشتر در مقام مقایسه و شناخت، نمود و جلوه پیدا میکند.
چکیده مقاله مصطفی مختاباد با موضوع”تئاتر ملی و نسبت آن با تئاتر جهانی” این گونه است:
در روزگار ما تندباد بنیان کن فرهنگ جهانی، جز زبان همگونی و یک شکلی را برنمیتابد؛ سرمنزلی که به غلط از آن با عنوان یگانگی فرهنگها یاد میشود، همگرایی و تکثری که فرهنگهای بومی را به شدت هضم و جذب میکند. رهیافت عبور از این چالش، ایجاد تحول فرهنگی و پرهیز از واگرایی است، یعنی با تامل و تفکر بیشتر به ارزشهای فرهنگ بومی – ملی میتوان شکافهای فکری خود را بر مبنای گفتمان تاریخی – عصری بازخوانی و بازشناسی نمود که در آن صورت به رویکردی زمانه اندیشی، نو و بدور از تکرار تفکر توریستی و گلخانهای دست یافت. با چنین نظریهای می توان به حوزه اندیشه تئاتر ملی ره برد.
کنت دوگوبیسنو ایران شناس غربی در اواسط قرن نوزدهم پیش بینی کرد که از درام غنی تعزیه در آینده نه چندان دور، درام ملی ایران، یعنی نوعی نمایش که از بطن آن، درام انسانی و روزمره ایرانی زایش خواهد کرد. گوبیسنو از خاستگاه تئاتر یونانی و شکل گیری گونهای تئاتر ملی در یونان آگاه بود، او میدانست که اشیل با بهره جستن از ایلیاد و تلفیق زبان و روایت هومری با زبان و روایت دیترامبی تئاتر ملی یونان را خلق کرد که با تکیه بر این ساختمایه توانست نه تنها بر نهایی ترین زاویه دید انسان، یونانی در حوزه اسطوره و باورمندیهای دینی و زیباشناختی او نقب زند، بلکه به خلق آثار تبلیغی و سیاسی نیز دست یازد.
در این مقاله، مرور به تجربه ملی ما ایرانیان چون خلق تعزیه و در امتداد آن وقایع روزانگاری چون پیش واقعه و تعزیه مضحک و یا روحوضی،و نسبت آن با تئاتر جهانی بازشناسی و برمدار اندیشه تئاتر ملی بحث و مکاشفه صورت می گیرد.
دکتر سهیلا نجم در چکیده مقاله خود با موضوع”تعالی حماسی در ایران و جنبههای نمایشی آن” آورده است:
در این مقاله ابتدا مختصراً به ریشههای نقالی و چگونگی پیدایش آن اشاره خواهد شد؛ و سپس تقسیم بندی فشردهای از انواع نقالی در ایران ارائه میشود.
در این دسته بندی نقالی بر اساس جنبه های مختلف آن تفکیک و دسته بندی میگردد:
- فضای اجرا(خانگی- مجلسی- میدانی- قهوه خانه ای)
- محتوا و مضمون ] آیینی( مذهبی و حماسی) و غیر آیینی [
- تعداد اجراکنندگان (یک نفره – دو نفره)
- شکل اجرا (همراه با موسیقی - همراه با تصویر - بدون آنها)
- جنسیت اجرا کنندگان(مردانه و زنانه)
از میان تقسیم بندیهای فوق ، نقالی حماسی به عنوان نمایشیترین انواع نقالی در ایران، مورد بررسی قرار میگیرد و به جنبه های نمایشی آن از قبیل کنش مکان، زمان و ابزار پرداخته میشود.
حسن بیانلو با موضوع”تئاتر ملی توافقی همواره ناتمام”، امیرکاووس بالازاده با موضوع”پیشینه تئاتر ملی ایران”، دکتر محمدحسین ناصربخت با موضوع”نمایش سنتی، نمایش ملی، تئاتر ملی” و شیوا مسعود با موضوع”از تئاتر سنتی تا تئاتر ملی، جستاری پیرامون عوامل رشد یا ناکامی گسترش اجتماعی خیمه شب بازی” سخنرانی میکنند.
دکتر محمود عزیزی در چکیده مقالهاش با موضوع”تئاتر با هویت ملی” آورده است:
این مقاله سعی دارد تا اولین نشانههای شکل گیری تئاتر با حمایت دولت را بررسی نموده، روند شکل گیری تئاتر را از نگاه قانون، ارزیابی و با اشاره ای به جنبش مشروطه و نظری گذرا به دوران حکومت دو پهلوی اولین نهاد تولید تئاتر (اداره تئاتر ) در دوره معاصر را ارزیابی کرده، دلایل عدم حصول به تئاتری با هویت ملی را روشن نماید. در آخر سعی خواهد شد تا با نگاهی به دیدگاه کلان مصوبات شورای عالی انقلاب و مراکز دولتی تئاتر، ضعف ها و عملکردها، پیشنهادی جهت رسین به تئاتری با هویت ملی را تشریح نماید .
”تئاتر ملی و درک تاریخی” موضوع سخنرانی یدالله آقاعباسی است که خلاصهاش این گونه است:
سنتها درگذرزمان یا به کلی ازمیان می روند ،مثل سنت های تمدنهای گمشده که اگرامروز نشانه ای هم ازآن ها پیدا شود، به رمز و طلسـم میماند و یا در طول سدهها توسط نسلها نگهداری میشوند. نگهداری سنتها نیز خود از دو طریق غیرفعال و فعال صورت میگیرد.
نگهداری غیر فعال، نگهداری موزهای و آیینی است. در این نوشته تلاش بر این است که با گوشه چشمی به بعضی تجربههای ملتهای دیگر، پارهای از ویژگیهای تئاتر ملی، به مفهوم تئاتر معاصر ایرانیان، در میان نهاده شود.
”مسئله مدرنیته و جهانی شدن در تئاتر ملی ایران” موضوع سخنرانی دکتر نغمه ثمینی است که چکیدهاش این گونه است:
تئاترملی ایران را از یک منظر غالب میتوان در ارتباطش با پدیدهی غرب تعریف کرد. درنخستین گام به نظر میرسد که تئاتر ملی یعنی گونه ای از تئاتر که توانسته از سنتهای غربی برهد و با تکیه بر فرهنگ و هنر سرزمین خاستگاهش، اعلام استقلال کند. اما این تعریف به هیچ وجه مبین عدم ارتباط مطلق تئاتر ملی و تئاتر غرب نخواهد بود. چنان که اگر در گفتمان تئاتر ملی پدیدهی غرب را حذف کنیم، به تعریفی دست خواهیم یافت که گلخانهای و غیر واقعی است.
با این توضیح، این مقاله در فرضیه خود دو عامل بیرونی را به عنوان مؤثرترین عوامل تاثیر گذار بر تئاتر ملی ایران – در رویارویی با تئاتر غرب – شناسایی میکند. این دو عامل که از دو سو به خاستگاه و آیندهی تئاتر ملی ایران مرتبط میشوند، عبارتند از مدرنیته و ارادهی جهانی شدن. در ادامه مقاله، به ارتباط درونی این دو عامل و تاثیرشان بر مفهوم تئاتر ملی پرداخته خواهد شد. مدرنیته، غربی شدن و تجدد واژگانی هستند که با وجود تفاوتهایشان در یک ردیف دلالی در گفتمانهای فرهنگی قرار میگیرند و هر سه به نوعی با خاستگاه تئاتر ایران مرتبط هستند. مقاله توضیح خواهد داد که چگونه به دلیل همین بحث خاستگاهی از آغاز در جوهرهی تئاتر ملی تناقضی آشکار .جود داشته است. تناقضی که غالب پژوهشگران و نظریه پردازان در پی نادیده گرفتن آن بودهاند. حال آنکه پیشنهاد این مقاله پذیرش آن به مثابهی اصلی خاستگاهی و گنجاندن آن در تعریف تئاتر ملی ایران است. در بخش دیگر مقاله به بحث "جهانی شدن" پرداخته خواهد شد و پس از آشکار کردن تمایز این اصطلاح با "جهانی کردن" این بحث مطرح می شود که تا چه میزان حال و آیندهی تئاتر ملی ایران در سلطه ی اراده و خواست جهانی شدن است.بدین ترتیب اصطلاح مدرنیته با تبیین ریشههای تئاتر ایران و میل به جهانی شدن با نشانه رفتن آینده تئاتر ایران میتوانند به تعریف و راهکارهایی منجر شوند که از واقعیتها و آسیبهای تئاتر ملی ایرانی در برخورد با تئاتر و فرهنگ غرب نشأت گرفته است. همچنین با کنار هم نهادن این دو مفهوم کلیدی سنت به مثابهی امری تناقض آمیز خود را آشکار میکند. از یک سو مدرنیتهی ایرانی در جدال با سنت معنا یافته و از سوی دیگر میل به قرار گرفتن در مدار توجه جهانی بار دیگر سنت را احضار میکند.
بنابراین در نگاهی کلی همچنین میتوان این مقاله را فرصتی برای جستجوی دو اصطلاح فرهنگی – مدرنیته و جهانی شدن – و نسبتشان در مباحث تئاتر ملی دانست. این تحقیق بر مبنای منابعی کتابخانهای که غالباً در دستهی مطالعات فرهنگی قرار دارند شکل میگیرد. همچنین باید اشاره کرد که به عنوان نمونههای تحقیقی برخی از تئاتر های موفق – به ویژه در عرصهی بین الملل- از تولیدات اخیر تئاتر ایران با توجه به مباحثی که طرح میشود مورد بررسی قرار خواهند گرفت.