در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «محال هم ممکن است» به نویسندگی و کارگردانی «سیروس همتی» ـ تالار کوچک تئاتر شهر

 نیما دهقان با نگاهی عمیق به دنیای انسان در می‌یابیم که انسان، گاه موجودی منفعت طلب است. منفعت طلبی او از روی عاطفه و احساس صورت می‌گیرد؛ چرا که می‌خندد و می‌گرید. این احساسات و عواطف بشری است که در درون انسان قلیان ...

 نیما دهقان

با نگاهی عمیق به دنیای انسان در می‌یابیم که انسان، گاه موجودی منفعت طلب است. منفعت طلبی او از روی عاطفه و احساس صورت می‌گیرد؛ چرا که می‌خندد و می‌گرید. این احساسات و عواطف بشری است که در درون انسان قلیان می‌کند؛ زیرا احساساتش شخصی است. گاهی انسان خود را فدای احساسات می‌کند. در این میان است که نمایش مذهبی با روح احساسات و عواطف انسان در تعامل است. پس کمتر نمایشی است که تفکر تماشاگر را به کار بیندازد؛ اما نمایش «محال هم ممکن است» از آن دست نمایشهایی است که جدا از آنکه با احساسات و عواطف انسانی سر و کار دارد، بُعد تعقل تماشاگر را درگیر می‌سازد. اندیشه و طراحی نمایش، توسط «سیروس همتی» بیشتر به این سو؛ یعنی تعقل جهت دارد. ما با اثری روبه‌رو هستیم که در بخش نوشتاریش بیشتر بروجه دراماتیک بودن اثر تأکید شده است.
«سیروس همتی» با پرداخت به داستانی دراماتیک، اثر را بیشتر برای مخاطب خود قابل درک کرده است. ما با نمایشنامه‌ایی روبه رو هستیم که هم بُعد تعقل تماشاگر و هم بُعد احساسات او را بر می‌انگیزاند. در واقع احساس در تعامل با تعقل تماشاگر مواجه می‌شود.
نمایشنامه به لحاظ کیفی از نوع پداکوژیک و آموزشی است. مردی در مقابل اسب سید‌الشهدا حاضر به وصلت دخترش با مرد است. مرد ذوالفقار را می‌دزد؛ اما پدر دختر باور نمی‌کند. پیغام می‌رسد این همان اسب است تا این وصلت صورت گیرد. در کل ما با اثری روبه‌رو هستیم که یک تمثیل اخلاقی و دینی را به صورت ایدئولوژیک آموزش می‌دهد. همین پداکوژیک بودن اثر است که می‌پذیریم نمایش دارای بُعد تعقل است. در نمایشهای پداکوژیک آنچه بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد، نکته اخلاقی و تمثیلی است که به مخاطب آموزش داده می‌شود. در واقع کاری که سید الشهدا با مرد نصرانی؛ یعنی پدر دختر می‌کند و او به اسلام روی می‌آورد در همینجاست. این تمثیل اخلاقی است که اثر را برای تماشاگر قابل تأمل می‌کند. «سیروس همتی» در کارگردانی اثر از لحظه‌های بسیار زیبایی برای تصویرسازی اندیشه خود استفاده کرده است. آنچه در اصل کارگردانی تئاتر مهم است، این است که این لحظات به صورت مناسب و متناسب با هم پیوند بخورند. در اجرای نمایش «محال هم ممکن است»، چندان تناسب خاصی از چیدمان و خلق این لحظه‌ها به دست نمی‌آید. نوع پوشش بازیگران، صندلیها و فضاهای غیرمتعارف هم از ناهماهنگی یک چیدمان توسط کارگردان داد سخن دارند. در تفکرات کارگردان، لحظه‌های نابی ‌مشاهده می‌شود که هر کدام در جای خود قابل بحث و تأمل است؛ اما ناهماهنگی این روابط و فضا کاملاً محسوس است. در واقع مخاطب با اثری که نمی‌داند داستانی است، روایی است و یا مسایلی از این دست مواجه می‌شود.
بازیگران نمایش همه در سطح قابل قبولی بازی می‌کنند؛ اما آنچه بازی بازیگری را از دیگر بازیگران جدا می‌سازد، بازی یعقوب صباحی در نقش «پدر دختر» است. صباحی نسبت با سایر بازیگران، راحت‌تر تنه نقش را می‌چسبد و آن را در درون خود پرورش می‌دهد و به تماشاگر امروزی خود انتقال می‌دهد. در واقع جدا از تجربه «یعقوب صباحی» در تئاتر به راحتی با نقش کنار می‌آید و همین ساده برخورد کردن با نقش و ساده نشان دادن آن، حکایت از اشراف او بر نقش دارد.
نمایش «محال هم ممکن است» با اندیشه و طراحی و روایت «سیروس همتی» با داشتن بار ادبیات دراماتیکی خود توانسته است با مخاطب، ارتباط سالمی برقرار کند. هر چند در بخش اجرایی از کاستیهایی برخوردار است؛ اما نگاه نو و تازه‌ایی به نمایشهای مذهبی در اجرای اثر مشاهده می‌شود.