در حال بارگذاری ...
...

یاداشت اسماعیل شفیعی بر اجرای نمایش«جنایت و مکافات» چیستا یثربی در روسیه

کارگردان گروه ، چیستا یثربی ، نه تنها در کشور خود بلکه در غرب نیز بصورت گسترده ای مشهور است.

اجرای نمایش " جنایت و مکافات " بسیار شور انگیز و افتخار آمیز اجرا شد ، بگونه ایکه در دیداری که با مدیر جشنواره به هنگام خداحافظی گروه نمایش داشتیم ، ایشان اعلام کرد که روز پس از اجرای نمایش مذکور ، تماما سخن از آن اجرا بوده و بسیاری ضمن تقدیر از این نمایش با تاکید اعلام کرده اند که تئاتر یعنی این !! و از طرفی همانگونه که در بالا اشاره کردم به هنگام اعلام اسم خانم " مهجور " به عنوان بهترین بازیگر زن جشنواره تماشاگران برای دقایقی متمادی به احترام نمایش ایرانی و بازیگر زن آن ایستاده به تشویق پرداختند و این در حالی بود که این عمل برای هیچ یک از برندگان و نمایش های دیگر انجام نشد. و از آنجا که بنده تماشاگر روس و منتقدان و داوران جشنواره را بخوبی می شناسم ، به جرات می توانم بگویم که این اقدام آنان از سر مهمان نوازی و یا تعارفات معمول که در بسیاری از این دست از رویدادها انجام می شود نبود.
در این دوره از جشنواره بولتن روزانه به همراه گزارش و نقد های مربوط به نمایش های اجرا شده ، بصورت یک برگ دو رو در قطع روزنامه ای چاپ می شد که جالب است بدانید در بولتن شماره 10 ، یک صفحه کامل و بخشی از صفحه دوم این بولتن به گزارش و نقد این نمایش و همچنین جلسه نقد و بر رسی این نمایش که با حضور هیات داوران و منتقدان مهمی از رادیو " راسیا " و دبیر نقد روزنامه " فرهنگ " ، تشکیل شده بود و همچنین به مصاحبه کوچکی از اینجانب اختصاص داده شده و این در حالی است که که مابقی صفحه دوم بولتن به سه نمایش دیگر !! اختصاص داده شده است و این نشانه اهمیت نمایش خانم " یثربی " و اجرای عالی بازیگران آن می باشد. در زیر ترجمه نقد این نمایش به همراه نظرات برخی از تماشاگران و نظرات منتقدین حاظر در جلسه نقد و بررسی ، که در بولتن جشنواره چاپ شده است به خوانندگان عزیز این وبلاگ، علاقمندان به تئاتر کشور و همچنین گروه نمایش تقدیم می کنم .
گروه تئاتر سیلویا در سال 1987 تشکیل شد و در مجموعه کار های آن ، نمایشنامه های کلاسیک و معاصری همچون " زنی برای همیشه " ، " در غروب جمعه " ، شعبده و طلسم " ، " عروسک فرانسوی " وجود دارند.

کارگردان گروه ، چیستا یثربی ، نه تنها در کشور خود بلکه در غرب نیز بصورت گسترده ای مشهور است. کتابهای او که نزدیک به 50 عدد می باشد به زبانهای مختلفی ترجمه شده اند. داستانها ، رمانها و نمایشنامه های او را خوانندگان آذربایجان ، ارمنستان ، و برخی انگلیسی زبانان می شناسند. چیستا آثار کلاسیک را به زبان معاصر منتقل می کند و در این راه نه فقط زبان بلکه مکانیزم و ابزارها و روش های تئاتر غرب را نیز بکار می گیرد.

********

نمایشنامه " جنایت و مکافات " را خود کارگردان بر اساس رمان داستایفسکی نوشته و خودش بعنوان طراح صحنه در نمایش حضور دارد. رویداد های نمایش از زمانی شروع می شود که " راسکول نیکف " پیرزن ربا خوار را کشته است. او خواب هائی می بیند که واقعیت و رویا در آنها به هم تنیده شده است.

( یثربی ) مدت زیادی را بدنبال یافتن بازیگران مناسب بوده ، و پس از آن به مدت سه ماه از صبح تا نیمه شب تمرین کرده اند. و برای اینکه تماشاگر روس در متنی که به زبانی دیگر ( اجرا می شود ) بتواند موقعیت شناسی کند ، بازیگران برخی از کلمات روسی را حفظ کرده اند و برای درک بهتر نمایش در حوزه روس زبانان ، متریال موسیقائی روسی بکار برده شده است . در نمایش ملودی های موسیقی های مشهور گروه " تاتو " و دیگران استفاده شده است . ضمنا در اجرا کلا دو بازیگر حضور دارند : بازیگر زن تمام نقشهای زنانه همچون "سونیا" ، "کاتیرینا ایوانوونا " و " الیزابت " را بازی می کند و بازیگر مرد نمایش تمامی نقشهای مردان را بازی می کند ( راسکول نیکف ، اسویدی گایلوف و پترویچ ).
کارگردان با نمایش خود تلاش می کند این فکر را به تماشاگر منتقل کند که ماجرای تراژیکی که در اثر مورد علاقه او یعنی رمان " جنایت و مکافات " بیان شده است ، بی پایان است. در حالیکه بنظر می رسد پایان آن فرا رسیده است ، این نکته عیان می شود که این پایان آغاز ماجرائی دیگر است. و تکرار شخصیت ها و سوژه ها فرا ملی بوده و اثر داستایوفسکی نیز فراملی است. این از نظر چیستا یثربی برآیند اصلی نمایش است.
تماشاگرانی که نمایش ایران را ندیدند چیز های بسیاری را از کف دادند. این نمایش یکی از بهترین نمایش های فستیوال جاری بود.
برای شناخت جوهر اثر لازم نیست به زبانی که بازیگران از آن بهره می برند و چیستا یثربی متن داستایوفسکی را با آن تاویل نموده است ، آشنا بود . کارگردان با استعداد و فهیم نمایش با استفاده از زبانی عمومی و فرا زمانی و قابل فهم برای تمامی اهالی زمین این نمایش را به صحنه برده است ، زبان ناخودآگاه جمعی یونگ .
زبانی که کهن الگوی تمامی مردمان است، زبان فطری بشر، زبان نمونه کهن انسان، زبانی که حافظه ژنتیک ابناء بشر را با خود حمل می کند و " موجود " تنها با این زبان است که می تواند تکلم کند.
نمایش چنان اجرا می شود که گوئی بازی بازیگران ، فعالیت خلاقانه تماشاگران را فرا می خواند که تحت سلطه متنی که بر صحنه جاری شده است درآیند.
حرکت ، نرمش و آهنگ زبانی دیگر ( فارسی ) ، آواز ، رقص ، همراهی موزیکال ، همنشینی زندگی و روح ، ناتورالیسم برخی صحنه ها ، توسل به غریزه بشری عمیق مادرانه ، همه بعنوان کانال ارتباطی بین تماشاگر با عمق طبیعت بشر طراحی شده و نشانه گیری شده است.
کارگردان و بازیگران استادانه دنیای درونی نمایش و همچنین رنج جمعی ( موجود در ) این اثر رویائی را به درون تماشاگران پیوند داده و آنان را بسوی سرزمین آمال به حرکت وا می دارند و تماشاگران آنرا بخوبی احساس می کنند و با پوست خود جذب می کنند، با تمام اجزاء احساسی خود آن انرژی را دریافت می کنند ، و آن ندای سمبولیک و ناخودآگاه متن را که در آن سمبل های شکل ها کد شده اند ( درک می کنند ) ، ( و به دنبال آن ) گفتگوی درونی عقل ، افکار و احساسات مضطربانه ، آرزو های کهن ، و صور زندگی شروع می شود.
شکل های دیوگونه شر و انفاس شیطانی که درون هر کس آشیانه گرفته است ، از اعماق پنهان بپا می خیزند.
آیا این بخاطر آن زبان اولیه ای نیست که کارگردان و بازیگران با آن با ما تکلم می کنند ؟
در نمایش یثربی ، این قهرمانان و انسانها نیستند که به نمایش گذاشته شده اند ، بلکه این " وجود " ها هستند که بر صحنه جان گرفته اند.
خون ، تنفس ، مرگ ، انفاس شیطانی ، مردگان بازگشته به زندگی ، حس زایش ، فرزند ، زمین گیری ، یگانگی منشاء زنانگی و مردانگی ، اینها کمپلکس های اصلی زندگی اند . همه اینها زنده می شوند و انرژی خود را در لحظات درونی وجود بشری تحکیم می بخشند.
نزد داستایفسکی و یثربی توسط چنین لحظاتی است که قتل آفریده می شود.، ( لحظاتی ) که در آن فی نفسه کمپلکس اصلی بشری در دسترس قرار می گیرد. این تنها قتل انسان نیست ، بلکه قتل روح است ، قتل آزادی و زیبائی است. و بر همین اساس در یکی از صحنه های درخشان نمایش ، زن عفریته ( ربا خوار ) که بصورت سمبل نفس شیطانی ظاهر شده است می خروشد ، غریو می کشد و " راسکول نیکف " را بو می کشد و با عطش فراوان بوی خونی را که در تمامی قتل های روزگاران ( بر زمین جاری شده است ) به سوی خود می کشد و در خود جذب می کند و آنرا به عمق جهنم فرا می خواند، جائیکه بی عقلی ، درد وحشی و رنج باور نکردنی شرارت می کنند، آنها رل رنجهای روحی قاتل را بازی می کنند و حتی عفریته ی بی هوش شده بعد از یک پایکوبی وحشیانه به حیاتش و به فریب دادن قربانی اش ادامه می دهد : " ما هیچگاه فراموش نمی کنیم آنچه را که به پایان رساندیم ، و ناخودآگاه ما عمیقا و بصورت همیشگی شرم آورترین وقایع زندگی ما را حفظ می کند و فقط در خوابها ست که تشویش و نگرانی از بین رفته گروتسک وار زنده می شود و از نو با نیروی غیر قابل شرح و جذاب بسوی خود می کشد." بصورت غیر اتفاقی در صحنه پایکوبی وحشیانه و در حالیکه ماشین آتشین موسیقی نواخته می شود ادم ( پیرزن رباخوار ) زنده می شود و شریرانه قهرمان نمایش را فرامی خواند که : " مرا ببوس".
با هیچ وسیله ای نمی توان رنجهای عمیق وجدان را درمان نمود. خون قربانی را نمی توان شست ، حتی با تلاش کردن و گم شدن در عیاشی ها و خوشگذرانی ها شدید از بوی آن نمی توان رها شد .
تنها راه چاره ( برای درک عمیق نمایش ) یافتن و شناختن سمبل هائیست که دارای باستانی ترین و کهن ترین نیروی اتحادند و البته در ناخودآگاه جمعی حفظ شده است.
یثربی سیب درخت دانائی و آمالی را که انسانها را آبدیده می کند ، داراست. همچنین در نمایش او نقطه پایان همچون سمبل ارتباط قربانی و جنایتکار ، یعنی زن و مرد ، برده و ارباب است .
آنچه که در پایان این مسیر است مهم نیست ، مهم با صمیمیت آشنا شدن است ، که خیرو شر بسرعت دارای ارتباط متقابل شده اند و ادراک باطنی فهم این ارتباط دو طرفه ، فرم رفیع شناخت جهان است و این حاصل صلح طلبی است ، و هارمونی درونی نمایش بن مایه های آثار شاعران روسی ، یعنی سمبولیست ها را ، با خود بهمراه دارد و چقدر حکیمانه" بالمونت " شاعر قرن نقره ای ( اواخر قرن نوزده و اوائل قرن بیستم ادبیات روسی منظور نویسنده می باشد . م ) نوشت که : " ترا دوست دارم شیطان ، ترا دوست دارم خدا . به یکی گلایه هایم و به دیگری آه ام را . به یکی فریاد هایم و به دیگری رویا هایم . اما شما هر دو بزرگید !! شما خلسه زیبائی هستید."
نمایش در حالی پایان می یابد که عمیقا و روانشناسانه روح تماشاگر را به هیجان واداشته است ، قهرمانان به وحدت گراییده اند و آنها در پایان به نوعی به بخشش و آسودگی دست یافته اند.
کارگردان مسئله گنجانده شده در نمایش را حل می کند و تماشاگران به حوزه فراگیر هدفش اتصال یافته اند. تماشاگران در پایان به همگرائی با زبان سمبلیک ، فراگیر و جهانشمول اخت شده اند. و این موضوع با تشویق شدید تماشاگران تائید می شود.
تماشاگران در حالیکه ایستاده بودند احترام خود به بازیگران را به مدت طولانی ابراز داشتند. آنها دوباره و دوباره بازیگران را به صحنه و به تعظیم فراخواندند ، در حالیکه ( تماشاگران ) در اندیشه پراکنده شدن نبودند، التهاب تشویق ها برای چندین دقیقه ادامه داشت ( و قصد ) فروکش کردن نداشت.
امروزه بندرت کسی با تماشاگران با این زبان فلسفی روانشناسانه عمیق صحبت می کند، روزنامه ها و تلویزیون و حتی تئاتر ( علیرغم ) داشتن ابزار تاثیر گذاری فراوان ، دارای ابزار روانشناسانه نیستند ( و البته احتمالا هم لازم نیست !! ) . و به همین دلیل است که دریافت کردن نمایش ایران و کارگردان آن و همچنین بسیاری از چیزهای دیگر ( این نمایش ، برای تماشاگران ) چنین پیچیده ( بغرنج ) شده است ، و همچنین دریافت آنچه که توسط آنها طراحی و از پیش اندیشیده شده است.
چقدر عالی است که ما در " لوبنیا " ( شهر محل برگزاری جشنواره .م ) با چنین کارگردانی دانا و عمیق و با چنین بازیگرانی که زبان ناخودآگاه را بخوبی بلدند ، آشنا شدیم .
زیرا که امروزه اینچنین تئاتری ( معاصر و نه سنتی ) یکی از وسایل شفا دهنده درد بی مغزی جامعه است .

به نقل از وبلاگ اسماعیل شفیعی