سخنرانی همایون علیآبادی ـ منتقد و پژوهشگر معاصر در همایش علمی، پژوهشی و ملی «نقد تئاتر با تأکید بر نقد متن و اجرا»
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم هنگامی که ارسطو برای نگارش کتاب «فن شعر» یا «هنر شاعری»، تمامت عزم را جزم نمود در چشمدید و قابش از مفهوم شعر چیزی نظیر المعجم فی معاییر اشعار العجم «شمس قیس رازی» را تعبیه کرده ...
به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم
هنگامی که ارسطو برای نگارش کتاب «فن شعر» یا «هنر شاعری»، تمامت عزم را جزم نمود در چشمدید و قابش از مفهوم شعر چیزی نظیر المعجم فی معاییر اشعار العجم «شمس قیس رازی» را تعبیه کرده بود. المعجم یا اناجیل ما تئاتریها، کتاب مستطاب «بوطیقای» ارسطو است و این نخستین بیانیه و معاریف به مثابه نظریههای نقد تئاتری است که حلیة طبع یافته است. منظور ارسطو از «فن شعر»، نه شعر حماسی و رزمی (Epic) است و نه شعر تغزلی یا بزمی یا شعر لیریک (Liric). غرض وی، فن شعر نمایشی یا «دراماتیک» (Dramatic) است و این گونه و گانه شعری در ادب پارسی بیسابقه است. در ادب ما شعر تغزلی یا بزمی و شعر حماسی یا رزمی نمونهها داد. در نوع اول میتوان از اشعار نظامی گنجوی؛ مثل هفت پیکر و از گونه دوم یا حماسی میتوان از شاهنامه حکیم طوس ابوالقاسم فردوسی نام برد؛ اما شعر دراماتیک در ادبیات ما صبغه و پیشینهای ندارد. پس منظور ارسطو از کتاب «فن شعر»، فن شعر دراماتیک است. این گذشته و پشتوانة هزاره گونه ادب غرب در عرصات ادبیات نمایشی هماره سرشار از شعر بوده است. از شعرهای دیتیرامبیک تا گونههایی چون غزل (Sannet) یا شعر نمایشی سپید یا آزاد (Black-Verse) یا شعر ته شهری انگلیسی (Slang) که نمونهاش را در برترین نمایشنامه سده بیستم میلادی؛ یعنی نمایشنامه در «انتظار گودو» میبینیم، حکایتگر این سیر و فرآیند دیرینه و پرهمینه و پرهیاهای ادبیات نمایشی در مغرب زمین است.
به اعتبار کتابهایی چون «فن شعر» ارسطو یا مکالمات افلاطون، پژوهشهای درامشناسان و تاریخنگارانی همچون کیندرمن و براکت به محض پیدایی نخستین اثر نمایشی در آتن، نقد آن پدیده یا تئوریها و نظر و نگرههای آن نیز نگاشته شده است. نقد نمایش، همزاد و تالی اولین متن و اجراست. درامنویسان علم الاساطیری / دساتیری همچون سوفوکل و اشیل و اوریپید هماره از نک و نال «فالیک» نویسان دم زده و نالیدهاند. فالیکنویسان یا نظریه پردازان و احتجاجکنندگانی که نه نقد و نقل و نه که «محاجه» مینوشتند به قول ارسطو با خردهگیریها و ایراد و عیبهای نیشغولیشان فقط برای شکمبة عوام علوفه تهیه میکردند. ارسطو نخستین منتقد تئاتر است و این را من با منرس قاطع و ظن غالب میگویم و میآیمش از عهده برون. کتاب «فن شعر» در حقیقت همان المنجد یا «الملل و النحل» ناقدان است. از حماسه تا بزم و از آوردگاه تا پهنة درام در این مسطورة شریف با زبانی مستوفا و ممتع از یک سو و فراخنای نظر و بسیط فلسفیدن و تفلسف دراماتیکی از دیگر سو در آن گرد آمده است. وقتی منتقدی مانند «جان اِسل تیلور (J.S. Tailor) در نشریه دراما ریویو (Drama-Review) یا «بررسی تئاتر» از بکت تا برشت و از ساد تا سارتر را به زیر نگین درشت قلم و قدمش میکشاند از یک سنت سه هزار ساله «نقد تئاتر» برخوردار است. باری ما باید فکر بهبود خودای دل ز در دیگر کنیم.
ما نباید این نکته اساسی و مهم را به طاق نسیان بسپریم که نقد تئاتر پدیدهای مدرن نیست و نباید آن را با عصر «پدیدارشناسی» یا «فنومنولوژی» سدة بیستم که عرصات پیدایی شناختی علمی، فرهنگی و مدنی عصر مدرن و عصر صنعت و سنت است، خلط کنیم. نقد تئاتر به مفهوم (Concept) امروزینش؛ یعنی نگاه ناقدانه و کنجکاوانه و جستجوگرایانه به متن و اجرای یک اثر نمایشی و حتی باز شناخت ارزشی غث و ثمین و سره و ناسره دراماتیکی یک پدیده نمایشی از یونان باستان طی عمر و ایام کرده و پاییده و بالیده و برخاسته تا امروزه روز که حتی سهوی، نقد تئاتر را پدیده مدرن زاده عصر رئالیسم بالزاکی، لوکاچی، گرامشی وارش مسامحتاً تلقی میکنند. اولین نقد تئاتر را «فالیک» نویسان آتن نوشتهاند. اولین منتقد راستین تئاتر «ارسطو» بود و طلیعه فن شریف نقدنویسی تئاتر با کتاب «فن شعر» اثر ارسطو بوده که بر زمینه سربیصبح نگاشته آمده است؛ اما چرا ما ارسطو را منتقد و مرجع تئاتر در سپیدهدمان و صبحگاهان طلوع و طلایه این هنر میانگاریم. نقد نویسی در هر قلمرو و عرصهای به دانش و نیایش و سواد و صواب و به عنصری به نام «شم» نیاز دارد. شم، امری کاملاً ذوقی و غیراکتسابی است. منتقد باید شم ناقدانه داشته باشد. در یونان باستان، این تنها ارسطو است که اصول نقد را دارد. در حقیقت، آثار ارسطو و نقد ارسطویی از حیث وسعت موضوع و جامعیت اطراف، طوری است که یک دایرهالمعارف واقعی و بالنسبه کامل از عصرش را ارایه میکند. این مجموعه شامل مباحث منطق و حکمت نظری و حکمت عملی است که آنچه ارسطو در این ابواب دارد، مجموعة عظیم و فوقالعادهای است و از فلاسفة دیگر شاید فقط سن توماس، با رشد و هگل را میتوان یافت که در ایجاد چنین اثری توفیقی شبیه او یافتهاند. در این مجموعه، آنچه در باب منطق است و مجموع آنها را شارحان بعد از ارغنون خواندهاند به ارسطو به عنوان وسیله تشخیص بین حقیقت و خطا در درجة اول اهمیت قرار دارد. در این زمینه رسالات ارسطو، مشتمل بر مباحث «قاطیغوریاس» در باب مقولات، پاری ارمیناس در باب تعبیرات و احکام مربوط به قضایا، طوییقا در باب قواعد جدل در سوفسطیالیان دربارة مغالطات، انالوطیقای اول در باب قیاس، انالوطیقای تالی در باب برهان است و بعدها به ملاحظه بعضی، جوانب علمی مباحث «ریطیوریقا» (رتوریک / بلاغی) در باب خطابه فنون بلاغت و بوطیقا در باب شعر هم به این مجموع افزوده شده است.
در هر حال باید شعر نمایشی را از آن گروه اشعاری که شاعر برای سرایش آن، علم معنی و بیان را ضروری نمیانگارد، منها کرد. شاعری طبعروان میخواهد / نه معانی نه بیان میخواهد
برای شعر نمایشی گفتن و سرودن هم چربش و چالش بر معانی لازم است و هم بیان.
تئاتر آتنی، همپای رویدادهای متنوع و گوناگونی که در عرصه هنرهای تئاتری داشت به دانش نمایش مکتوب همالتفاوت داشت. به جز نگارش درامهای متعدد، متون خاصی به عنوان نقد یا تفسیر نیز با عنوان احتجاع یا «محاجه» آثار نمایشی، خاصه به وسیله فالیک نویسها (منتقدان عصر ارسطو) نوشته میشد که در نهایت، الگویشان نقد نمایش بود و به خامه و چامة ارسطو تحریر شده بودند.
ارسطو در فن شعر، اساساً سه نوع شعر را که در سطور بالا آوردیم بر میشمرد. شعر نمایشی را پربارترین و پرامکانترین و بدیعترین گونة ادبیات تلقی میکند و خاصه آنجا که میگوید: شعر دراماتیک، گنج و گسترهای است برای سرایش کارآمدترین قطعات حسی که از دل نشات میگیرد و بر جان مخاطب، اثر بخشترین و مثمرثمرترین انگارهها و آرمانها و احساسها را مینشاند. باری به قول شاعر:
یارب این قاعدة شعر به گیتی که نهاد / که چو جمع شعرا خیر دو گیتیاش مباد
نظامی گنجوی شعر را با دو گونه مخاطب وصف میکند. خاص و عام و در ادامة این برداشتش از اهالی شعر میگوید:
در شعر مپیچ و در فن او / که اکذب اوست احسن او // شعر کافتد قبول خاطر عام / خاص داند که سست باشد و خام
ارسطو بر هر دو نگاه این مفهوم از شعر شاعر پارسیگو قیقاجها میزند زدنی. ارسطو در مواجهه با داستانهای اساطیری میگوید هر چه بغرنجتر را ساده کنید به جوهر و گوهر هنر نزدیکتر شدهاید و مؤکد میکند: «سادهتر، نه سطحیتر» و این شعر را برای تئاتر، چون هنری که بر سریر ذوق و زبان عالم و آدم ایستاده است، معنا میکند. شعر دراماتیک، سخن خواص است و مخاطبش هم با نخبگان و Eliets است و نه عوام و ولگاریتهها.
در هر حال این سخن برای هر منتقدی، حجت است و زمین هم از حجت خالی نمیماند و «ارسطو» را شمس قیس تئاتر و کتاب فن شعر را قاموس و ناموس این هنر یا همچون المعجم شعر پارسی بینگارد.
لسینگ، شاعر و نویسنده و منتقد آلمانی مینویسد: «فقط یک آتن و یک ارسطو وجود داشته است و آن یک آتن و آن یک ارسطو هم باقی خواهد ماند.»
تئاتر یونان از آن جهت تکرار نشدنی است که محیط نمایشی با حضور تمامی مردم، آماده میشد و فقط در اثر تلاش درامنویسان بزرگ آن صحنهها و آن قدرت آفرینندة بازیگران، امکان پذیر میگردید. ناگفته نماند که تئاتر در نظر دهها هزار نفری که برای تماشا هجوم میآوردند، عبادت به شمار میرفت. آمادگی نشاطآور قلبی، آتشین و خلق و خویی پرشور، تسلیم در برابر قدرتهای خدایی که متجلی میشد، علاقه شدید به آتن که هر کس خود را از آن و آن را از خود میدانست و همچنین مراسم و جشنهای خارقالعاده دیونیوسوسی که تأثیر نمادین نمایشهای آن، سال به سال فزونی میگرفت، اینها و بسیاری از عوامل دیگر به شکل نیروهای ملی در جای جای و جوی جوی کشور منتشر میشد و استحکام مییافت. نیچه، فیلسوف آلمانی که با اعتقاد به انسان برتر با تمام توان بر ضد زندگی عادی مبارزه میکرد، میگوید تئاتر ارسطویی این مکانت متعالی تئاتر غربی در حقیقت جهتگیری دایمی کنش و تأثیر نقد ارسطویی را به ما گوشزد میکند؛ البته آمرانه و عبرتآموز. ارسطو در نقدی بر تئاتر آتن در «فصل چهارم» فن شعر میگوید تراژدی یونان پس از رشد و دگرگونیهای بیشمار در همان نقطهای که باید ساکن ماند و دیگر نتوانست گامی پیشتر نهد.
تراژدی در زمان ارسطو هنوز آنقدر زنده بود که او میتوانست در تعاریف و نوشتهها و نقدهایش بر متن و اجرا، مطالب زیادی بنویسد؛ پدیدهای که در نسل بعد از اسکندر دیگر از میان رفته بود. اسکندر مقدونی شاگرد ارسطو بود که در سی و سه سالگی در گذشت و معلم او نیز یک سال بعد، چشم از جهان فروبست.
پس از سه درامنویس بزرگ (آشیل، سوفوکل و اوریپید) به جای همکاری و رقابت اصحاب صحنه، اهمیت کارگردانی و تصاویر صحنهای و هنر بازیگری و نمایش فزونی یافت. ارسطو بیتالغزل و شاه بیت یکی از نقدهایش را به این مسطوره مزین میکند: «اکنون بازیگران تئاتر بیشتر از درامنویسان و درامشناسان توانایی دارند.»
باری این خطبت و خطابت را این گونه به انجام و فرجام میآوریم:
از شمار دو چشم یک تن کم / وز شمار خرد هزاران بیش
منابع مراجع و مأخذ
1ـ ارسطو، فن شعر، ترجمه: عبدالحسین زرینکوب، چاپ امیرکبیر
2ـ کیندرمن. هانیتس، تاریخ تئاتر اروپا.