در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «سفر به نهایت دور»

سفری غیر قابل باور و نامفهوم به نهایت دور

نگاهی به نمایش «سفر به نهایت دور»

سفری غیر قابل باور و نامفهوم به نهایت دور

برای ارزیابی و نقد یک اثر نمایشی در اولین گام باید سراغ متن برویم و آن را مورد بررسی قرار دهیم، چون که تمامی تلاش و خلاقیت‌های کارگردان و بازیگران و استفاده آنان از عناصر تکمیلی نمایش مانند دکور، نور و موسیقی در این راستاست که مفاهیم موجود در متن به مخاطب انتقال یافته و تبادل آزاد و اندیشمندانه افکار در هنری فرهنگی تحت عنوان تئاتر، بهتر و قوی‌تر صورت پذیرد. اگر یک متن نمایشی قوی نباشد نمی‌توان از کارگردان انتظار داشت که اجرایی موفق را از او شاهد باشیم مگر آن‌که او از آن اندازه تجربه برخوردار باشد که به اصطلاح طرحی نو اندازد و همه چیز را از اساس مجدداً پایه‌ریزی کند.

علی رسولی

     این انتظار نمی‌تواند بیهوده باشد که آثاری در جشنواره تئاتر فجر روی صحنه بروند که از امتیازات بسیار بالایی در تمامی بخش‌ها برخوردار باشند و انرژی تازه‌ای را به کالبد تئاتر کشور بدمند. چرا که از یک سو جشنواره تئاتر فجر آیینه‌ای تمام‌قد از تمامی موجودیت هنر نمایش کشور است و از سوی دیگر آثار حاضر در جشنواره از بین صدها کار برگزیده شده و در جشنواره حضور یافته‌اند. همین دو مسأله موجب می‌شود که قطر ذره‌بین نقد بر آثار نمایشی حاضر در جدول جشنواره تئاتر فجر قطورتر شده و با جدیت بیش‌تری مباحث بررسی و تحلیل آثار صورت پذیرد.

     بدیهی است برای ارزیابی و نقد یک اثر نمایشی در اولین گام باید سراغ متن برویم و آن را مورد بررسی قرار دهیم، چون که تمامی تلاش و خلاقیت‌های کارگردان و بازیگران و استفاده آنان از عناصر تکمیلی نمایش مانند دکور، نور و موسیقی در این راستاست که مفاهیم موجود در متن به مخاطب انتقال یافته و تبادل آزاد و اندیشمندانه افکار در هنری فرهنگی تحت عنوان تئاتر، بهتر و قوی‌تر صورت پذیرد. اگر یک متن نمایشی قوی نباشد نمی‌توان از کارگردان انتظار داشت که اجرایی موفق را از او شاهد باشیم مگر آن‌که او از آن اندازه تجربه برخوردار باشد که به اصطلاح طرحی نو اندازد و همه چیز را از اساس مجدداً پایه‌ریزی کند.

     با این توضیحات بدون آن‌که بخواهم نقطه‌نظری را به خواننده این سطور تحمیل کنم به چند بخش از متن نمایش «سفر به نهایت دور» و ویژگی شخصیت‌های آن می‌پردازم: ساره دختری است که اهل مواد مخدر و دیگر آلودگی‌های غیرمجاز است و دو خواستگار به نام‌های جمشید و کورش دارد که هر دو جای پدر او هستند. او آرزوی خارج شدن از ایران را دارد، چون معتقد است در ایران آزادی مطلق وجود ندارد. میشا دوست ساره تمامی ویژگی‌های او را دارد. او دختر جمشید است و چند ماهی است از خانه پدری فرار کرده، او نیز اتفاقا می‌خواهد به خارج برود. جمشید یک هنرمند است که با دخترش مشکل دارد. عاشق ساره است و در ضمن مسئولیت پخش تمامی مواد منکراتی را بر عهده دارد. کورش عاشق دیگرِ ساره، سن پدر او را دارد و می‌خواهد به ساره در خروج از کشور کمک کند به شرط این‌که او به خواسته‌های نامشروعش تن بدهد. ماجرا در زمان قبل از انقلاب در تهران می‌گذرد و ظاهرا علت تمامی آلودگی‌های اشخاص نمایش این است که آزادی را در امکان استفاده از همه مسائل منکراتی می‌دانند که اصطلاح «گشتاسبی» را برای تمامی این آلودگی‌ها به کار می‌برند، مانند نوشیدنی‌های گشتاسبی، مواد مخدر گشتاسبی، ارتباطات گشتاسبی و... در ادامه متن و نمایش، مارش‌های نظامی به صدا درمی‌آیند و خاطرات جنگ آژیر قرمزها و رفتن به پناهگاه‌ها در ذهن مخاطب زنده می‌شود، سپس شخصیت اصلی نمایش یعنی پژمان عاشق ساره می‌شود. او ابتدا جمشید و سپس کورش را می‌کشد، بعد خبر می‌رسد که متفقین به ایران حمله کرده‌اند. (!) بعد در ایران مواد رادیو اکتیو پخش می‌شود و شخصیت‌های نمایشی به وسیله پرفسور رضا به فضا راه می‌یابند و...

     اگر شما به عنوان خوانندگان این سطور نتوانستید موقعیت نمایشی را درک و اشخاص نمایش را تحلیل کنید و به اصطلاح پازل‌های متن و داستان نمایش را درست کنار هم بچینید، مطمئن باشید که مشکل از نگارنده این سطور نیست چون تمامی تلاش خود را کرده ‌است تا با وفاداری کامل، آن‌چه از متن را درک کرده به شما انتقال دهد. طبیعتا با کمی تجربه در زمینه کارگردانی تئاتر می‌توان به این نتیجه رسید که تمامی تشتت و سردرگمی موجود در متن، در اجرا نیز قطعا بروز کرده و در نهایت این اثر نمایشی، علی‌رغم تمامی زحمات دست‌اندرکاران آن، امتیازهای لازم را از مخاطبان خود دریافت نمی‌کند. در این نمایش تمامی آدم‌ها در هر لباس و شغلی مانند هنرمندان، پرستاران، پزشکان، خبرنگاران و حتی روزنامه‌فروشان در گردابی از آلودگی‌ها و اعمال ناشایست دست و پا می‌زنند که طبیعتا نمی‌تواند نگاهی درست، عادلانه و منصفانه باشد و عجیب‌تر آن که اکثر آنان اسامی شاهنامه‌ای دارند.

     باید در این‌جا اذعان کرد که علی‌رغم تمام خلاقیت‌هایی که محمد میرعلی اکبری در جایگاه کارگردان اثر سعی کرده بکار ببرد تا نمایشی را در خور و شایسته به مخاطبان خود عرضه کند، اما در جایگاه نویسنده، بستر لازم را در زمینه نگارش متنی با ساختار علمی، شخصیت‌پردازی قوی‌، موقعیت‌های نمایشی قابل باور و قابل لمس و دیگر شاخصه‌های لازم در نگارش متون نمایشی، به وجود نیاورده و این اثر نمایشی در اکثر جنبه‌ها در ارتباط با تماشاگر ناکام می‌ماند. طولانی بودن نیز یکی دیگر از مشکلات این اثر نمایشی است که با حذف بخش عظیمی از دیالوگ‌ها و صحنه‌های مازاد که در این نمایش کم هم نیستند می‌توان و می‌شود که این اثر نمایشی را بسیار موجزتر و تا حدودی قابل قبول‌تر برای اجرای عمومی روی صحنه برد، به شرط این‌که مشکلات بزرگ و ظاهراً غیر قابل حل متن، برطرف شود.