در حال بارگذاری ...
...

«رقص مرگ» و داستان بی‌هویتی

آسیب‌پذیری انسان معاصر در دنیایی سرشار از آشفتگی‌

«رقص مرگ» و داستان بی‌هویتی 

آسیب‌پذیری انسان معاصر  در دنیایی سرشار از آشفتگی‌

در نگاه اول به اجرا تا حدودی مشخص می‌شود که خاسب به عنوان طراح و نویسنده اثر نمایشی خود، این بار نیز انسان را همانند تعدادی دیگر از آثار خود به‌عنوان مرکز و محور طرح نمایشی خود قرار داده، بی‌هویتی و آسیب‌پذیری او را در دنیایی سرشار از آشفتگی‌ها به چالش کشیده و با بهره‌گیری از عناصر نمادین تشکیل‌دهنده انسان مانند آب، باد، خاک و آتش از یک سو و روح، جسم، جان و انرژی از سوی دیگر، انسان را در کوران گذر از سیاهی و تباهی و رسیدن به آگاهی و نور، مورد بررسی قرار داده ‌است.

مسعود موسوی

     وقتی دیالوگ از یک اجرا حذف می‌شود و تنها راه برای القای مفاهیم یک متن از طریق بدن بازیگران و ترکیب‌بندی فیزیکی آنان است، بدیهی است که کارگردانی که به این شیوه اجرایی عمل می‌کند باید در گام نخست از بازیگرانی متبحر و کارآزموده از نظر فیزیکی و مهارت‌های بدنی بهره ببرد. در گام دوم امکانات فنی لازم را برای فضاسازی‌های بصری این گونه نمایش‌ها در اختیار داشته باشد و در گام سوم هم میزان آشنایی مخاطبان خود را با این گونه تئاتری بررسی، ارزیابی و شناسایی کند و بر اساس سطح دریافتی تماشاگر، موضوع، ایده و طرح اولیه خود را انتخاب و در ادامه هم ترکیب‌بندی‌های اجرایی را سنجیده و درست طراحی کند. در غیر این صورت با وجود تمامی تلاش‌های کارگردان و عوامل اجرایی، تماشاگران بدون هیچ دستاورد محتوایی و با ده‌ها سوال بی‌پاسخ، سالن را ترک می‌کنند.

    با این مقدمه که مطرح کردن آن از نظر نگارنده ضروری بود به اجرای نمایش «رقص مرگ» به طراحی، کارگردانی و بازیگری یاسر خاسب در سی‌و‌چهارمین جشنواره تئاتر فجر می‌پردازیم.

     اگر فردی حداقل آشنایی را با تئاتر در کشورمان داشته باشد و سبک و سیاق کارگردانان فعال در این حوزه را بشناسد، قطعا خواهد دانست که یاسر خاسب، کارگردان مبتکر و جسور ما، یکی از اولین افرادی بود که به شیوه تئاتر فیزیکال علاقه نشان داد و آن را ترویج و راه را برای دیگر علاقه‌مندان به این شیوه تئاتری هموار کرد. او برای آموزش بازیگران در این زمینه، در کارگاه‌های آموزشی و دانشکده‌های معتبر هنری سراسر کشور نیز به تربیت چهره‌هایی مستعد  در این حوزه اقدام کرده است. خاسب این بار با نمایشی تحت عنوان «رقص مرگ» در جشنواره تئاتر فجر حضور یافته و کاری مشترک بین ایران و آلمان را با بهره‌گیری از یک بازیگر آلمانی به نام مایکل اولفیگ و تعدادی از بازیگران ایرانی به روی صحنه آورده است. در نگاه اول به اجرا تا حدودی مشخص می‌شود که او به عنوان طراح و نویسنده اثر نمایشی خود، این بار نیز انسان را همانند تعدادی دیگر از آثار خود به‌عنوان مرکز و محور طرح نمایشی خود قرار داده، بی‌هویتی و آسیب‌پذیری او را در دنیایی سرشار از آشفتگی‌ها به چالش کشیده و با بهره‌گیری از عناصر نمادین تشکیل‌دهنده انسان مانند آب، باد، خاک و آتش از یک سو و روح، جسم، جان و انرژی از سوی دیگر، انسان را در کوران گذر از سیاهی و تباهی و رسیدن به آگاهی و نور، مورد بررسی قرار داده ‌است.

     در این اجرا همچنین جسم به‌عنوان نمادی از انسان خاکی اسیر بیماری سرطان به عنوان نمادی از پلیدی و ناپاکی شده است و در این مسیر تلاش‌های روح و جان او نیز که هر کدام برای خلاصی انسان نمادین از بیماری تلاش می‌کنند فایده‌ای دارد، او هر لحظه از روشنایی و رهایی بیش‌تر فاصله گرفته و به دنیای تیره و تار بیماری‌های جسمی و روحی و روانی بیش‌تر فرو می‌رود. همانند انسان دنیای معاصر که او نیز به دلیل روی آوردن به سمت دنیایی مادی و ماشینی اصالت خود را از دست داده و بی‌هویت و بی‌انگیزه به شکل اجتناب‌ناپذیری در ورطه ناامیدی، افسردگی و اضمحلال بیش‌تر فرو می‌رود. در این میان عدم وحدت بین جسم و جان نیز موجب اتلاف انرژی بیمار شده و رها شدن انسان نمادینِ اجرا را از بیماری کشنده‌اش مشکل و مشکل‌تر می‌کند. در این بین حضور یک مار به عنوان نمادی از درمان و مداوا از یک منظر و به مثابه رشته‌ای نمادین از منظر دیگر که می‌تواند ابعاد بیرونی و درونی انسان را به هم پیوند دهد و زمینه ایجاد وحدت و مقابله انسان با بیماری جسمی و روحی را فراهم کند، موجب می‌شود که کم کم سرطان از جسم او خارج شود و پاکی، شفافیت و زلالی جای آن را بگیرد. تمامی مسائل فوق، مجموع مفاهیمی است که ظاهرا باید توسط عوامل اجرایی نمایش به تماشاگر انتقال یابد.

     یاسر خاسب در جایگاه کارگردان نمایش «رقص مرگ»، با طراحی صحنه بسیار خاص و پیچیده تلاش کرده است تا تماشاگر ضمن کسب لذت بصری متوجه تمامی نکات مهم و کلیدی طرح اجرایی شود و با دستاوردی مثبت و ارزنده سالن اجرا را ترک کند، اما در این کار ناکام مانده و ایده‌های اولیه عالی و بکر او با توجه به نکات مطروحه در بخش اول این مکتوب در زمینه «مشخصه‌های نمایش‌های فیزیکال» به بار نمی‌نشیند و اغلب تماشاگران به دلیل گویا نبودن فرم‌های اجرایی و ترکیب‌بندی‌های نه‌چندان رسا و شفاف، متوجه مفاهیم فوق در اثر جدید نمایشی او نمی‌شوند و صرفا با کنجکاوی و لذت ناشی از دیدن کاری غیرمتعارف از او و نمایش‌اش خداحافظی می‌کنند. در این نمایش، پردیس زارع، ساناز نجفی و احمد مطوری در کنار بازیگر آلمانی مایکل اولفیگ و همچنین خود یاسر خاسب مجموعه بازیگرانی هستند که اجرا را شکل می‌دهند و الحق هم که تلاشی قابل تحسین از خود نشان می‌دهند، اما این جذابیت کار بازیگران مانند دیگر جذابیت‌های اجرا همانند طراحی‌ صحنه هوشمندانه و طراحی و ساخت موسیقی بسیار زیبا و کاربردی و تا حدودی هم طراحی حرکات بدنی بازیگران در سایه عدم درک و تفهیم معانی موجود در متن و طرح اجرایی توسط مخاطبان، کم‌رنگ شده و متاسفانه به شکل کامل و جامع به بار نمی‌نشیند.