نگاهی به نمایش «در خواب دیگران» کاری از نادر برهانیمرند
بررسی دراماتیک چهار رویداد مهم تاریخی

تعدد رویدادهای فرعی که نویسنده در این متن بر رویداد اصلی حاکم کرده تماشاگر را سردرگم و او را مجبور میکند بهجای دقت تمام و کمال به اجرا در تمامی زمینهها، بیشتر به به دنبال کشف و فهم پازلهای داستانی متن باشد و تلاش کند آنها را کنار هم بچیند و ادامه داستان را پیگیری کند. به شکل کلی دلیلی برای ایجاد این همه شاخه فرعی داستانی وجود نداشته و نادر برهانیمرند در جایگاه نویسنده میتوانست با موجزتر و فشردهکردن متن نمایش، مخاطبان را در درک داستان و رویداد اصلی خود کمک کند.
مسعود موسوی
در میان تعداد زیادی از نمایشهایی که این روزها در قالب سبکهای مدرن، پست مدرن، فیزیکال، سوررئال، اکسپرسیونیستی و دیگر شیوههای جدید نمایشی اجرا میشوند گاهی انسان دوست دارد به تماشای یک نمایش رئالیستی ناب بنشیند. نمایشهایی که حرف خود را به صراحت و سادگی بزند و مخاطبان خود را به همفکری دعوت کند و با او به گفتوگویی هنری بپردازد. اگر بخواهیم نمونههایی از کارگردانانی که از این متون برای اجرای خود بهره میبرند را معرفی کنیم، میتوانیم به امثال حسین کیانی، حمیدرضا آذرنگ و نادر برهانیمرند اشاره کنیم.
برهانیمرند پس از اجرای نمایش «مرگ فروشنده» در سالن اصلی تئاتر شهر، این بار یک متن رئالیستی نوشته خود را دستمایه کارگردانی قرار داده و در سی و چهارمین جشنواره تئاتر فجر با نمایش «در خواب دیگران» حضور یافته و با بهرهگیری از هنرمندانی که اکثر آنان تبحر خاصی در ارائه بازیگری رئالیستی دارند تلاش کرده است تا تجربه جدیدی را در زمینه این سبک قدیمی و ریشهای تئاتر به دست آورد.
با مرور متن جدید او به چهار دوره تاریخی سرنوشتساز در کشورمان میرسیم: زمان جنگ جهانی و حضور متفقین در ایران، دوره خروج اولیه شاه و نخست وزیر شدن مصدق، دوره تبعید مصدق، کودتای ۲۸ مرداد و بازگشت شاه و بالاخره دوره پس از انقلاب. هر کدام از اشخاص نمایش با سنین مختلف نمادی از آدمهای آن دوران هستند و هر کدام بررسی بخش مهمی از مرور این دوران سرنوشتساز برای مردم ایران را بر عهده دارند.
پدر بزرگ خانواده تحت عنوان آقاجون که نقش او را حمیدرضا آذرنگ بازی میکند دوران حمله متفقین و مسائل بعد از آن را در خاطره دارد و حال ظاهراً به آلزایمر دچار شده و فکر میکند کماکان در آن دوران به سر میبرد. رضا پسر آقاجون که نقشاش بر عهده علی سرابی است در رادیوی زمان مصدق مشغول به کار است و آسیبهای حضور در آن شرایط خاص تاریخی را در گوشت و پوست خود احساس میکند. عصمت همسر رضا که نقشش بر عهده پانتهآ بهرام است، روزنامهنگار و رماننویس است و به عنوان نماینده زنان در تمامی ادوار تاریخی ایران و در همه اعصار، محوریت اصلی را در مرور حوادث این خانواده نمادین ایرانی برعهده داشته، از این بابت صدمه بسیار دیده و حال میخواهد این مرور تاریخی حوادث را به وسیله ضبط رادیویی حفظ کند و به ثبت برساند. و بالاخره پسر خانواده مهیار که نماینده نسل کنونی جامعه ایرانی است و اجرای این نقش برعهده فریدون محرابی است. نسلی که همه چیز را در رابطه با نسلهای پیشین و گذشته ایران در قالب پدربزرگ به مسخره میگیرد و بهشدت دست میاندازد.
از سوی دیگر هر چهار شخصیت اصلی نمایش در طی این مرور تاریخی باز هم به صورت نمادین گم شدهاند و دیگر خبری از آنها نیست که در اصل اشاره نویسنده متن میتواند گم شدن هویت ایران و ایرانی از زمان حضور متفقین در ایران را شامل شود. پدر بزرگ در تاریخ و گذشته ایران گم شده است و حاضر نیست از پیشینه تاریخی زمان خود جدا شود و ویژگیهای دنیای معاصر را به باور بنشیند، رضا پدر خانواده در زمان خروج شاه و پیروزی مصدق از رادیو ربوده شده و دیگر خبری از او نیست، مادر خانواده در جریان رویدادی سیاسی گم شده و به خانه برنمیگردد و مهیار پسر خانواده در هنگام سربازی در دوران حکومت نظامی مفقود شده و از او هم خبری نیست. با جمع بندی تمامی این نمادها و نشانهایی که نادر برهانی مرند به عنوان نویسنده به ما میدهد به ایرانی میرسیم که همواره در تمامی مقاطع تاریخی مورد هجوم واقع شده و آسیبها و هزینههای بسیار زیادی متوجه نسلهای مختلف کشورمان شده است. آسیبهایی که گاهی زمینهساز گم شدن فرهنگی، گاه تاریخی و گاه هویتی ایران و ایرانی شدهاند.
در این نمایش با افرادی روبهروییم که فراموشی و رخوت را به جای مبارزه با عوامل مشکلات و بدبختیهای خود انتخاب کردهاند. در رابطه با متن این اثر نمایشی باید به این مسأله اشاره کرد که تعدد رویدادهای فرعی که نویسنده در این متن بر رویداد اصلی حاکم کرده تماشاگر را سردرگم و او را مجبور میکند بهجای دقت تمام و کمال به اجرا در تمامی زمینهها، بیشتر به به دنبال کشف و فهم پازلهای داستانی متن باشد و تلاش کند آنها را کنار هم بچیند و ادامه داستان را پیگیری کند. به شکل کلی دلیلی برای ایجاد این همه شاخه فرعی داستانی وجود نداشته و نادر برهانیمرند در جایگاه نویسنده میتوانست با موجزتر و فشردهکردن متن نمایش، مخاطبان را در درک داستان و رویداد اصلی خود کمک کند.
از دیگر مشکلات متن عدم پاسخگویی نویسنده به سؤالهای مطروحه در متن است. از جمله اینکه سرنوشت نهایی تمامی گمشدگان نمایش به کجا میانجامد؟ یا این سؤال که چرا گیسو، عروس خانواده، در آلمان است و انتخاب این کشور به چه دلیل صورت گرفته است؟ دیگر اینکه علت این مرور تاریخی چیست و برای تماشاگر مرورکننده این حوادث چه پیامی دارد و سؤالاتی از این دست که در نمایش کم هم نیستند.
در رابطه با اجرای این اثر بد نیست که از طراحی صحنه شروع کنیم. طراحی صحنه این نمایش به یک اتاق مسکونی با حداقل وسایل خلاصه میشود که این کمبود وسایل تزیینی و فاخر در اتاق به موقعیت اجتماعی و اقتصادی این خانواده نمادین اشاره دارد، اتاقی که یک پنجره رو به اتفاقات بیرون از خانه دارد و حرکت این پنجره به سمت راست، میان و چپ صحنه هر کدام معرف یک دوره تاریخی بوده و زاویه نگاه آدمهای خانه به مسائل پیرامونشان در چپرویها و راسترویها و اعتدال را عیان میکند. این شاخصهها، یک طراحی صحنه کاربردی اما هوشمندانه را نشان میدهد. طراحی لباس این نمایش نیز از ویژگیهای نسبتاً خوب اجراست. مثلاً در بخشی از نمایش یک رنگ نمادین قرمز را به عنوان نشانهای از اعتراض به وضعیت موجود روی لباس یکایک بازیگران میبینیم. پدر بزرگ از جلیقهای قرمز بهره میبرد، پدر پلیوری قرمز پوشیده است و مادر یک روسری قرمز رنگ بر سر دارد که همگی آنها ابعاد مختلف شخصیتها در مقاطع مختلف تاریخی را بازگو میکنند یا استفاده در یک زمان از سه عینک برای پدر بزرگ، پدر و عروسش که نشان از تغییرات دیدگاه آنها یا دیدگاه روشنفکرانه آنها میتواند باشد.
اما در بخش بازیگری باید بر این نکته تاکید کرد که بازی یکدست و قابل قبولی را در کل اجرا در بازیگران شاهد نیستیم که این افت و خیز ریتم اجرایی و کمبود انرژی تخصصی لازمه برای القای نقش را، به حساب کمبود تمرینات و شرایط ویژه اجرا در جشنواره میگذاریم و با شناختی که از بازیگران این نمایش سراغ داریم مطمئن هستیم که در اجرای عمومی این اثر نواقص فوق برطرف شده و قطعاً اجرایی روانتر را شاهد خواهیم بود.