نگاهی به نمایش «آب مرا قصه کرد»، نوشته «محمد چرمشیر» به کارگردانی «عباس غفاری» ـ کارگاه نمایش تئاتر شهر
بهزاد صدیقی سوتیتر نگرش جدید به مضامین دینی و مذهبی از سوی نمایشنامهنویسان، درامدینی را جذابیت بخشیده و ارتباطات بیشتری را برای مخاطبان فراهم آورده است. تماشاگر با اثری رو بهرو میشود که علاوه بر نگاه تازه به ...
بهزاد صدیقی
سوتیتر
نگرش جدید به مضامین دینی و مذهبی از سوی نمایشنامهنویسان، درامدینی را جذابیت بخشیده و ارتباطات بیشتری را برای مخاطبان فراهم آورده است.
تماشاگر با اثری رو بهرو میشود که علاوه بر نگاه تازه به بخش یا لحظهای از زندگی حضرت ابوالفضل (ع) از منطق زیباییشناسی صحنه برخوردار است.
رویکرد نوین به اتفاقات دینی و مذهبی و داستانهای اسلامی و سایر ادیان و پرداخت دراماتیک آنها در نمایشنامهنویسی معاصر، یکی از مهمترین وظایف نمایشنامهنویسان امروز محسوب میشود. در واقع نگرش جدید به مضامین دینی و مذهبی از سوی نمایشنامهنویسان، درام دینی را جذابیت بخشیده و ارتباطات بیشتری را برای مخاطبان فراهم میآورد. این رویکرد نوین، صد البته باید با کنش دراماتیک همراه باشد تا مخاطب، شاهد رویدادهای نمایشی شود و او را به تفکر وا دارد. «آب مرا قصه کرد» البته رویکرد تازهای به لحظه شهادت حضرت ابوالفضل (ع) دارد و به همین دلیل، مخاطب را با خود همراه میکند؛ اما عمل و کنش دراماتیک کمتر در آن اتفاق میافتد؛ بنابراین نمایشنامه شکل روایت پیدا میکند و بازیگران یا در اصل شخصیتها میکوشند، این واقعه را با نگاهی دیگر که محصول ذهنیت نویسنده است، بیان کنند. نمایشنامه با دو شخصیت اصلی، شبیه حضرت ابوالفضل (ع) و مرد غریبه و نیز شخصیت راوی شکل میگیرد. «سید مهرداد ضیایی» و «عباس غفاری» به عنوان نویسنده و کارگردان این اثر تلاش میکنند در سه صحنه، این سؤال را مطرح کنند که چرا حضرت ابوالفضل (ع) در علقمه، زمانی که برای پر کردن مشک آب کنار رودخانه میرود، آب نمینوشد؛ در حالی که هیچکس شاهد و ناظر آب خوردن یا نخوردن او نبود و او در نهایت تشنگی به سر میبرد. آنان در این سه صحنه به تصویر کردن این سؤال میپردازند. هر یک از صحنهها با پیش صحنههایی همراه است که راوی با در دست گرفتن آیینه نوشتهها، همچون طومار تعزیه خوانی از روی آنها میخواند.
این آیین نوشتهها، حکم مدخلی را پیدا میکنند تا بدین طریق، تماشاگر وارد ماجرای آن نامهها شود. «کامران تفتی» و «نیما رییسی» در نقش یا شبیه ابوالفضل (ع) و مرد غریبه، بدون هیچ پیچیدگی خاصی در بازیهای خود میکوشند تا از طریق این روایت خوانی، مخاطب را به کُنه این سؤال ببرند. در اصل، کارگردان این روایتها را نه از طریق کنشهای دراماتیک، بلکه با دیالوگهای این دو شخصیت که اتفاقاً چندان هم پویا نیستند برای آنکه کشمکشی خاص را به وجود نمیآورند به کمک صحنهآرایی موجز به تصویری کردن هر چه بیشتر متن میپردازند و به این وسیله، مخاطب را به چالش وا میدارند. مرد غریبه به نوعی مرگ حضرت ابوالفضل است؛ زیرا او در آغاز خود را با نام ابوالفضل (ع) معرفی میکند و در صحنه انتهایی به ابوالفضل (ع) میگوید: «اگر آمده باشم تا تو را از مرگ آگاه کنم»، میتواند مرگ بودن او را اثبات کند. شاید مرگ آگاهی، پاسخ و دلیلی باشد بر اینکه چرا ابوالفضل آب ننوشید. چه، او ایمان و یقین داشت تا لحظاتی دیگر دنیای فانی را ترک خواهد گفت؛ بنابراین وقتی به یاد لبها و گلوی تشنه یاران امام حسین (ع) میافتد، نمیتواند به خود بقبولاند که بیحضور آنان، آب رودخانه را بنوشد و خود را از آن سیراب کند.
غفاری در صحنهپردازی این قصه، میکوشد تا عناصر صحنهآرایی را به کار گیرد. نور آبی که از چهار سوی صحنه در آغاز هر صحنه بر ابوالفضل میتابد، طراحی صحنه موجر، همچون آیینه نوشتهها که بر دیوار انتهایی صحنه آویرانند و تأکیدی بر روایتپردازی اثر دارند، رودخانه که به صورت نیم دایره، صحنه را از تماشاگران جدا کرده و پنج سطل خونابه که در پایان نمایش با تأکیدهای آن صحنه، لحظه تیغ زدن دستان ابوالفضل (ع) را تصویر میکنند و صدای باد و صداهای روضهخوانی در پیش از شروع هر صحنه و پایان نمایش و فضای روایت و ذکر پرسش ابدی و ازلی از آن جمله موارد هستند. او با استفاده از چنین تمهیداتی به فضاسازی قصه نمایشنامه خود دست مییابد و البته بازی راحت و روان بازیگران آن بخصوص «نیما رییسی» با صدای گرم، گیرا و پخته و با بهرهگیری از شیوه بازیگری شبیهخوانی یا همان نقش پوشی در انتقال مفاهیم و معانی نهفته در متن، تأثیرگذار میشوند و به این ترتیب، تماشاگر با اثری رو به رو میشود که علاوه بر نگاه تازه به بخشی یا لحظهای از زندگی حضرت ابوالفضل (ع) از منطق زیباییشناسی صحنه برخوردار است. بهرهگیری از شیوه نمایش تعزیه و شبیهخوانی، همچون استفاده از آیینه نوشت به جای طومار شبیهخوانی، صحنه نیمدایره به جای صحنه گرد، روضهخوانی در میان صحنهها یا پیش از شروع صحنهها، حضور راوی که نوعی فاصله گذاری در نمایش تعزیه را به وجود میآورد، همگی بر روند اجرا و شکل آن تأثیر گذاشته و دلیلی بر پایبندی کارگردان به این نوع نمایش است که البته شکل تازه و مدرن و امروزی را از نمایش شبیهخوانی پیش روی مخاطب قرار میدهد. همین نوع نگاه؛ البته جزو ویژگیهای نمایش محسوب میشود. با آنکه نمایش در مدت زمان نسبتاً کوتاهی اجرا میشود و ریتم درونی و بیرونی اثر با یکدیگر برابری و همخوانی دارند؛ اما همین ریتم متأسفانه به کندی اتفاق میافتد که گویی زمان نمایش بیش از یک ساعت از اجرا را به خود اختصاص داده است در صورتی که کل زمان اجرای نمایش از پنجاه دقیقه تجاوز نمیکند و همین نیز از امتیازات نمایش محسوب میشود. اگر اجرای این نمایش در زمانی بیش از این حد به درازا میکشید، قطعاً به ریتم اجرای آن آسیب بیشتری میرساند و خستگی تماشاگر را فراهم میآورد.
با این همه نیز باید یادآور شد که اجرای عمومی نمایش «آب مرا قصه کرد»، نسبت به اجرای آن در همایش عاشورایی به سبب تغییر طراحی صحنه و بعضی از صحنهپردازیهای میان اجرا به قوت اثر منجر شده است. برای آنکه درختهای نخل که به صورت واقعی در طرفین صحنه قرار گرفته و تصویرگر صحرای کربلا و علقمه شده بود و از منطق غیر رئالیستی و شکل اجرایی اثر پیروی نمیکرد و به همین دلیل هماهنگی با متن و شیوه اجرایی نداشت؛ زیرا پیشتر صحنهپردازیهای نمادین و داستانی که از عناصر واقعگرا پیروی نمیکرد و حتی نگاه و منطقی سورئالیستی بر آن حاکم بود و به پیکره آن آسیبرسانده و سبب ناهماهنگی آن شده بود. حرکات موزون در میان صحنهها نیز در ایجاز صحنه پردازی و کوتاهی زمان اجرای نمایش، تأثیرات خوبی گذاشته و به همین دلیل، اجرا را تقویت کرده و به ارتباط بیشتری با مخاطب منجر شده است.
از زیباترین و تأثیرگذارترین صحنه پردازیهای این نمایش، صحنه به شهادت رسیدن حضرت ابوالفضل (ع) است. استفاده از پنجه دست برنجی که توسط دو زن سیاهپوش از طرفین صحنه وارد و خارج میشوند، قطع نور سرخ در هنگامی که خونابهها توسط مرد غریبه یا فرشته مرگ ابوالفضل (ع) به صحنه میآید و به نقش پوش حضرت ابوالفضل (ع) پاشیده میشود و صدای ساز دمام و روضهخوانی مرد و زنی که از پشت صحنه به صورت زنده میخوانند در به وجود آوردن جذابیتهای این صحنه مؤثر واقع میشود. از این رو میتوان گفت که این نمایش بیهیچ ادعایی، تلاش میکند. با تماشاگر به ارتباطی ساده و تأثیرگذار دست یابد؛ هر چند که نباید «آب» این عنصر مهم نمایشنامه و اجرا را فراموش کرد که به صورت نمادین از عنوان نمایش شروع میشود و تا پایان همچون شخصیتی واقعی حضور دارد. قصه بر مدار آن میچرخد و به وسیله آن، قصه شهادت حضرت ابوالفضل (ع) را همیشگی و جاودانه میکند؛ آبی که چشمی را سیراب میکند و تشنگی این حضرت را هرگز به پایان نمیرساند و سیراب نمیکند. نویسنده میکوشد به کمک این قصه، کشف و شهودی را برای مخاطب فراهم سازد و این همه جدا از بهرهگیری از عناصر صحنه با زبان شاعرانه و نثر موجز و روان آن اتفاق میافتد و این قصه، روایت و تصویر میشود و همینها، قوتها و مزیتهای اثر را تشدید میکند.