نگاهی به نمایش «کابوس سرخ» نویسنده «ملیحه مرادی جعفری»، کارگردان «مصطفی عبدالهی»
سوتیتر شاید مهمترین موضوعی که انسان همیشه در پی شناخت و کشف آن بوده است، خود انسان باشد. چند پاره شدن شخصیت «خولی» در این نمایش شکل گرفته است و یکی از نقاط قوت نمایش محسوب میشود. تمهید به جا و درستی که کارگردان به صورتی ...
سوتیتر
شاید مهمترین موضوعی که انسان همیشه در پی شناخت و کشف آن بوده است، خود انسان باشد.
چند پاره شدن شخصیت «خولی» در این نمایش شکل گرفته است و یکی از نقاط قوت نمایش محسوب میشود.
تمهید به جا و درستی که کارگردان به صورتی خلاقان و با استفاده از امکانات موجود از آن بهره جسته است، مواجه کردن خولی با خودش است.
مشهود محسنیان
ـ نمایشهای دارای تم و ریشههای مذهبی یا دینی در ایران قدمتی دیرینه دارند و سابقه طولانی آنها به زمانی باز میگردد که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود. همانطور که همه میدانیم، آیینهای سوگوارانه پیش از ورود اسلام به ایران وجود داشتند و پس از ورود سپاه اسلام، رنگ و بوی دیگری به خود گرفتند و از لحاظ ساختار رو حتی درونمایه دچار تغییرات محسوسی شدند.
در دوران صفویه با رسمیت یافتن مذهب شیعه در ایران، نمایشها و رسوم و آداب مذهبی نیز به سوی تازهای شتافتند و قوت بیشتری گرفتند. کم کم در دورههای مختلف تاریخی این گونه نمایش به اشکال مختلف درآمد و دچار تغییرات زیادی شد و همچنان به حیات خود ادامه داد. دستمایهای که این نمایش به سراغ آن میرود نیز از دل تاریخ بر میآید. دستمایهای که در مراسم مذهبی و عزاداری دائماً راجع به آن گفته میشود و کسی نیست که با آن بیگانه باشد. شب هولناک و زجرآوری که بر «خولی» میگذرد، یکی از فرازهای دراماتیک این واقعه تاریخی است. زمانی که با یک مرد تنها در یک خانه بزرگ در محاصره افکار شیطانی و نیروهای خیر و تقدیر و ... مواجهه میشویم میتوانیم تصور کنیم که یکی از مهمترین وجوه این وضعیت، وجه روانی شخصیت اصلی داستان است. وضعیت اصلی این نمایش زمانی شکل میگیر که «خولی» خود را عاجز از خوابیدن و استراحت کردن مییابد. این در حالی است که او بار گناه سنگینی را بر دوش میکشد و از تردیدی عمیق نیز رنج میبرد. همه این عناصر کمک میکنند که موقعیت کابوس گونه درون این شخصیت به شکل بهتری به وجود آید و برای تماشاگر نیز قابل قبولتر باشد. تغییراتی که در روایت اصلی به وجود آمده است بر حسب نیازهای دراماتیک اثر اعمال شده است. در واقع میتوان گفت متن این نمایش با در مقابل هم قرار دادن نیروهای خیر و شر و نشان دادن تأثیرات روانی و جسم این نیروها بر زندگی انسانها و به خصوص در موقعیت وضع شده و تحت فشارهای موجود، سعی دارد تماشاگر خود را وارد بازی کند و قوه تعقل او را در کنار همذات پنداری احساسیاش به کار گیرد.
شاید مهمترین موضوعی که انسان همیشه در پی شناخت و کشف آن بوده است، خود انسان باشد. معمایی پیچیده و گیج کننده که قرنهاست همچنان حل ناشده باقی مانده و هر از گاه تنها گونهای از راز خود را عیان میسازد. اما انسان که خود معمایی پیچیده است، گاه در چمبرة موقعیتی قرار میگیرد که حل ناشدنیتر و سختتر به نظر میرسد. در نمایش «کابوس سرخ» کارگردان سعی کرده است با خلق یک موقعیت باورپذیر از دل یک واقعه تاریخی آن را به صورت روانشناسانه به تماشاگرش عرضه کند و نکته مهم این نمایش هم در همین جاست.
تماشاگری که بارها یک داستان یا روایت تاریخی ـ مذهبی را شنیده است، طبعاً عکسالعملها و علاقمندیهای یک ذهن بکر را از خود بروز نمیدهد. بنابراین این نمایش به سراغ بعدی از ماجرا میرود که برای تماشاگرش تازگی داشته باشد. ما نمیدانیم زمانی که «خولی» با بار گناهی که مرتکب شده بود، پای به منزلش گذاشت به چه اندیشید و چگونه از لحاظ عقلانی و روانی با این مسئله مواجه شد.
چند پاره شدن شخصیت «خولی» بر همین اساس در این نمایش شکل گرفته است و یکی از نقاط قوت نمایش محسوب میشود. به محض اینکه ما به عنوان تماشاگر وارد وضعیت موجود صحنه میشویم، دو سوی دعوای دراماتیک ماجرا به ما معرفی میشوند. در واقع «خولی» را محاصره شده در میان نیروهای خیر و شر اطرافش به تصویر کشیده شده میبینیم. دو همسر او از دو قطب مخالف با ذهن او بازی میکنند و درگیریهای درونیاش را دامن میزنند. از سویی «ساحره» او را فریب میدهد و وسوسه میکند تا کار ناتمامش را به پایان برساند و از سوی دیگر «نوار» او را بر حذر میدارد و به آتش جهنم گواهی میدهد. پس از اینکه این معرفی کوتاه سر میرسد و ما با اصل ماجرا و هدف شروع این موقعیت آشنا میشویم، وقت آن فرا میرسد که با تنهایی شخصیت اصلی و درگیریهای درونیتر او مواجه شویم.
تمهید به جا و درستی که کارگردان به صورتی خلاقانه و با استفاده از امکانات وجود از آن بهره جسته است، مواجه کردن «خولی» با خودش است. او شخصیت اصلی نمایش را به چند پاره جداگانه تقسیم میکند تا چندگانگی درونش را نشان دهد اما به تصویر در آوردن چنین تمهیدی در دنیای نمایش آن هم با امکانات اندک موجود، اندکی پیچیده به نظر میرسد. برای حل این مسئله در این نمایش از تکنیک سخت ماسکهای مشابه از روی صورت بازیگر نقش اصلی استفاده شده است به صورتی که در برخی صحنهها بازیگرانی که قرار است، نقش وجدان، بعد دیگر شخصیت یا ... را بازی کنند در حالی که ماسکهای بسیار شبیه صورت بازیگر اصلی را بر چهره دارند، به صورتهای نامتعارفی در صحنه ظاهر میشوند و تماشاگر ناگهان خودش را با چند «خولی» در آن واحد مواجه میبیند. این چند شخصیت در واقع یگانه در طول صحنههای روانشناسانه این نمایش با یکدیگر درگیر میشوند و آشوب به پا شده در ذهن «خولی» را به خوبی نشان میدهند. اما کارگردان این نمایش به این نکته و تکنیک بسنده نمیکند و برای اینکه فضاسازی این صحنهها تأثیر بیشتری را بر جای بگذارد و مضاعف بر آن از دیدگاه زیبایی شناسانه نیز در اثر تغییری به وجود بیاید و تماشاگر نیز از لذت نمایشی بیشتری بهرهمند شود، ورود و خروج و حرکات منحصر به فردی را برای سه شخصیت مشابه «خولی» طراحی میکند.
آویزان بودن این شخصیتها از سقف خوابگاه «خولی» به صورت برعکس، تماشاگر را با عنصری غیر طبیعی و غیر قابل باور روبهرو میسازد اما این عنصر در فضایی ساخته میشود که قرار نیست واقعی و طبیعی باشد. از این رهگذر، کارگردان کابوسهای «خولی» را به زبان خود بازسازی میکند و نقطه اتکای نمایش خود هم به همین اساس میگذارد. از آنجا که نام نمایش نیز «کابوس سرخ» است، این صحنهها با اجرای میزانسنهای غیرطبیعی و نامأنوس و بهرهگیری از بافت و رنگ به هدف خود میرسند.
اگر چه در بسیاری از نمایشهای مذهبی سعی میشود، موارد و عناصر متافیزیکی و غیر طبیعی به دنیای نمایش راه پیدا کنند اما نوع نگاه به این مسائل و شیوه ساخت و ارائه آنها به قدری از لحاظ کیفی پایین است که تماشاگر را بیشتر سردرگم میکند تا مجذوب. در این نمایش، تأکید روی فضای روحی و روانی شخصیت اصلی گذاشته میشود و بنابراین تماشاگر با آن بیشتر احساس نزدیکی میکند و میتواند همذات پنداری بیشتری با داستان نمایش داشته باشد. اگر چه خط اصلی این نمایش همچنان همان است که در اکثر نمایشهای مذهبی شاهد آن هستیم اما اضافه شدن برخی تصاویر و میزانسنهای نمایشی باعث به وجود آمدن شکلی میشود که داستان تکراری در آن نمودی تازه پیدا میکند و قابل تعمق و تفکر جلوه میکند.
طراحی صحنه این نمایش در خدمت اثر قرار گرفته است. صحنه، اتاق خواب «خولی» و تخت گاه اوست که در وسط قرار گرفته است و پردههایی از بالا به پایین آن آویخته شدهاند تا در عین زیبایی بخشیدن به شکل طراحی، محل آویزان شدن شخصیتهای مشابه «خولی» را از دید تماشاگران پنهان سازند. در اطراف این تخت نیز، چند راه ورودی و خروجی طراحی شدهاند که علاوه بر ترکیب ورود و خروجها در صحنههای سردرگمی و پریشان حالی «خولی» نیز کاربرد خاص خود را پیدا میکنند و او را در محاصره محیطی ناشناخته و گیج کننده قرار میدهند. بازیهای این نمایش به سبک همیشگی نمایشهای مذهبی ارائه میشوند. سبکی که اکثراً در نمایشهای تلویزیونی شاهد آنها هستیم. خندهها، فریادها، ارائه کلام و شیوه گویش و ... به صورتی تصنعی و تیپ ساخت، دیده میشوند. این آسیب از جمله مشکلاتی است که در 90 درصد نمایشهای مذهبی به چشم میآید و تماشاگر را از فضای اثر دور میسازد. این نوع بازی باعث میشود، آدمهای نمایش در نظر تماشاگر موجوداتی غیرقابل باور و خطکشی شده تجسم شوند و از همین رو به هدف اصلی نمایش و ساختار کلی آن لطمه وارد سازند.
در کنار اکثر بازیهای نمایش که قدرتمند به نظر نمیرسند، بازیگر نقش «خولی» از دیگران بهتر عمل میکند. طنزی که در برخی صحنهها به شخصیت او اضافه شده است از خشکی و خطکشی بودن آن میکاهد و در عین حال رفتارهای این شخصیت را طبیعیتر جلوه میدهد. بازیهای خود بازیگر با کلامی که در دهانش گذارده شده است، از حس تصنعی این صحنهها میکاهد.
موسیقی این نمایش نیز در کنار طراحی صحنه و نور با هماهنگی در کنار کلیت اثر انجام وظیفه میکند. در واقع موسیقی بیش از حد خود نمایان نیست و تنها سعی دارد در کنار صحنههای مختلف نمایش، کمکی باشد برای ساختن فضایی قابل قبولتر از همه و مهمتر نزدیکتر کردن حس و حال تماشاگر با صحنههای مختلف نمایش.
نمایشهای مذهبی در ایران به دو شکل بیشتر به چشم آمدهاند. شکل اول همان شکل اصلی یا نحوه اجرای آیینوار است که همیشه تماشاگر خود را دارد و به همین شکل ادامه پیدا میکند. اما در همین حال از تکنیکها و روشهای مختلف و منحصر به فردی نیز سود میبرد. شکل دوم اجرای صحنهای نمایش است متکی بر اندیشهها و تکنیکها و داستانها و تاریخ مذهبی که قدمتی هم پایه اولی ندارد و متأسفانه با قدرت اولی نیز همپایی نمیکند. چرا که این گونه دوم نیازمند به روز شدن و رشد کردن تکنیکها و داستانهاست. مشکل اساسی تئاتر مذهبی ـ صحنهای در این است که نمیتواند با تکیه بر عوامل آیین و سنت خود را به تنهایی به تماشاگر ارائه دهد و در عین حال از عناصر تئاتر روز نیز کمتر بهره میبرد. تلفیق اندیشهها و درونمایههای نمایش سنتی ـ آیینی و در کنار هم قرار گرفتن تکنیکهای مدرن امروز و ایدهها و دغدغههای انسان عصر حاضر میتواند به بالاتر رفتن قدرت نمایشهای صحنهای ـ آیینی کمک فراوانی کند.
نمایش «کابوس سرخ» با استفاده از عناصر تئاتر و رفتن به سوی سلیقه و نظر تماشاگر آگاه امروز و پرهیز از تکرار در مضمون ظاهری و باطنی و ارائه تکنیک باورپذیر و قابل قبول، خود را به عنوان نمایشی که در راه رشد نمایش آیین ـ سنت گام بر میدارد، معرفی کرده است.