در حال بارگذاری ...
...

اجرایی که تجربی یا کارگاهی نیست؛ غیرحرفه‌ای است

 اشاره این شماره از ماهنامه «نمایش» به تئاتر تجربی پرداخته‌ایم. بی‌مناسبت ندیدیم یکی از نوشته‌های آن ایام را که در روزنامه «آیندگان» روز یکشنبه ۲۰ شهریور ماه ۱۳۵۶ به قلم «همایون علی‌آبادی» نوشته شده بود و درباره یکی از ...

 اشاره
این شماره از ماهنامه «نمایش» به تئاتر تجربی پرداخته‌ایم. بی‌مناسبت ندیدیم یکی از نوشته‌های آن ایام را که در روزنامه «آیندگان» روز یکشنبه 20 شهریور ماه 1356 به قلم «همایون علی‌آبادی» نوشته شده بود و درباره یکی از اجراهایی است که به گونه‌ای تئاتر تجربی اطلاق می‌شد، مجدد به چاپ برسانیم. این مطلب حال و هوای تئاتر تجربی آن موقع را بازگو می‌کند.

درباره: سه خواهر (اثر آنتوان چخوف)
اجرا: گروه «اسکوات» (مجارستان)
بازیگران: هالاش پتر، بالنیت ایستوان، برژنیک پتر
جای اجرا: تئاتر چهارسو
کار پس و پیش کردن متنهای نمایشی، دستکاری در ترتیب و توالی صحنه‌ها و پرده‌ها، حذف برخی از مکالمه‌های متن و حتی کنار گذاشتن برخی از نقشهای یک متن و انتقال گفتگوهای نقش حذف شده به نقش دیگر، کاری است که در عرف اجراهای متکی بر «برداشت آزاد» یا «بر اساس نوشته» و غیره سابقه دارد. وقتی گروهی؛ مثل «اسکوات» ـ که در کارنامه اجراهایش، سطرهایی چون جلوگیری از فعالیتهای تئاتری مجارستان، اجرای برنامه بدون اجازه و ادامه کار در آپارتمان خصوصی دیده می‌شود ـ اعلام می‌کند که اجرا و برداشت آزادی بر اساس گفتگوهای «سه خواهر» را انجام خواهد داد یا می‌یابد با وقوف بر الفبای عرف، صبوری به خرج داده و بی هیچ چشمداشتی ـ که ناشی از عشق به آثار چخوف است ـ به اثر نگاه کند یا پیشاپیش از اجرای «سه خواهر»، شادمانی بسیار می‌نماید و بعد هم البته به اصطلاح «سنگ رو یخ» می‌شود، طبیعی است که نگارنده، نظری داشته باشد بر دیدارهایی که در «استودیوهای بازیگری» از اجراهای «آزاد»ی که از متنهای مهم ـ از برشهایی از متنهای مهم ـ شده و راه اول را برگزید. برای آنکه دردسرها و گرفتاریها معمولاً بی‌شری که در بحث پیرامون «تئاتر تجربی» پیش می‌آید، این سطرها را دچار انحراف نکند به ذکر دو نشانه آشکار از معنای تجربی بودن کار و کار تجربی کردن در قلمرو تئاتر کفایت می‌شود.
اول: کار تجربی، یک پیشنهاد است و معمولاً با خوشداشتها، سلیقه‌های فردی غیر مشروط و یا تمایلهای توجیه نکردنی سر و کار دارد.
دوم: باید در ذات کار تجربی، امکان اشتباه را نهفته دید؛ یعنی کار تجربی، برداشت، طرز فکر و طرز برخوردی را اگر گشاده‌دست باشیم با «جهان‌بینی» خاص، عرضه و پیشنهاد می‌کند که به علتهایی مثل منتزع بودنش از فعالیتهای عمومی ذهن یا کار کردن با وجهی از یک اثر که قابل پیش‌بینی نبوده یا تأکید بر جنبه‌هایی که برای ارتباط یافتن با آنها باید دشواریهایی را تحمل کرد و ... نه فقط امکان اشتباه کردن دارد که باید اصلاً اشتباه کند. از این دو نشانه اگر بخواهیم برآیندی تک سطری بسازیم، اینطور می‌شود که: کار تجربی، پیشنهاد می‌کند که یک اشتباه را (اشتباه در مقایسه با برداشتهای همگانی و برداشتهای حرفه‌ای) نگاه کنیم؛ اما عرضه کردن کار تجربی با توجه به فضای کلی و عمومی فرهنگ یک جامعه، مکانی ویژه خود را می‌خواهد. اگر در جّو هنری شهر تهران، تالارهای نمایش، بی‌وقفه و مرتب، اجراهایی متوسط و اما حرفه‌ای (حرفه‌ای به معنای برخورداری از میزان معینی دانش و شناخت و انرژی تئاتر) داشته باشند و اگر میزان کشش و شوق فرهنگی مردم برای گشتن و پرسه‌زدن در جّو هنری شهر در اندازه‌هایی، حتی نزدیک به متوسط باشد و اگر در طی مثلاً یک دهه (نه یک فصل و یا یک سال) مردم انگشت شمار و علاقمند، چشم و دلشان از تماشای اجرای یک چخوف آبرومند، یک برشت آگاه کننده و یک شکسپیر، اعلا سیر شده باشد، آن وقت می‌توان مردم را به تماشای «اشتباهات» دعوت کرد و گر نه در طول سال، «استودیوهای بازیگری» دانشکده تئاتر، مالامال از اجراهایی است که پیشنهاد می‌کنند، اشتباه می‌کنند، اشتباه را ادامه می‌دهند، اشتباه را متوجه می‌شوند و غیره؛ یعنی همان فعالیتهایی که در «استودیو» جریان دارد و باید جریان داشته باشد. «استودیو» جایی است که در آن می‌توان، حتی سرخوردگیهای فرهنگی را در یک «برداشت آزاد» تئاتری یا در یک اجرای «بر اساس نوشته ...» بروز داد. بروز داد تا بعد به هنگام رو در رویی با «مردم» با «فضای فرهنگی و هنری شهر» با «ضریب ذهنی تماشاگر تئاتر» و با «تالارهای کم کار و از کار افتاده» خود را نباخت و کاری نکرد که حقاً جای انجامش در «استودیو» بوده است. راه دیگر این است که اجراکنندگان کارهای استودیویی برای کامل شدن تجربه‌ها، گاهی از تماشاگران تئاتر بخواهند که ـ بدون خرید بلیت ـ به تماشای کارها بیایند. بدون خرید بلیت؛ چون کارها کامل نیستند؛ یعنی فردی که یک صحنه یا یک پرده از مثلاً «هملت» را اجرا کرده، نمی‌تواند مردم را به تماشای اجرای هملت یا اجرایی «بر اساس» هملت یا اجرایی با «برداشت آزاد» از هملت بخواند. نهایت امر، اجرایی است بر اساس برشی از یک پرده یا تمام پرده در برابر دیدن یک طرح. برای کار پیشنهادی و ناتمام و غیرحرفه‌ای هم که نمی‌توان واکنش حرفه‌ای داشت؛ اما اینجا، کارهای پیشنهادی و ناتمام و غیر حرفه‌ای (مثل اجرای «سه خواهر» از گروه اسکوات) اجرا می‌شوند و حتی برای داشتن «مکان خاص»، سرمایه‌گذاری و نامگذاری هم می‌شود تا مردم به تماشای یک «اشتباه» بیایند...
ساعت 11 شب، جمعه شب، سه خواهر، دو نوبت اجرا در ساعتهای 9 و 11 شب داشت. در تراس تئاتر شهر و با حضور نزدیک به 20 نفر تماشاگر ... اجرای گروه «اسکوات»، اجرایی حرفه‌ای نیست. دعوت از تماشاگران هم دعوتی حرفه‌ای نبوده است. بهای بلیت: 100 و 200 ریال؛ آن هم در تراس تئاتر شهر. برشهایی کوتاه از یک متن 4 پرده‌ای اجرا می‌شود. روشنتر اینکه: اجرای «اسکوات»، نه «بر اساس متن» است، نه برداشتی آزاد از «گفتگوهای متن». اجرا، وصل کردن تکه‌هایی است کوتاه از مکالمه‌های میان «ایرنا»، «اولگا» و «ماشا» در طول 4 پرده. متن 14 نقش دارد، فراز دارد، فرود دارد، صحنه‌های کمدی دارد، صحنه‌های غم‌انگیز دارد، 4 پرده دارد و ... «سه خواهر» با هم تکه‌هایی از قدیم، عشق، سفر و زندگی را مرور می‌کنند. همه متن، واضح است و فقط برشهای انتخاب گروه «اسکوات» نیست. این نکته نه بر ارزشها و کاستیهای کار، نه به تئاتر پیشنهاد و اشتباه، نه به برداشت گروه و نه به هیچ اصل تئاتری و هنری دیگری ربط دارد. نکته از یک «ادعای غبن» بر می‌آید که در عین حال، توجیه سطرهای پیشتر را هم می‌کند. مگر می‌توان از مجموعه چهار پرده یک متن، مکالمه‌های سه نقش اصلی را انتخاب و به هم چفت کرد و گفت اجرای «متن» بر اساس «گفتگوهای متن»؟ مگر طور دیگر هم می‌شود؟ یا «برداشت آزاد از متن»؟ زیرکی اینجاست که در برگه اول بروشور، نوشته شده این نمایش برداشتی است آزاد بر اساس گفتگوهای «سه خواهر» از نمایشنامه «سه خواهر»، نوشته «آنتوان چخوف». روشن است که این سطرها نه درباره اجرای متن پس و پیش و دستکاری شده «سه خواهر» است و نه درباره حتی یک «اجرای استودیویی» کامل از آن.
در گستره تراس دایره تئاتر شهر، چند تخت چوبی قرار دارد که بر روی آنها قالی پهن شده. سه مرد جوان بر تختها نشسته‌اند. وسطی بر صندلی و دو نفر دیگر بر روی تخت. هر سه، دور بساط «عرق خوری» جمع‌اند. بساط تشکیل شده از دو بطر ودکای اعلا و معمولی، یک سینی، چند فنجان چای و قندان و یک ترموس چای، یک چمدان کوچک رنگ و رو رفته. یک چوب رخت هم که بر آن یک بارانی آویخته شده، افراشته بر تختها به چشم می‌آید. تماشاگران به داخل تراس می‌آیند و خنکای 11 شب شهریور تهران به صورتشان می‌خورد. بازیگران ظاهراً «ته‌بندی» را کرده‌اند و «میزده» و فرو رفته در خویش به رو به رویشان زل زده‌اند و سیگار می‌کشند. تختهای چوبی، فرش، چهار زانو نشستن دور بساط، هوای خوش شب. یاد کافه‌های «سربند» نمی‌افتید؟ پایین تختها و روی زمین، یک مکعب چوبی که وضعیتش نسبت به صحنه مورب است، قرار دارد و در داخل آن «سوفلور» نمایش (خانم آناکوش) و مترجم فارسی زبان مکالمه‌ها (صدرالدین زاهد) نشسته‌اند و از دید تماشاگر هم پنهان هستند. از هنگام ورود، صدای موسیقی مترنم است: قطعه‌ای آرام با پیانو. نماش شروع می‌شود. مردان جوان با حالتهایی آرام و آشنا، جرعه جرعه می‌نوشند و سیگار می‌کشند و خانم «آناکوش» از داخل مکعب، «سوفله» می‌کند. سوفلور، اول اسم صاحب مکالمه (نقش) را می‌خواند و بعد دیالوگ را و سپس بازیگران که هر کدام نقشهای ماشا، اولگا و ایرنا را دارند، آن را تکرار می‌کنند. صداها از بلندگو پخش می‌شوند. فضا آشنا و ملال‌آور و سنگین است. آنقدر که آدم میل می‌کند که دعوت نشده برود! چمدان رنگ و رو رفته حاوی چه چیز است؟ نگاه تند بر خوشیهای لب تخت، جای چیز گم شده‌ای را معلوم می‌کند.
«صدرالدین زاهد» از داخل مکعب، سطرها را به فارسی می‌خواند. رنگ و جنس صدای غمگین و به دل نشستن صدای زاهد، موج می‌زند. فضای تراس، آدم را بیشتر شیفته می‌کند. ایرنا، هالاش پتر است با ریشهای انبوه مشکی، نگاهی خسته و مات در زیر عینک. ایرنا که کارمند اداره پست است، تنها خواهری است که روی تخت و بر صندلی نشسته. اولگا، بالنیت ایستوان است با موهای انبوه مشکلی، صورتی که از «حُسن جمال» بهره‌ای گرفته است و راحت بر زمین یله شده و اولگا که معلم است و ماشا که برژنیک پتر است با موها و ته ریشهای سرخ کمرنگ. معمولاً سیگار «ایرنا» و «اولگا» که خاموش می‌شود، «ماشا» با آمادگی تمام، دوباره آنها را روشن می‌کند. ظرفیتش بیش از بقیه است و تنها خواهری است که شوهر دارد و البته عاشق مرد دیگری هم هست. اجرا بی هر گونه حرکت اضافی ادامه می‌یابد. همانطور نشسته و در «حال»! اواخر نمایش سه دختر بچه و دختر زن نما با آرایشهای غلیظ می‌آیند و با چوبهای از قبل آماده شده آتش روشن می‌کنند و عروسکهایی را که دارند با چاقو از هم می‌درند و قطعه قطعه می‌کنند و محتویات داخل عروسکها (نوزادها) را سر سیخ می‌کشند و بر آتش می‌گیرند تا سرخ شوند و بعد هم با اشتها نوش جان می‌کنند. کولی‌وار جگرهای سرخ شده را برای هضم بهتر با شراب می‌خورند. قطره‌های شراب بر پوست صورتشان راه می‌افتد و آنها با پشت دست، صورت را پاک می‌کنند و همانطور سخاوتمندانه که نشسته‌اند، شراب سر می‌کشند و جگر می‌خورند و سیگار می‌کشند. تمام که می‌شود، سیر که می‌شوند، مست‌اند و آتش را با ریختن شراب خاموش می‌کنند. لاشه‌های عروسکها (نوزادها)، بقایای نیم خورده جگرها و شیشه‌های نیمه خالی شراب را جمع می‌کنند و دو نفرشان از یک طرف و نفر دیگرشان از طرف دیگر می‌روند. اجرا تا کمی بعد هم ادامه می‌یابد. گاه سه خواهر برای تسکین هم، دستی از سر مهر به زانو و صورت هم می‌کشند. بعد از خواندن آخرین مکالمه‌ها که دیالوگ «اولگا» در انتهای پرده چهارم متن است با آرامی و سنگینی حاصل از مستی بر می‌خیزند و میکروفنهای کوچکی را که در زیر پیراهنهایشان مخفی شده بود، باز می‌کنند. «ماشا» (برژینک پتر) بارانی آویزان بر چوب رختی را تن می‌کند و یک فنجان چای برای خانم «آناگوش» می‌ریزد و از تخت پایین می‌آید و فنجان را به او می‌دهد. دیگران هم آرام و کند و تاب خوران در لبه‌های تراس تئاتر شهر می‌نشینند و وسعت شب تهران را می‌نگرند و هوا می‌خورند. موسیقی هنوز مترنم است. تمام که می‌شود، ساعت از 12 گذشته و در چمدان رنگ و رو رفته باز نشده و شب هم تمام نشده است. مدتهاست که بر تختهای چوبی کافه‌های «سربند» که میان رودخانه کم آب دربند کاشته شده، خلوتی دست نداده در این موقع شب.