نگاهی به نمایش «ترور» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی
چون آفتاب
ابن ملجم باید بر تردیدها و واهمههای درونیاش چیره شود که با انگیزهتر شمشیر را در هنگام نماز فرود آورد... اما نعیمی این شمشیر را به دست همان بسیاری میدهد که توطئهگران حقیقیاند، همان تروریستهایی که هنوز هم نه تنها در جهان اسلام حال و روز مردمان را سیاه کردهاند که چون تهدیدی حال و روز جهان را تیره و تار میکنند. این مواجههی سیاسی است که برتری هنر تئاتر را نسبت به هر رسانه دیگری نشان میدهد و کنشهای معاصر را در ارجاع به گذشته و تاریخ، چون باز شدن یک دمل چرکین و بازنمایی یک زخم، نمایان و این گونه دردهای جهان را آشکار میکند.
رضا آشفته
«ترور» بیشتر از آنکه یک نمایش مذهبی باشد، در واقع یک نمایش سیاسی است. شاید انگیزه اجرایش هم به شرایط سیاسی روز بازگردد که به گونهای نمونهای از همین نگرش در شکل وسیعترش، در اقلیم خاورمیانه همگان را تهدید میکند و گستره تهدید تا اروپا و دیگر نقاط جهان هم کشیده شده است.
حمیدرضا نعیمی به نوعی نمیخواهد فقط و فقط ابن ملجم مرادی یا عبدالرحمن را در ترور و دسیسهای که در آن حضرت علی (ع) در ماه رمضان به شهادت میرسد، مقصر بداند. حتی به نوعی نشان میدهد که حال و هوایش آنقدر تغییر یافته که دست به قتلی نزند و پا به فرار بگذارد. اما همان دسیسه بزرگ است که دامنگیر مولا علی (ع) میشود و شهادت در بستر عبادت و بندگی به معنای حقیقیاش اتفاق میافتد، چنانچه رستگاری را فریاد میزند: به خدای کعبه رستگار شدم.
حمیدرضا نعیمی در موقعیتی ذهنی بدون آنکه بخواهد فضا را سیاه و تیره نماید بر آن است که شرایط یک ترور سهمگین را نمایان سازد. ابن ملجمی که از علی (ع) نفرت دارد بازیچه دست خوارج میشود. در واقع این ظاهر امر است، بلکه هدف ترور علی (ع) است و آن دو دیگر که عمروعاص حاکم مصر و معاویه حاکم شام هستند، از این ترور در امن و امان خواهند بود. یعنی هیچگاه چنین قصد و منظوری در باطن امر برایشان تدارک دیده نشده است، بلکه خوارج که حکومت را حق هر مسلمانی میدانند که زمینهاش را ایمان به خدا فراهم میسازد، بر آن هستند که امیرالمومنین، و دو حاکم وقت عمروعاص و معاویه را ترور کنند شاید بتوانند حکومت دلخواهشان را عملی سازند.
نعیمی ابن ملجم را بیرون از خوارج و توطئهگران میبرد. او مرد یکلا قبا و آس و پاس یمنی است که به هوای یافتن حال و روزی بهتر به حجاز آمده است و چون دستش در این جاهطلبی و جویایی نام و مقام در حکومت علی (ع) به جایی بند نشده است، گرسنه و تشنه به گوشهای از کعبه پناه جسته است. توطئهگران از راه میرسند. به او نانی میدهند و آمادهاش میکنند که به کوفه برود و هر چه زودتر علی (ع) را ترور کند تا در حکومت بعدی تمام آن آمال و آرزوها برآورده شود.
نعیمی مسیر دراماتیک را جایگزین وفاداری به مستندات تاریخی میکند، چون اگر میخواست آن مستندات را عیان کند دیگر نمایش «ترور» سازوکار فعلی را نمیداشت. نعیمی بر آن است که در یک چارچوب روانکاوانه مشخص و در یک بستر نئواکسپرسیونیستی همه چیز را به شکل سیال از منظر ذهن آفتابخورده عبدالرحمن ابن ملجم مرادی ببیند.
نعیمی چارچوبهای متعارف تئاتر دینی و مذهبی را کنار میگذارد و رفته رفته در این آشناییزدایی، به گونهای دیگر، نمایش و ماجراجویی و شخصیتپردازی را نمایان میکند. این کار تألیفی، نسبت به دو نمایش «فاوست» و «سقراط» میتواند بیانگر نکاتی باشد که حمیدرضا نعیمی را در مقام هنرمندی قرار دهد که با استقلال رأی و تفسیر شخصی، برداشت خود را از تاریخ و رویدادهای مذهبی عیان میکند. اینکه وابسته به روایتهای تکراری نیست و در صحنه خلق میکند و هیچ هراس و ابایی هم ندارد که دیگران چه داوری خواهند کرد، رهایش گذاشته تا بتواند ابن ملجم را نه صرفاً در مقام یک مقصر و گناهکار و تروریست بلکه در مقام یک انسان بیچاره که میتواند دچار هوس و شهوت و شکم بشود و به قهقرا برسد و پست و بیهوده باشد، نشان دهد.
در این بازی، نعیمی به درستی مادر را در چند صحنه کابوس ابن ملجم وارد میکند. مادر نگرانی ابدی نسبت به فرزندش دارد. او هم نمیخواهد عبدالرحمن به بطالت برود و کاری بکند که جز داغ ننگ و رسوایی برایش هیچ عایدی نداشته باشد. مادر سعی میکند با یادآوری داستان تولدش، او را متوجه خود حقیقیاش کند و بگوید که هدف ما راه راست است، نه خونریزی و خونخواهی بیدلیل و باید پیرو حقیقت باشد و خود را اسیر وسوسههای زمینی نکند.
قطامه هم در این دسیسهبازیها یک طعمه بیش نیست. او هوسی است که باید ابن ملجم را به تروری وادارد که بسیاری از اهل دنیا و قدرت به دنبالش هستند. حالا هر یک به گونهای نسبت به علی (ع) زوایه گرفتهاند و میخواهند در این تکاپوی قدرت، علی (ع) را از سر راهشان بردارند. قطامه هم به دنبال خونخواهی پدر و برادرش است که در نهروان از پای درآمدهاند. ابن ملجم برای دست یافتن به این زیبایی و شهوت باید بر تردیدها و واهمههای درونیاش چیره شود که با انگیزهتر شمشیر را در هنگام نماز فرود آورد... اما نعیمی این شمشیر را به دست همان بسیاری میدهد که توطئهگران حقیقیاند، همان تروریستهایی که هنوز هم نه تنها در جهان اسلام حال و روز مردمان را سیاه کردهاند که چون تهدیدی حال و روز جهان را تیره و تار میکنند. این مواجههی سیاسی است که برتری هنر تئاتر را نسبت به هر رسانه دیگری نشان میدهد و کنشهای معاصر را در ارجاع به گذشته و تاریخ، چون باز شدن یک دمل چرکین و بازنمایی یک زخم، نمایان و این گونه دردهای جهان را آشکار میکند.
حمیدرضا نعیمی درکی درست از رویدادهای سیاسی دارد و میداند که در صحنه با چه ابزاری باید حقیقت را افشا کند. در نمایش «ترور» لحظات و تابلوهایی شکل میگیرد که هر کدام بیانگر بخشی از این حقیقت است و این حقیقت با زیبایی در اجرا آمیخته میشود.