در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «ملکه جنیان» به نویسندگی و کارگردانی «امیر دژاکام»

 شیما بهشتی سوتیر این نمایش با توجه به نامش، فضای رویاگونه و اوهام‌انگیز دارد که در هنگام ورود تماشاگر به سالن به او منتقل می‌شود. دیالوگهای نمایش بازگو کننده ارزشهای معنوی و اخلاقی مستتر در اثر هستند. از آنجا که این ...

 شیما بهشتی
سوتیر
این نمایش با توجه به نامش، فضای رویاگونه و اوهام‌انگیز دارد که در هنگام ورود تماشاگر به سالن به او منتقل می‌شود.
دیالوگهای نمایش بازگو کننده ارزشهای معنوی و اخلاقی مستتر در اثر هستند.
از آنجا که این نمایش، ریشه در باورهای اعتقادی دارد و اجرای سنتی ـ آیینی را مدنظر داشته است، گوشه‌هایی از شیوه‌های اجرایی آیینهای نمایش مذهبی را نیز می‌توان در آن جُست.

اجرا به مثابه آیین، کاری است جدید. به نوعی دوباره حرمت‌دار کردن تجربه به وسیله اجراست و ریشه در باور اعتقادی افراد دارد. خلق فضایی که شخصیتهای آن ماورایی هستند و ارتباطی که با اشخاص یا نیروهای زمینی برقرار می‌کند از نقاط قابل برداشتی است که با دیدن نمایش به ذهن متبادر می‌شود. این اثر می‌تواند ریشه در شکلی داشته باشد که در میان قبیله‌ها به جادو درمانی مبادرت می‌ورزیدند. این اجرا نه تنها مذهبی، بلکه به گونه‌ای و از نگاهی دیگر درمانی است.
نمایش نگاهی دارد به ماجرای میان نیروهای خیر و شر و سفری پر ماجراست درباره دیوهایی که بر سر قدرت در نبرد به سر می‌برند و در پی شکست یکدیگر به دنبال معنای تازه‌ای هستند. این نمایش با توجه به نامش، فضای رویاگونه و اوهام‌انگیز دارد که در هنگام ورود تماشاگر به سالن شروع می‌شود. نمایش در حال اجراست و نوع موسیقی و حرکت در بی‌حرکتی فیزیکی بازیگر روی صحنه، این را به تماشاگر می‌قبولاند که پیش از ورودش، نمایش آغاز شده و او را در میان گرفته است.
افرادی با لباسها و گریم خاص خود به حالتی نمادین، تماشاگر را آگاه می‌سازند که به جز نیروهای خودآگاه، ناخودآگاه‌هایی نیز وجود دارند که به جذب مخاطب توسط اثر، منجر می‌شوند. نام اثر، شخصیتها، طراحی صحنه، سبک و شیوه اجرای سمبولیستی این نمایش به عمد از سوی کارگردان انتخاب شده است و شاید وی خواستار این نکته بوده که با این نمادها با تماشاگرش ارتباط برقرار سازد؛ اما خلق تصاویری جذاب؛ ولی بدون هدف جلوی فهم متن را تا حدودی می‌گیرد. مخاطب در این میان سعی می‌کند به کشف ارتباط میان این تصاویر به وسیله بررسی ارتباط میان حرکات صحنه‌ای برسد؛ اما در نهایت در این میان چندان به نتیجه نمی‌رسد و گم می‌شود.
نورهای انتهای صحنه که به رنگهای ارغوانی و نارنجی و ... تزیین شده‌اند؛ اگر چه در ابتدا زیبایی خاصی دارند؛ اما کاربرد آنچنانی در طول نمایش پیدا نمی‌کنند و در نهایت به نوعی یکنواختی در فضاسازی می‌انجامند. استفاده کاربردی و مفهومی از این نورها، می‌توانست به مفهومی تر شدن اثر و اجرا بینجامد که چندان موفق عمل نمی‌کند. موسیقی کاملاً در خدمت اجراست و در واقع، فضاساز است. ورود شخصیتها و معرفی ایشان، تماماً تحت تأثیر موسیقی انجام می‌شود. ریتم موسیقی و شرایط نوری، حالت حرکات و نوع میزانسن بازیگران را تعیین می‌کنند. این امر تا جایی گسترش پیدا می‌کند که درگیری صحنه‌ای برای صحنه‌های نبرد میان نیروهای متخاصم و متضاد، عملاً از میان برداشته می‌شود و عنصر اصلی و جانمایه این صحنه‌ها به تماشاگر منتقل نمی‌شود.
آب، آتش، خاک و باد در کنار عقرب و عاج گراز و ... هر یک با توجه به تعریف نشانه‌ای خود حاوی تضادهای درونی و معناگرایانه هستند. این تضاد در جای خود، عامل جذابیت و کشمکش و درگیری دراماتیک است. کیسة خاک، عَلَم، پارچه سبزرنگ، سطح شیبدار و ... صحنه به ایجاد فضای معنوی و توهم‌انگیز حاکم بر نمایش می‌انجامد و کمک می‌کند؛ اما سؤال اینجاست که منطق زیباشناسی احجام استوانه‌ای در کنار سطوح شیبدار و ... چیست و چه هماهنگی مضمونی یا بصری یا حتی کاربردی در این میان وجود دارد؟ در واقع این حالت تحمیل شدن دکور به صحنه، نوعی گسست را در ذهن مخاطب نسبت به اثر و روایت آن ایجاد می‌کند.
پراکنده‌گویی و تکرار در این نمایش در جای جای اثر دیده می‌شود. نقطه شروع نمایش، دارای حالتی روایی است. موجوداتی نمادین، داستان را برای تماشاگران شرح می‌دهند و حرکاتشان بر اساس ویژگیهای هر یک روی صحنه شکل می‌گیرد. در واقع موسیقی و رنگ و حرکت در این نمایش از عوامل اصلی هستند؛ اما در ساختار کلی اثر، مانند عواملی مجزا و جدا از هم عمل می‌کنند و به شکل یکپارچه، کمتر به چشم می‌آیند. روایت، مدام تکرار می‌شود و جریان دارد و بازیگری و بازیگردانی روی صحنه از بعدهای متفاوت به چشم می‌آیند که شاید به نوعی تکمیل کننده یکدیگر هستند.
دیالوگهای نمایش بازگوکننده ارزشهای معنوی و اخلاقی مستتر در اثر هستند. تعریف حکمت از سوی نیروهای خیر در نمایش بیان می‌شود؛ اما به نظر می‌رسد که در دل اثر، علاوه بر ارزشهای معنوی، تبیین نکات تاریخی نیز صورت پذیرفته است. در مورد آفرینش انسان و یا تاریخ مذهبی نیز سخن به میان می‌آید.
از آنجا که این نمایش ریشه در باورهای اعتقادی دارد و اجرایی سنتی ـ آیینی را مدنظر داشته است، گونه‌هایی از شیوه‌های اجرایی آیینهای نمایش مذهبی را نیز می‌توان در آن جُست. حضور شخصیتهایی با لباس شبیه‌خوان، اثر را به این نکته نزدیکتر می‌کند و هدف نمایش برابر با هدف اجرای مراسم آیینی قرار می‌گیرد. (مسخ تمامی موجودات در برابر نیروی والا و فرازمینی که در انتهای اثر شاهد آن هستیم.)
در میان این مسایل اعتقادی، قسمتی از متن به تعریف عشق و نیروی معنوی آن می‌پردازد و تا اندازه‌ای هم به بیان اجتماعی آن نزدیک می‌شود. عشق از زبان «مار زرد»، اسلحة مخوف در پیمان بستن با زنان توصیف می‌شود. در کنار هم قرار گرفتن خیر و شر ـ جادو و طبیعت و کائنات ـ و درگیری و کشمکش این عناصر، جذابیت شنیداری و بصری خاص خود را دارد و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که مرگ موجب دفن و نابودی نیست، بلکه به آگاهی می‌انجامد.
تأکید نگذاشتن روی جملات کلیدی متن و زودگذری از آنها کمتر به همپایی و همراهی تصاویر و کلام می‌انجامد و مفاهیم اصلی اثر در نشانه‌ها و نمادها و در برابری با مخاطب به درستی عرضه نمی‌شود.
«عالمی تشنه‌اند. عالمی را سیراب کرده‌ایم. برایتان آب آورده‌ایم.»
اما ما هنوز تشنه مانده‌ایم.