در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «خداوند یحیی را در جلیل می‌خواند»، نوشته و کار «سعید شاپوری»، تالار سایه،

سوتیتر: زمانی دو نیروی خیر و شر با یکدیگر به مبارزه نهایی و اصلی می‌پردازند که نیروی شر، قدرت فراوانی پیدا کرده باشد و کمتر امیدی به چشم بیاید. در واقع هر دو زن دخیل در ماجراهای قصر، شتاب‌دهنده‌هایی برای انگیزشهای درونی ...

سوتیتر:
زمانی دو نیروی خیر و شر با یکدیگر به مبارزه نهایی و اصلی می‌پردازند که نیروی شر، قدرت فراوانی پیدا کرده باشد و کمتر امیدی به چشم بیاید.
در واقع هر دو زن دخیل در ماجراهای قصر، شتاب‌دهنده‌هایی برای انگیزشهای درونی حاکم هستند.

اولین چیزی که در برخورد با این نمایش دیده می‌شود، دوپارگی داستان آن است. دوپاره بودن ماجرا به این مفهوم است که از یک سو شاهد درگیری میان حاکم یهودی و همسرش هستیم و از سوی دیگر یحیی را می‌بینیم که به ندای قلب خود پاسخ می‌گوید و راه سفر عرفانی‌اش را در پیش می‌گیرد. در این میان، نیمه سومی هم وجود دارد که در واقع بازگوی درگیریها و سرگردانیهای دو شخص گمشده دلقک‌وار است. استنباط شخصی من این است که این آدمها قرار است با بازگویی مطالب و مفاهیم نمایشنامه، راز گویایی باشند برای تماشاگر و نقش کسانی را بازی کنند که معماهای حل ناشده در متن و نقاط کور را برای مخاطب بازگشایی کنند و حتی پرده از چهره و مفاهیم درونی و عارفانه و یا حتی فلسفی مطرح شده در متن را بردارند.
با نگاهی تحلیل گرایانه به بخش اول ماجرا در می‌یابیم یک مثلث عشقی که سه زاویه درگیر و آشتی ناپذیر آن را ساخته‌اند و در مرکز قرار دارند. حاکم یهود تصمیم به متارکه با همسر خود گرفته و می‌خواهد با دختر همسرش که برادرزاده او نیز هست، ازدواج کند. پول‌پرستی و غرق شدن در مظاهر دنیوی از مسایلی است که نویسنده تلاش کرده است در این قسمت به آنها بپردازد؛ اما ناگهان عامل تازه‌ای از راه می‌رسد. کاهنان یهود که تا به حال هر آنچه را که حاکم خواسته است به زور شمشیر و پول، قانونی قلمداد کرده‌اند با چالشی تازه مواجه می‌شوند. حاکم از آنها می‌خواهد که ازدواج او و دختر همسرش را در برابر دیدگان مردم، قانونی جلوه دهند. شاید این نقطه‌ای است که نویسنده خواسته است از آن به عنوان نقطه اوج خواری و گمراهی مردم استفاده کند.
طبق قانونی نانوشته، زمانی دو نیروی خیر و شر با یکدیگر به مبارزه نهایی و اصلی می‌پردازند که نیروی شر، قدرت فراوانی پیدا کرده باشد و کمتر امیدی به چشم بیاید. در این هنگام است که ناگهان بارقه‌ای از امید می‌درخشد و حتی به قیمت ایثار هستی هم که شده، نبرد خیر و شر به پیروزی خیر می‌انجامد. در همین نقطه است که قسمت دوم ماجرا آغاز می‌شود. در واقع پیش فرضی که ما از این قسمت در ابتدای نمایش دیده بودیم و به سفر یحیی ختم شده بود در این نقطه با قسمت اول ماجرا تلاقی پیدا می‌کند. نویسنده سعی می‌کند، تمهیدی برای رویارویی یحیی و حاکم یهود و کاهنان آنان بسازد، پس یحیی را به جلیل می‌آورد تا طبق سرنوشتش با مردم و مریدانش مواجه شود. او که بخشاینده گناهان مشهور شده است، نظر حاکم یهود را به خود جلب می‌کند و درگیری دو قطب اصلی درام در این نقطه به ظهور عینی می‌رسد.
در این میان می‌توان از همسر حاکم به عنوان یک کاتالیزور برای سریعتر انجام گرفتن درگیری حامیان دو قطب خیر و شر نام برد. او با انگیزه تازه‌ای که پیدا می‌کند به حفظ موقعیت خویش و جاه‌طلبی کهنه‌اش می‌اندیشد و مرگ تعمید دهنده را نجات خویش می‌شمرد. در واقع هر دو زن دخیل در ماجراهای قصر، شتاب دهنده‌هایی برای انگیزشهای درونی حاکم هستند. شهوت و قدرت از دو سو به او هجوم می‌آورند و حس کبر و خودپرستی، او را به ورطه نابودی می‌کشاند.
اما یکی از نقاط ضعف اصلی نمایش و نمایشنامه، صحنه‌هایی است که قرار است اطلاعاتی ماورای روند داستانی به مخاطب ارایه می‌شود. گنگی و نامفهومی این صحنه‌ها که در میان چند فضای مختلف حسی، سرگردان مانده‌اند، نه تنها کمکی به روند داستانی و مفهومی نمایش نمی‌کند، بلکه ذهن مخاطب را از هسته اصلی اثر دور می‌سازد و باعث شکستن فضای بیرونی و درونی نمایش می‌شود. از آنجایی که این نمایش در تعریف کردن داستان خود با مشکلی مواجه نیست و شخصیتها در جای خود، هر یک کارکرد نسبتاً مناسبی را ارایه می‌کنند، رویکرد ذکر شده تا حدودی روشنفکر مآبانه یا شکل گرایانه به نظر می‌رسد، ضربه سختی بر پیکره نمایش وارد می‌آورد. ساختن فضایی ملموس برای بسیاری از نمایشها یک چالش عظیم به شمار می‌رود. از آنجایی که تئاتر ایران، هنوز در دوران رسیدن به ثبات و ساختار هدفمند به سر می‌برد و هنوز برخی از هنرمندان به قدرت داستانگویی نمایشی و کارکرد شیوه‌های تثبیت شده تاریخ نمایش پی نبرده‌اند، حرکت در مسیر داستانگویی از طریق تکنیکهای شناخته شده جهانی در تئاتر و ساختن فضای یکپارچه و هماهنگ با کلیت اثر، یک نقطه قوت به شمار می‌رود؛ چرا که برای ساختن هر سازه‌ای نیاز به ستونها و زیرساختهای مطمئن حس می‌شود؛ اما استفاده نکردن از مؤلفه‌هایی که داستان اثر در اختیار کارگردان قرار می‌دهد، باعث پریشان حالی و از هم گسستگی در جای جای آن می‌شود.
یکی از عناصری که در این نمایش با کلیت اثر همخوانی ندارد و حتی کاربردی نیز عمل نمی‌کند، طراحی صحنه است. طراحی صحنه این نمایش، بیش از اینکه در خدمت روایت اثر قرار بگیرد، خود نمایانه جلوه می‌کند. شاید دلیل اصلی استفاده از چنین طراحی، ساختن فضاهای جداگانه در صحنه بوده که نمود آن را در صحنه‌های بازی سایه‌ها شاهد هستیم؛ اما نه بازی سایه‌ها و نه ورود و خروج بازیگران از میانه دیوار انتهای صحنه، کمکی به تعریف کردن داستان نمی‌کند. از تکنیک سایه برای ازدحام جمعیت، عمق بخشیدن به صحنه، معرفی بیشتر شخصیتها و خلوت آنها و حتی نقب زدن به فضاهای ذهنی نیز استفاده نمی‌شود.
اگر هر عنصر نمایشی را مانند قطعه‌ای در نظر بگیریم، یک نمایش را می‌توانیم به صورت یک پازل تصور کنیم؛ پازلی که تنها زمانی معمایش حل می‌شود و تنها زمانی آنچه را که درونش نهفته است، هویدا می‌سازد که تمامی قطعه‌ها در کنار یکدیگر و در جای درست با زاویه درست و مطابق با دیگر اجزا، چیده شده باشند. نور، رنگ، لباس، داستان، صحنه، بازیها، حرکات و ... همگی از قطعات این پازل هستند که هر کدام به تنهایی، معنا و هویتی ندارند؛ اما کارگردان اثر می‌تواند با دقت آنها را در کنار هم بچیند و از نتیجه مورد نظر خود برداشت هنری نیز داشته باشد. در مورد این نمایش باید گفت که اجزا به صورت ناقص در کنار هم چیده شده‌اند. به عنوان مثال، اگر چه داستان در کل می‌تواند بازگو کننده نیات نویسنده باشد؛ اما عناصری مثل نور و صحنه به کمک آن نمی‌آیند. نور نیز در تکمیل آنچه که ما به عنوان طراحی صحنه می‌شناسیم، نقش اساسی برعهده دارد. نور در تفکیک شخصیتها و موضع آنها بسیار تأثیرگذار است و در چنین نمایشی، می‌توانست مانند کلید حل معما عمل کند. در کنار این عوامل، بازیها نیز یکدست عمل نمی‌کنند و اگر چه برخی از اجراهای بازیگران به ذات نقش نزدیک است؛ اما این امر در میان تمامی آنها تسری پیدا نمی‌کند و در نتیجه تلاش آنها نیز بی‌ثمر باقی می‌ماند.
در یک جمع‌بندی کلی خوشبختانه این نمایش در دام تجربه‌گراییهای بظاهر مدرن تئاتر امروز ایران نمی‌افتد و گروه تلاش دارد پایه‌های مناسبی را برای اثر بر پا سازد و از این حیث قابل تأمل است؛ اما نکات فراوانی وجود دارند که با در کنار هم قراردادن آنها می‌توان به شیوه دلخواه و اجرای مطلوبترین از این اثر دست یافت.