نگاهی به نمایش «سلمان (ع)»، نوشته «نصرالله قادری» و به کارگردانی «محمود عزیزی»
پژمان پروازی سوتیتر نویسنده باهوشمندی و با به کارگیری مؤلفههای درام و با ایجاد کنش و تعلیق در زمان لازم، اوج را در نزدیکترین لحظات پایانی قرار میدهد. سلمان محمدی از یک سو نماد شخصیت سلمان فارسی است و از سویی دیگر ...
پژمان پروازی
سوتیتر
نویسنده باهوشمندی و با به کارگیری مؤلفههای درام و با ایجاد کنش و تعلیق در زمان لازم، اوج را در نزدیکترین لحظات پایانی قرار میدهد.
سلمان محمدی از یک سو نماد شخصیت سلمان فارسی است و از سویی دیگر سمبل انسانی است مجاهد که در تلاش برای تهذیب و به خویش رسیدن در وادی حیرت، دست و پا میزند.
حکایت «سلمان» تنیده در فرهنگ دینی و ملی ماست؛ هم او که پیامبر اکرم (ص) دربارهاش فرمود: «سلما منّا» (سلمان از ماست) او با پشت پا زدن به دنیا و تمنیات آن، کو به کو و منزل به منزل راه طریقت را پیمود تا به سرمنزل مقصود (اسلام) رسید. همین حقیقت برتر، سلمان را پاک و ابدی کرد. آنچه در نمایشنامه «وین راه بینهایت» به عنوان بن اندیشه و اساس ساختار درام به چشم میخورد، دیدگاهی است که این نویسنده به شخصیت ممتاز سلمان فارسی (سلمان محمدی) دارد. او از لابهلای ذهن تاریخ، «روزبه» ایرانی را بیرون میکنند و از دین بهی به زرتشت، از زرتشت به یهود و سرانجام مسیح بر صلیب میرسد، لیک هیچکدام عطشش را فرو نمینشانند و همچنان میرود تا به گمگشتهاش برسد. «حسین ابن علی (ع)» لقب اوست و بر این سیر و سلوک و طی طریق استوار است. سلمان محمدی شوریده است. واله و حیران و سرگشته میرود تا به دلدار حقیقتی خود برسد و برای همین است که چشم از بتهای دروغین فرو میبندد و هیولای نفس را در هم میشکند تا به حقیقت برسد. حقیقت چیزی نیست جز رأسی که بر نیزه قرآن میخواند و نوری که هیچگاه خاموش نمیشود.
نویسنده با هوشمندی و با به کارگیری مؤلفههای درام با ایجاد کنش و تعلیق در زمان لازم، اوج رادر نزدیکترین لحظات پایانی قرار میدهد که به ارتباط دو سویه با مخاطب منجر میشود. نمایشنامه با اسلوب دقیق که خاص متون دراماتیک است با نزدیک شدن به فضای سورئالیستی، ضمن وفاداری به دستمایههای تاریخی، تلفیقی میان الگوهای قدیم و آنچه امروزه از آن به عنوان مدرنیسم یاد میشود، ایجاد کند. فضای ذهنی نویسنده با عناصر بطئی داستان ممزوج است؛ گویی خود سلمان محمدی، روایت سرگذشت خویش را عهدهدار است. همین امر موجب شده تا نمایشنامه «وین راه بینهایت» از کشش و جذابیت لازم برای به صحنه آوردن برخوردار باشد. سلمان محمدی قادری از یک سو نماد شخصیت سلمان فارسی است. آنکه او را میشناسیم و تاریخ اسلام از او یاد کرده و از سوی دیگر سمبل انسانی مجاهد است که در تلاش برای تهذیب و به خویش رسیدن در وادی حیرت (جهان فانی) دست و پا میزند. او میتواند الگو باشد و ما از فهوای بیان دراماتیک که در بخشهایی از نمایشنامه به شکل تصویرهایی بدیع جان میگیرد، ارتباط آن را با انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) شاهد هستیم.
سلمان دوباره متولد میشود و شاید این بار مستمسکی قوی که شالوده عینیات است نه ذهنیات و آن وجود پاک و مقدس حسین (ع) است.
کوشش و تلاش بازیگران در به تصویر کشیدن هدف کارگردان اثر، ستودنی است؛ لیکن در آرایش صحنه و میزانسن، دقت لازم دیده نمیشود؛ هر چند از بازی خوب و دلچسب سپیده نظریپور نمیتوان صرفنظر کرد. ابراهیمی در عرصه بازگیری بویژه تئاتر، نامی آشناست که میکوشد به خوبی از عهده نقش سلمان برآید؛ ولی آیا این سلمان، همان سلمان محمدی است؟ اینطور تصور میشود که در تجزیه و تحلیل شخصیت محوری (سلمان) دقت کافی به عمل نیامده؛ هر چند در طول پروسه اجرا، همکاری بین مؤلف و کارگردان در جریان بوده، لیکن متن، برتری بیشتری بر اجرا دارد. حرکات موزون که با هدف به تصویر کشیدن دغدغههای ذهنی سلمان طراحی شده، ناقص است. عموم بازیها یک دست و روان نیست و تمامی اینها حکایت از آن دارد که گروه شتابزده عمل کرده و از صرف زمان برای رسیدن به بلوغ لازم برای ارتباط با مخاطب امتناع کرده است. بنابراین در بخش بازی که یکی از مهمترین فاکتورهای نمایش محسوب میشود با تزلزل روبهرو هستیم. به عبارتی اجرا در تبدیل متن به ما به ازای عناصر تصویری و شخصیتی صحنه، چندان موفق و جذاب نیست. با وجود این میشد از انواع دستهبندی شخصیتها که در متن آمده به شکل گویاتری استفاده شود که تفکیک بین آنها به بالا رفتن کیفیت و جذابیت کار منجر میشد.
طراحی صحنه بسیار موجز است. کارگردان ترجیح داده تا بیشتر از عناصر نوری در بعد بخشیدن به فضا استفاده کند؛ اما در گسترش المانها در تقسیم و تجزیه نور به برخی فاکتورها از جمله کاربرد نمایشی آن توجهی نشده است. به بیانی سادهتر، نور از آن حیث که بتواند به پیشبرد روایت کمک کند، همچون عاملی است برای پوشش صحنه.
رنگ سبز در خصوص قدیسین و شخصیتهای کربلا، رنگ قرمز برای اشخاص مخالف و رنگ زرد با کیفیت خنثی در طول اجرا استفاده شده است. آنچه در متن نمایشنامه آمده، کمتر مجال ظهور بر روی صحنه پیدا میکند. عزیزی شاید به دلیل سنگین بودن هزینه دکور و امکانات از این کار صرفنظر کرده باشد. به طور یقین میشد برای چینش فضا از تمهیدات خاصی استفاده کرد. طراحی لباس، متناسب با فیزیک شخصیتهاست. مطالعه دقیق و منطبق بر شرایط حاکم بر نمایشنامه که به تاریخ باز میگردد، کمک بسیاری در این مهم داشته و از موفقیتهای کارگردان به حساب میآید. شاید اغراق نباشد که بگوییم اجرای لباسها بینقص است؛ چرا که بیننده از تن پوش بازیگران به موقعیت زمانی، مکانی و حتی عقیدتی اشخاص بازی پی میبرد. شاید در یک نگاه، اجزا و از جمله کیفیت بازی بازیگران و گروه قابل تأمل باشد؛ اما به دلیل ناپخته بودن و همجواری نامطلوب و استفاده بیش از اندازه از حرکات موزون، هماهنگی مطلوبی را شاهد نیستیم. چهره پردازی در نمایش کاربردی ندارد و این به نظر عجیب میرسد؛ هر چند شاید سلمان محمدی بخواهد با سلمان فارسی (که اتفاقاً در طی اجرای نمایش، تندیس زیبایی از وی در محل ورودی تالار اندیشه نصب شده بود) متفاوت باشد؛ اما شاید بیانصافی باشد که حتی از چهرهپردازی بسیار ساده هم دریغ شود. به نظر میرسد با به کارگیری درست این عامل فنی بتوان وقایع و رویدادها و تفهیم آن به مخاطب را درست انجام داد. این سلمان، قرار است تا مدتها در ذهن باقی بماند و شاید حتی تا آخر عمر یا تا زمانی که اجرای جدیدی از آن روی صحنه برود، همچنان در فکر بیننده جا خوش کند؛ لذا میطلبید در این خصوص بیشتر دقت شود. شاید استنباط شود در این کار به سبک و سیاق تعزیه عمل شده که نقش خوانان با استفاده از عناصری همچون لباس و رنگ و برخی عوامل دیگر سعی دارند تا مطلبی را مرور کنند یا واقعهای روایت شود؛ اما در اینجا کمتر چنین شیوهای دیده میشود. حضور سلمان و تلفیق آن با وقایع تاریخ معاصر، فکر غالب نمایشنامه است و کارگردان سعی میکند به آن وفادار بماند. این مسأله با آنچه به عنوان سلمان در تاریخ صدر اسلام وجود دارد، قابل تفکیک و تمایز است و از سوی دیگر ساختار تعزیه با نمایش فرق دارد؛ بنابراین حذف چهرهپردازی به هیچ عنوان منطقی نیست.
افکت و موسیقی اگر چه همخوان با مجموعه روایت و کلیت نمایش است؛ اما میتوانست از تأثیرگذاری بیشتری برخوردار باشد بویژه در زمانی که تلاطم روحی و ذهنیت سلمان در قالب حرکات موزون شکل میگیرد، ریتم ملتهب میتوانست در تأثیرگذاری بر بیننده موفقتر عمل کند. نمایش «سلمان» نتوانست آنگونه که باید جلب توجه کند. امیدوارم حوزه هنری در این خصوص محکمتر عمل نماید و نقاط قوت خویش را تکرار کند. از سوی دیگر با اقدامی ارزشمند و متعهدانه مواجه هستیم که پاسداشت یک انسان فرزانه است. میشد دقیقتر عمل کرد و نتیجه بهتری گرفت. «وین راه بینهایت» قادر است تا بهتر اجرا شود؛ شاید وقتی دیگر ...