در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”از خاک تا افلاک” نوشته ”مهدی متوسلی” و کارگردانی” محمود فرهنگ ”

نویسنده تلاش کرده هم به عناصر تراژدی و هم عناصر کمدی وفادار باشد تا حداقل بدین طریق مخاطب را بیشتر با اثر خویش همسو ساخته و او را متاثر گرداند. بیان اتفاقات نمایش و داستان در دو شکل تراژدی و کمدی از مهمترین ویژگی‌های متن به شمار می‌رود.

بهزاد صدیقی:
قرار و یادآوری دوران جنگ هشت‌ساله برای چند دوست رزمنده پس از چهل سال تمهیدی می‌شود تا نویسنده نمایشنامه‌ای از این دوران و در نوع تئاتر دفاع مقدس بنویسد. بازسازی این خاطرات در صحنه دستمایه کار کارگردانی محمود فرهنگ قرار می‌گیرد تا با حضور بازیگرانی همچون اکبر عبدی و انفجارهای واقعی و به کمک جلوه‌های ویژه بسیار ساده و معمولی توجه مخاطب امروزی را به خود جلب کند و او را به طرف سالن اصلی تئاترشهر بکشاند. از خاک تا افلاک قصه راحت و روانی دارد از میان چند رزمنده از دیروز اکنون و پس از چهل سال تنها پنج نفرشان زنده مانده‌اند. آنان در پشت خاک‌ریز جنگ همانجایی که یکی از مهمترین عملیات جنگی‌شان را انجام داده بودند، همدیگر را ملاقات می‌کنند و با رهبری”سید” که در آن زمان فرمانده‌شان بود و با برگشت به زمان گذشته، بخشی از آن خاطرات به یادماندنی‌شان را زنده و بازسازی می‌کنند. تصویر کردن این خاطرات توسط مهدی متوسلی به عنوان نویسنده اثر یعنی دراماتیزه کردن آن بی‌هیچ نگاه تازه، نو و یا غیر متعارف تنها می‌تواند برای تماشاگرانی جذاب باشد که دلبسته آن روزهایند یا به نوعی خود در آن زمان و در هنگامه جنگ حضور داشته‌‌اند. در واقع دورنشدن نویسنده از نگاه‌های تکراری و متوسل شدن به همان داستان‌های همیشگی از جنگ موجب می‌گردد تا تماشاگر حرفه‌ای کمتر با اثر ارتباط راحتی برقرار کند و این ارتباط منجر به درگیری ذهن یا مساله فکری او نشود. همین مساله مانع جلب و توجه تماشاگر حرفه‌ای نسبت به جهان متن و همه عناصر تئاتر شناختیِ اثر می‌شود. پنج شخصیت اصلی با رجوع به خاطرات دوران خود از جنگ به وسیله بازی در بازی، نقش‌های دوران جوانی خویش را مجددا بازسازی می‌کنند. بی‌آنکه آنان از این رجوع به تحولی منطقی دست پیدا کنند. متوسلی با خلق چند تیپ از دوران جنگ و نه شخصیت، و دیالوگ‌هایی که می‌تواند همچنان ادامه داشته باشد بخش زیادی از داستان را به این عناصر اختصاص می‌دهد و دست به نوشتن اثری می‌برد که خالی از نگاه‌های تازه و جست‌وجوهای زبانی جدید است. به نظر می‌رسد اگر متن به عنوان پایه اثر تئاتر عاری از این جست‌وجوها و نگاه‌های جدید فرمی به زبان، دیالوگ و شخصیت باشد، نمی‌تواند مخاطب امروزی را به چالش عمیق با خود فرو ببرد، از این روی لازم است در حرکت نمایشنامه‌نویسی تئاتر جنگ یا موضوع بکری انتخاب شود که با همان تکنیک نمایشنامه‌نویسی رایج روایت و تصویر شود یا نویسنده فرم تازه‌ای در نگارش اثر خود جست‌وجو و پیشنهاد کند وگرنه اثر او از تازگی و طراوت همیشگی بیرون می‌آید. با این همه اما نباید قالب این نمایشنامه را از یاد برد که نویسنده تلاش کرده هم به عناصر تراژدی و هم عناصر کمدی وفادار باشد تا حداقل بدین طریق مخاطب را بیشتر با اثر خویش همسو ساخته و او را متاثر گرداند. بیان اتفاقات نمایش و داستان در دو شکل تراژدی و کمدی از مهمترین ویژگی‌های متن به شمار می‌رود. به خصوص آنکه نویسنده برای قوی‌تر شدن وجه طنز و کمدی اثر خود، از کمدی کلام بیشتر سود می‌برد تا کمدی موقعیت. اما باید به این مساله اشاره کرد که این وجه در اجرا با بازی نه چندان غیر متعارف و البته به یاد ماندنی اکبر عبدی نمود بیشتری می‌یابد و سبب می‌گردد مخاطب توجه بیش از پیش به این اثر بکند.
محمود فرهنگ در کارگردانی این متن نیز تنها می‌کوشد با بازی بازیگر پرسابقه و با استفاده از جلوه‌های ویژه واقعی اجرای خود را متفاوت از آنچه قبلاً از همین متن توسط کارگردان دیگری دیده بودیم، نشان دهد. تلاش او در واقع در صحنه پردازی نمایش همپای نویسنده اثر بوده و نه جلوتر از آن یا چیزی بیشتر از آن. هر چند که نباید نقش رهبری مسلط او را در بازیگران از یاد ببریم که با کمک آن‌ها و همچنین موسیقی حماسی‌ زنده، در فضاسازی و بازسازی جهان متن و صحنه توامان تاثیرگذار عمل می‌کند. طراحی صحنه و لباس اگر چه هماهنگ با صحنه پردازی‌ها و آدمهای نمایش انجام می‌شود اما برعکس، حرکت بند‌ی‌های نمایش چندان از چنین هماهنگی‌ای برخوردار نیست. در واقع اگر کارگردان خلاقیت‌های حرکتی بازیگران را تقویت می‌کرد و از فرمهای رایج کارگردانی دوری می‌جست با انتخابی که او از بازیگران و سایر عوامل به عمل آورده، بی‌تردید به موفقیت‌هایی بیشتری دست می‌یافت. اگر چه این موفقیت اکنون به کمک بازی عبدی و چند عامل دیگر همچون موسیقی و تلفیق و هماهنگی و قالب تراژدی و کمدی صورت گرفته است. به هر حال اجرا در ادامه سنت‌های رایج نمایش جنگ قرار می‌گیرد و”محمود فرهنگ” با انتخاب این متن و اجرای آن نشان می‌دهد که اگر چه موضوع‌های تکراری با اجرای بازیگر شناخته شده‌ و به کارگیری از ابزار واقعی همچون تانک و جلوه‌های ویژه، منجر به ارتباط بیشتر تماشاگران با اثرش می‌شود و آنان به این طریق، همذات پنداری راحت‌تر و ساده‌تری دست پیدا می‌کنند، اما نمی‌تواند از نگاه همیشگی نسبت به جنگ فاصله بگیرد. با این همه نیز باید یاد‌آور شد که زمان زیادی از نمایش می‌گذرد که ماجرای نمایش هنوز شروع نشده است و البته این ایراد به متن برمی‌گردد. نمایش درست زمانی شروع می‌شود که بیش از نیمی از اجرای نمایش می‌گذرد یعنی جایی که چند رزمنده پس از یاد‌آوری خاطرات گذشته خود و برگشت به زمان روزهای جنگ تصمیم می‌گیرند که چهل سال بعد همدیگر را پشت همان خاک‌ریزهایی که می‌جنگند ملاقات کنند. نویسنده می‌توانست با حذف صحنه‌های قبل آن و یا حداقل تصویرسازی‌های موجز و مختصر داستان نمایشنامه‌ خود را از این زمان به بعد آغاز کند تا بی‌دلیل زمان نمایش طولانی نشود و به قوت اثر خویش بیفزاید.
به هر حال به نظر می‌رسد برای پرداختن به جنگ و دوران هشت‌ساله دفاع مقدس می‌توان وضعیت‌های نمایشی بهتری را انتخاب کرد که هم نگاه تازه‌ای را نسبت به این دوران در صحنه جست‌وجو کند و هم از تکرارها و کلیشه‌های رایج تئاتر دفاع مقدس فاصله بگیرد.