بیامتنیت و «اودیسه»
یک شخصیت، چند خوانش
«اودیسه» دادگر به چند وجه از این شخصیت میپردازد. در واقع سه نفر در آن واحد نقش اولیس را برعهده گرفتهاند. دو شخصیت در زمان حال و در قالبی امروزین به اولیس جان میبخشند و یکی از شخصیتها در فضایی میان دیروز و امروز قرار دارد. در حقیقت دادگر سعی داشته فضای عینی و ذهنی پیرامون این شخصیت را از یکدیگر تمییز دهد و همانگونه که در برخی گفتوگوهای نمایش نیز به آن اشاره میشود دنیای زندگی واقعی با دنیای اسطورهها متفاوت است. همین مسأله نگاه دادگر و نویسندهاش طباطبایی را وارد حوزهای انتقادی میکند.
رضا تمدن
آرش دادگر پس از خاطره خوب اجرای تئاتر «هملت» اینبار سراغ یکی دیگر از اساطیر جهان ادبیات، اولیس رفته است تا خوانشی جدید از آن پیش روی مخاطب خود رقم زند. متن تئاتر «اودیسه» به قلم امین طباطبایی است که سعی دارد در خوانش خود کولاژی چندوجهی از شخصیت مورد نظر خود را برای مخاطب به واژه بکشد. داستان اولیس در پلات تا اندازه بسیاری وامدار نگاه اولیس افسانهای است. داستان سرگردانی اولیس در دریا. اولیس پس از فتح تراوا بهدلیل سرمستی و غرور از سوی پوسایدون خداوندگار دریاها، محکوم میشود تا در دریا سرگردان بماند و هیچگاه به منزل نرسد و در این سفر بر اولیس حوادثی مترتب میشود که در نهایت به فرمان آنوس، فرمانروای باد و طوفان در مدت 9 روز به خانهاش باز میگردد.
خوانش طباطبایی و دادگر را میتوان از منظر خوانشهای بینامتنی مورد مداقه قرار داد. بینامتنیت که از مشخصههای اندیشه پستمدرنیستی است، اعتقاد دارد متون هیچگاه اصلی نبوده و همه متون از گفتوگو با متون دیگر زاده میشوند. این متون جدید در هر حالتی نتیجه تفسیر خالقان جدید آنها از متون پیشین هستند و در این میان خالق نیز تنها بخشی از فرایند شکلگیری متن بوده و مخاطب نیز در این خوانش همراه میشود و به همین صورت متن میتواند تا انتها درون ذهن مخاطب به بازی برخاسته و شکلهای تازهای را از خود نمایان سازد.
«اودیسه» دادگر به چند وجه از این شخصیت میپردازد. در واقع سه نفر در آن واحد نقش اولیس را برعهده گرفتهاند. دو شخصیت در زمان حال و در قالبی امروزین به اولیس جان میبخشند و یکی از شخصیتها در فضایی میان دیروز و امروز قرار دارد. در حقیقت دادگر سعی داشته فضای عینی و ذهنی پیرامون این شخصیت را از یکدیگر تمییز دهد و همانگونه که در برخی گفتوگوهای نمایش نیز به آن اشاره میشود دنیای زندگی واقعی با دنیای اسطورهها متفاوت است. همین مسأله نگاه دادگر و نویسندهاش طباطبایی را وارد حوزهای انتقادی میکند. اسطورهها در جهان امروز به ما کمک میکنند تا جهان اطراف خود را معنی کنیم. بخش پنهانی از جهان امروز در دل اسطورهها نهفته است که در قالبهایی کهنالگویی امکان تعمیم برخی رویدادها و کنشها را پدید میآورد. اولیس اسطورهای در نمایش «اودیسه» شخصی است بسیار سادهلوح که تنها همچون ابزاری در دست خدایان عمل میکند. اما اولیس زمان حاضر نادم از آنچه که کرده به پرسش ایستاده است. پرسشی که تناقضاتی را با جهان اسطورهای پدید آورده است. حتی در برخی صحنهها دادگر این چند اولیس را پیشاروی یکدیگر قرار میدهد تا بتواند چالش میان ایشان را بیشتر برجسته کند. در نیمه نمایش که اولیس نزد خاندان خود باز میگردد، درمییابد که بازگشتی در کار نیست و او نفرین به سفر دائمی است. اتفاقی که از اسطوره فراتر میرود و در حقیقت خوانش دادگر و طباطبایی را بهنوعی قطعیت میرساند. پاشنه آشیل نمایش نیز همین قطعیت است. متن اجرایی «اودیسه» این امکان را دارد تا همچنان ادامه پیدا کند و از حرکت باز نایستد. حرکتی که خصلت بینامتن است. اولیس اسطورهای زمانی آرام آرام خود را کشف میکند که درمییابد منشأ نگارش چندین عنوان کتاب بوده است. کتابهایی که در نبرد میان او و خدایان تنها به ماجرا پرداختهاند و او خود خوب میداند ماجرا جایی بیرون این داستانهاست.
خوانش دادگر از «اودیسه» خوانشی قابل تأمل است، اگرچه نقصانهایی دارد که در زمان اجرای عمومی میتوان بیشتر پیرامون آن سخن گفت.