درنگی بر رویکرد اجتماعی / فرهنگی تئاتر
همایون علی آبادی هنر نمایش، همیشه در شمار پیشروترین و در عین حال جامعترین و گویاترین هنرها بوده است. این هنر بیواسطه و بدون هر گونه دستاویز، هماره با انبوه مردم جانبدار و اهل موضع، رویاروی بوده و به گواهی تاریخ، هرگز ...
همایون علی آبادی
هنر نمایش، همیشه در شمار پیشروترین و در عین حال جامعترین و گویاترین هنرها بوده است. این هنر بیواسطه و بدون هر گونه دستاویز، هماره با انبوه مردم جانبدار و اهل موضع، رویاروی بوده و به گواهی تاریخ، هرگز از رودررویی با دروغ زنان کژکرداران و متظاهران به فهم هنر وابسته و نقاب زده، نه تنها پروایی نداشته است، بلکه با آن از در جنگ درآمده است.
نگاهی به تاریخ نمایش که از سدههای پیش از میلاد مسیح شروع و به بزرگانی چون «برشت» و «بکت» ختم میشود، بیانگر این نکته است که این هنر به سبب جنس و جهانبینی خاص خود مسلح و مجهز به تیزترین و کاریترین سلاحها؛ یعنی ارتباط همهگیر «مردم فهم» و عمیق با انبوه مخاطبان خود بوده است. از این روی هماره قدرتمندان با آن به چالش و مقابله برخاستهاند؛ اما آن آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. نمایش با وجود تمامت استیلای تک ساحتی و مسطح اصحاب زر و زور و تزویر به سبب صور مقاومت و ایستادگی و جنبش و جهش یاران و دیاران دور و دیرش در غایت اعراض و اعتراض تا به امروز به فرآیند پیشروی و پیشتازیش ـ برمداری جاودانه ـ پاییده و توانسته این نکته را به اجلّة طرفداران و هواخواهانش برساند که تئاتر نه تنها نمایش که به آیین طرفه و طعنّتی است. راز و رمز جادوی نمایش از آن زمان بالندهتر و بارآورتر گشت که با جوهر رنج و محنتهای آدمی سرشته شد. از این رو تیز و آغشته به زهر تاریخ، نتوانست آن را تار و مار کند و ضربتی بر آن فرود آورد.
نمایش هنر انبوهان مردم و مخاطبان است. از این رو جایگاه و فرا یافتنش نه در دست حکومتها که در متن و بطن ملتها و شاعران و شارحان به شعور و شرح است. نمایش از کلاسیک تا مدرن و ازسوفکل تا برشت و سارتر و ساد، هماره جانبدار و جهتگیر بوده و درگیری و فلاکت تودهها و نوع و ترکیب و رگ و ریشه حکومتها را بررسی کرده است. نمایش ضد استعمار و استثمار؛ بنابراین رسواکننده، روشنگر و افشاکننده و بناچار محکوم کننده است و سانسور پذیر نیست. اگر شرایط رشد و اعتلا و آزادی کلام برایش فراهم شود، وجود نخواهد داشت. یا هست یا نیست. نمیشود مثلهاش کرد برید و تکههایی را دور ریخت. گفتارها را عوض کرد و اشخاص را به دلخواه ممیزان جابهجا کرد. نمایش در برابر شعر و شعور و شعار، موضعی بر حق دارد: شعار اگر تهی از شعور نباشد و شاعر به شارح و نقد و نقل باشد، نمایشی است محکوم کننده و بر علیه تمام نیروهای فاسد جهان.
هنر نمایش در برابر هر نوع دست درازی میایستد و مبارزه میکند. تاریخ نمایش مالامال از سرکشیها و طغیانهای برتافته از روح و وجدان انسانهاست. نمایش شعر است و سرود و یا سوگسرود و مبادا که به نجوا و زمزمه و پچ پچه عاشقانه و شخصی و از سربی دردی و بی حرفی بدل گردد. تورق آثار نمایشی جهان، روشنگر این نکته است که نمایش از آریستوفان، بکت، اوکیسی، اونیل و دیگران از نظر وجوه اشتراک فقط بیدارگر اقالیم آزادی و آزادگی بوده است. نمایش هیچگاه محدودیت و تنگنا را بر نتابیده و از این رو مورد حمایت و هدایای همه عاشقان و مشتاقان طی عهد پر قدمت و خدمتش بوده است. اصحاب تئاتر در درازای زمان هیچگاه رسالت و پیام خود را در روزمرّگی زمانه از کف ندادهاند. از جاودانگی، بیگمان در کاربرد عنصر خلاقیت، پویایی و نامیرایی آن بوده است. از دورنمات تا بکت و برشت، هر کدام به گونهای در کار نمایشنامهنویسان کلاسیک، غور و تعمق داشتهاند و از این رو جای پا و دریافتهای این بزرگان از نامههای باستان ـ حتی در کار درامنویس پیشتازی چون برشت ـ میتوان دید و دریافت.
برشت از تئاتر باستان وامها گرفت. این نه به معنای عاریت گرفتن و آیینهداری و پخته خواری که به مفهوم برداشتهایی مستند در اندیشه و دستگاه نمایشی این نویسنده بزرگ است.
در آثار برتولد برشت ما شاهد همسرایان هستیم؛ یعنی تکگوییهای بلند شعر گونه که از «سنکا» و «شکسپیر» وامها گرفته است. ساخت و بافت درام یونان از نظر ساختار نمایشی (دایره گچی قفقازی، ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی)، ساختار اکسپرسیونیستی (بعل و مادر) و حتی شعر منظوم در قالب همایش و همسرایی (اپرای سه پولی، عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی، کمون پاریس) تطورهایی داشته است. در استفاده از نقش گروه «کُر» و همسرایان، بیشک نگاهی به تئاتر سوفوکل و اساساً استدراکهای نمایشی درام آتنی راهگشاست. نمونه دیگر برداشت از گذشته، ژان آنوی بوده که شیفته علم اساطیر است.
از آنتیگون تا مده، بیانگر این نکته است که درامنویسی چون او، هیچگاه از تدقیق و روی آوری و الهام از تئاتر و تراژدی آتنی و حتی هلنی غافل نبوده است. پس به این اعتبار، نمایش مدرن همچنان مسیر و فرآیند کمالطلبانه و آرمانگرای خویش را طی کرده و بکت یا یونسکو و یا دیگران میراثداران و چشم و چراغ همان معارف متحول بشریاند که حالیا قانونمندان به محاجه با علمداران مشغولند. بکت از طرفداران پر و پا قرص تئاتر آریستوفان و بوطیقای ارسطو بوده و نمایش مدرن را روند طبیعی و الزاماً «تئاتر آتن» تا عصر بیونیک و سیبرنتیک انگاشته است؛ اما به یاد بیاوریم این سخن «مارتین هیدگر» را که «اساساً ایدئولوژی فرع بر تفکر است.» چه متفکری پرشورتر از «فردریک دورنمات» میشناسید؟ همان مضحکهنویس که بیگمان تراژدی معاصر و تاریخ تفکر نمایش مدرن را هویتی تازه بخشید. کدام هنرمندانی پربهاتر از برشت و میلر که در تاریخ تئاتر مدرن به موقعیت انسان در برابر ویرانگری و تبهکاری و جنایات دولتهای سلطهگر در ابعادی قابل اعتنا پرداختهاند. محصول این پرداخت چیزی جز دل آگاهی اعتلا و رشد شعور آدمی نبوده است. حتی میلر و تنسی ویلیامز که آثارشان به پرداختن به جامعة دستخوش تهاجم و رو به زوال آمریکا مشهور است. در آثاری چون «باغ وحش شیشهای» و «اتوبوسی به نام هوس» شرایط انسان معاصر در رنجنامههایی تراژیک با بیانی دراماتیک به قلم قدرتمند درآمده است.
چه کنیم با فقر عظیم پژوهیدن نمایش معاصر در این خاک پاک که چندان دست و دل را میلرزاند که مبادا از همت پژوهندگان و درامشناسان چیزی بکاهد. از یاد نبریم که درام مدرن و حتی پسامدرن با وجود همه کوششها، هنوز بینیاز از متون ادبی نمایشی نیست.