گزارشی از تمرین نمایش”لیلی و مجنون” به کارگردانی پری صابری
کارهای نو انجام میدهم که با کارهای متد اول تئاتریمان متفاوت است. در کارهای من همیشه سه عنصر اندیشه یا همان دیالوگ، بیان حس توسط بدن و بیان توسط موسیقی بوده است.
نیلوفر رستمی:
حدود یک ماه از تمرین نمایش”لیلی و مجنون” به کارگردانی”پری صابری” میگذرد و تقریباً دیگر کار کامل شده است و در خبرها هم ذکر شده که”لیلی و مجنون” از 24 تیر ماه در تالار وحدت به اجرا میرود.
در این نمایش در کنار پری صابری گروه موسیقی به سرپرستی”رامین آزادآور” و گروه حرکات موزون به سرپرستی”نادر رجبپور” و چند نفر از تعزیهخوانهای قدیمی حضور دارند. همچنین”محمد رحمانیان” در مقام مدیر اجرایی که در اکثر خبرها سمت او با عنوان مدیر تولید درج شده است، در این کار حضور دارد.
پری صابری این بار نیز در راستای تجربههای قبلیاش به سراغ یکی از داستانهای منظوم ایرانی رفته و باز به همراه موسیقی و حرکات موزون قرار است نمایش را در تالار وحدت به اجرا ببرد. او با گروهش هر روز از ساعت 30/14 تا 19 تمرین میکنند. سالن تمرین تالار وحدت پر از جمعیت است. حدود 30، 40 نفر با صورتهای عرق کرده در سالن بزرگ و آینه پوش مشغول کارند، سالنی که در میان سالنهای دیگر تمرینمان مثل تافته جدا بافته است و البته بسیار گرم، تهویه خنک کننده سالن جوابگو نیست و جمعیت هر روز 4 ساعت و اندی در این گرما ناچار به تمرین هستند.
چیزی حدود 2 ساعت از تمرین گذشته است. نادر رجبپور، طراح حرکات موزون نمایش که اولین همکاریش را با پری صابری تجربه میکند، همراه با تعدادی از دختران و پسران جوان که بیشترشان هنرجویان فرزانه کابلی بودهاند وسط سالن دور تا دور”یارتا یاران” بازیگر نقش مجنون میچرخند و یاران کف سالن سه تار بیسیمی را مینوازد. درست انگار وسط یک کنسرت نمایشی قرار گرفتهای، گوشهایت از صدای سازهای سنتی و صدای خواننده جوانی که صدایش را وسط سالن رها میکند؛ پر میشود.
دوستان دوستان شرح پریشانی من گوش کنید...
صابری سفیدپوش پشت میز در انتهاترین نقطه سالن رو به بازیگران نشسته است. او جایگاه تثبیت شدهای دارد و هیچ کدام از بازیگرها جسارت نشستن روی صندلی او را ندارند.
بعد از این قسمت، صابری میخواهد که یک بار از اول تا آخر نمایش اجرا شود. سرپرست نوازندهها که نوازنده سنتور هم هست، بچههایش را دور هم جمع میکند. گروه موسیقی هفت نفر هستند و در گوشهای از سالن با دستگاههایشان روی زمین و صندلی نشستهاند. ابزارهای موسیقی: سنتور، تار، نی انبان، دف، تنبک، عود، دمام، چنگ، تمپو، کمانچه و طبل است.
رجبپور نیز گوشه سالن مشغول صحبت با اعضای گروهش میشود، دقایقی بعد با اعلام صابری تمرین دوباره شروع میشود.
یارتا یاران با طناب آبی بلندی به دور گردن میرود وسط سالن، او فقط در این صحنه قرار است بچرخد و چند بیت هم بخواند، موسیقی که نواخته میشود و صدای خواننده که بلند، یاران چرخیدن را شروع میکند، صابری رو به رویش ایستاده و با دست اشاره به نحوه چرخیدن میکند. یاران نیم چرخ وسط سالن گیج شده که چطور باید بچرخد، بالاخره در نحوه چرخیدن با کارگردان به توافق میرسد. میچرخد اما موسیقی عقبتر از چرخش اوست بنابراین آزادآور، میخواهد که یک بار دیگر یاران بچرخد تا او و گروهش موسیقی را تنظیم کنند. یارتا یک بار دیگر میچرخد، دو بار دیگر، تا بالاخره موسیقی با چرخیدن یاران در یک نقطه به اتمام میرسند.
مجنون بازیگری
در زمان استراحت وقتی میخواهم که یاران به چند سوال جواب دهد، او گفتوگوی شفاهی را محترمانه رد میکند و میخواهد که به طور کتبی به سوالها پاسخ دهد. او یک نسخه از جوابها را هم نزد خودش نگه داشت، هر چند تاکید کرد که به نقل قولهای درست از طرف خبرنگاران کاملاً ایمان دارد. یاران درباره این که چرا حضورش در تئاتر محدود است و تا به حال بیشتر از سه نمایش بازی نکرده است:”هملت، نوبت دیوانگی و یوسف و زلیخا” نوشته است:«فکر نمیکنم حضور دائم روی صحنههای گوناگون تئاتر گواه پررنگیِ حضور باشد. خیام با تعداد اندکی رباعی، هزار سال است که دنیا را سرِ انگشتِ کلماتش میچرخاند. بیست و چند شعر شاهکار نیمای همیشه بزرگ، برای اعتبار تاریخ شعر یک عصر کافی است. من کمال طلبی تمام عیارم؛ برای به سر و سامان رسیدنِ کتابِ”خسروانی”ام ـ مجموعه 515 شعر(اولین کتاب از مجموعه چهل جلدی شعرهایم) ـ 23 سال صبر کردم. پس، میدانم چه کنم. شعر، کارِ اصلیِ من است اما عکاس حرفهای هستم و پیش از آن، نقاش، گرافیست و ورزشکار، اما مجنونِ کار بازیگریام، زیرا در میان هنرمندان، بازیگران محبوبتریناند. این ترکیب دیوانهوار سلطهجویی و سلطهپذیری، این ستایش زیبایی خطوط اندام انسان تا پایه نیایش، از راز و رمزی برخوردار است که برای مردم عادی هیچ محلی از اعراب ندارد و برای روانپزشکان اختلالی در شخصیت محسوب میشود. در کار بازیگری سختگیرم، چه تئاتر و چه سینما. اولین چیزی که برای من اهمیت اساسی دارد، متن است؛ کلمات چه کسی را باید زنده کنم؟ شکسپیر، جامی، شمس و مولوی، اسلاف بزرگی بودهاند که کلمات با ارزششان، بر صحنه تئاتر، از دهان من بیرون آمده؛ و حال نوبت نظامی است. افتخار میکنم زیرا من خلفِ بلافصلِ تمام هنرمندان اصیلم.»
همچنین نظر بازیگر نقش مجنون درباره تفاوتهای نمایش”لیلی و مجنون” با منظومه نظامی به این شرح است:«عمدهترین تفاوت نمایش لیلی و مجنون با داستان لیلی و مجنون نظامی، در این است که اولی نمایش است و دومی داستان منظوم. تعداد ادبیات نمایش، بسیار کمتر از ادبیات نظامی است و این طبیعی است. شخصیتهایی حذف شدهاند و دیگرانی اضافه شدهاند. ابن سلام، همسر لیلی، در داستان نظامی، جوانی است از طایفه بنیاسد، اما در نمایش، سن و سالش، دست کم، دو برابر و نیم لیلی است. شکل گیری عشق مجنون و لیلی، در داستان نظامی، بسیار طبیعی است: سرِ درس و مدرسه، از کودکی، عاشق هم میشوند. اما در نمایش، این عشق، کمی ملکوتی و روحانی، از آب درآمده. نامه نگاریهای لیلی و مجنون، شکل نمایشیِ خاص خود را پیدا کرده به آن که اشارهای به فرستادن نامه شده باشد. اما کلام نظامی، با قدرت تمام، همان است که بوده و انتقال درستِ آن، بستگیِ تام و تمام به دریافت کارگردان و توانایی بازیگران دارد.»
شاید برای بازیگر امروزی بازی و درک نقش مجنون با در نظر گرفتن عشق و روحیه خاصاش سخت باشد. یاران در این باره که آیا توانسته مجنون را درک کند و در نقش او بازی کند، گفت:«موفقیت من در نقش مجنون، پس از روی صحنه آمدن نمایش معلوم میشود اما در حال حاضر اشکال، در درک عشق است، در جامعه امروز ما، عشق وجود ندارد تا درک آن مشکل باشد. عشق، زمان بردار نیست. عشقی که زمان روی آن تاثیرگذار باشد، عشق نیست، چیز دیگری است.»
بازیگری که ریشش را زده است
صحنه بعد، نوبت به بازی آتش تقیپور، پدر مجنون میرسد. وقتی تقیپور جلو میآید صابری به دستیارش میگوید:«تقیپور تغییر نکرده است؟»
دستیار:«ریشاش را زده است».
صابری جلو میرود:«آقای تقیپور چرا ریشتان را زدید؟» تقیپور:«فکر کردم بهتر است یه اصلاحی بکنم، خیلی به هم ریخته شده بودم.» صابری:«آخه نباید از من اجازه بگیرید! باید حالا برایتان ریش مصنوعی بگذاریم.» بعد از این کارگردان رو میکند به بقیه و میگوید:«تو را به خدا دیگه کسی ریشش را نزند.»
پس از پایان هر قسمت، یاران به سراغ دوربین عکاسیاش میرود و از آدمهای نمایش عکس میگیرد. تقیپور نیز گوشهای از سالن روی صندلیاش مینشیند.
آتش تقیپور که سالهاست حضور او در تئاتر گهگاه و به طور اتفاقی شکل میگیرد درباره حضورش در”لیلی و مجنون” میگوید:«در دوران دانشجویی افتخار همکاری در دو نمایش را با خانم صابری داشتهام، نمایشهای”یرما” و”دایی وانیا”. وقتی پس از این همه سال پیشنهاد بازی در این نمایش را به من دادند، پذیرفتم، البته گرفتاریهای بسیاری داشتم که همه را کنسل کردم.»
این بازیگر پیشکسوت درباره تفاوتهای نمایش”لیلی و مجنون” با منظومه نظامی گفت:«داستان نظامی قصههای عرفانی، اخلاقی دارد که در نمایشنامه آورده نشده، مانند داستان مجنون و نمازگزار و یا داستان شیرهای شاه و نگهبانشان. به نظرم اگر بعضی از این خرده روایتها آورده می شد، کار غنیتر میشد اما به هر حال هر اقتباس کنندهای، برداشت شخصی و سلیقهای از اثر دارد و برداشت خانم صابری هم این طور بوده که این گونه داستانها را نیاورد. اما در کل به نظرم باید فکر جدیدتر و بهتری نسبت به اثر اولیه لحاظ شود که انشاءالله این طور هم میشود.»
آتش تقیپور درباره سیر تحول پری صابری از نمایشهای”یرما” و”دایی وانیا” تا”لیلی و مجنون” می گوید:«خانم صابری را خیلی موقعیت سنجتر از قبل میدانم او شرایط اجتماعی و ذوق و سلیقهای مردم را میشناسد.»
صحنه بعد یکی از نوازندههای جوان نفساش را میدهد در نی انبان، نی انبان باد میشود و بعد صدایش سالن را پر میکند. در این صحنه مجنون نشسته روی میزی که در وسط سالن گذاشته شده با شروع صدای نی انبان حرکت سماعوار را شروع میکند، پری صابری که تمام توجهاش روی یاران، شخصیت اصلی نمایش است، میرود روبروی یاران میایستد و او هم حرکات سماعوار به جهت راهنمایی یاران انجام میدهد. در انتهای این قسمت دو خواننده میآیند جلوی صحنه و شروع به خواندن یکی از شعرهای مولانا میکنند، صابری به خواننده مرد که کج ایستاده، میگوید:«رو به تماشاگران و لبخند بزن، چرا این قدر اخم میکنی!»
اما اخم یکی از مشخصههای صورت جوان خواننده است، ویژگیای که نمیتواند از آن دل بکند. او هر بار اخم میکند و هر بار هم صابری میگوید:«پسر اخماتو واکن.»
این صحنه دو، سه بار تکرار میشود تا خانم کارگردان رضایتش را اعلام میکند، دوباره صدای نی انبان است، گروه در سالن گرم با صدای نی انبان هر کدام در گوشه از سالن برای خود خلوت میکنند و از موسیقی لذت میبرند. رجبپور گوشه سالن آرام چیزی را زمزمه میکند و به نوازنده لبخند میزند.
در صحنه بعد همه بازیگران و گروه حرکات موزون که چیزی حدود 30 نفر هستند به ردیف در انتهای سالن میایستند، صدای یکی از قطعات موسیقی بتهوون است که از داخل ضبط شنیده میشود. همراه با موسیقی گروه 30 نفر حرکاتی را انجام میدهند. خانم جمالیها، روابط عمومی نمایش میگوید:«که موسیقی بتهوون هم در کار گنجانده شده و احتمالاً دوباره توسط خوانندگان نمایش بازخوانی میشوند.»
قورباغه یک غذای فرانسوی است
صابری،کارگردانی است که از نوجوانی به فرانسه رفت و در همانجا در رشته تئاتر تحصیل کرد. او وقتی به ایران برگشت بسیاری از متنهای چخوف، پیراندللو، سارتر، سوفوکل را به روی صحنه برد که به گمان کارگردانهای همدورهاش، اجراهای بسیار موفقی بوده اما صابری در یک جهش ناگهانی رویکرد متفاوتی به تئاتر پیدا کرد و سالهاست که زندگی شعرا و نویسندههای بزرگ ایرانی را به شیوه موزیکال به اجرا میبرد. آخرین اجرای او،”لیلی و مجون” نیز تکرار تجربههایی در این حیطه است. او در سالهای اخیر” شمس پرنده”، ”رند خلوت نشین”، ”آنتیگونه”،” من از کجا، عشق از کجا” را روی صحنه برده است.
صابری درباره چگونگی اقتباس ازلیلی و مجنون نظامی میگوید:«من در ساختار اشعار رعایت کامل وفاداری را داشته البته غزلهایی از سعدی و حافظ را به ضرورت نمایش اضافه کردم که در جهت تقویت حال و هوای نمایش است. اما مسلما بسیار کوتاهتر از منظومه نظامی است، چرا که اگر قرار بود منظومه نظامی را از اول تا آخر؟ اجرا میبردم، یکماهی طول میکشید. من طبق سلیقه و تفکر خود این منظومه را در حدود دو ساعت خلاصه کردم.»
صابری درباره چگونگی نوشتن نمایشنامههایش هم میگوید که همیشه قبل از شروع تمرین یا یک طرح کامل دارد و یا نمایشنامه کامل و به همین خاطر است که پروژه به این گستردگی ظرف یکماه آماده میشود. او همین طور میگوید که نشر قطره قرار است تمامی آثارش را چاپ کند و متن”لیلی و مجنون” نیز دو سال پیش منتشر شده است.
همچنین صابری درباره حضور محمد رحمانیان در نقش مدیر تولید میگوید:«او مدیر اجرایی این کار است نه مدیر تولید.»
و وقتی به خبرهای درج شده در مطبوعات اشاره میکنم که در تمامی خبرها سمت رحمانیان به عنوان مدیر تولید ذکر شده است، صابری میگوید:«او مدیر اجرایی کار است چون کار گسترده بود ترجیح دادم که مسئولیتها را تقسیم کنم و مسئولیت امور اجرایی و اداری را هم رحمانیان متقبل شدند. در واقع ما فقط یک تهیه کننده داریم و آن مرکز هنرهای نمایشی است اصلاً مدیر تولید در تئاتر معنا پیدا نمیکند.»
خانم صابری شما در ابتدا متنهایی مانند چخوف، پیراندللو را روی صحنه بردید اما به یکباره رویهیتان در تئاتر تغییر کرد، این تغییر چطور شکل گرفت؟
اتفاقی که برای هنرمندان میافتد، مانند یک تولد است و بعد پشت سر گذاشتن مراحل مختلف زندگی. مسلماً من وقتی وارد تئاتر شدم کارهای اولیهام حکم تجربه کردن را برایم داشت. من با کارهای نویسندگان بزرگ جهان میخواستم تئاتر را تجربه کنم و طبعاً چیزی بیشتر از آزمون و خطا و تجربه کردن نبود. من کارم را در تئاتر از طریق متون خارجی به قوام رساندم اما به مرور به جایی رسیدم که فکر کردم باید به زبان و فرهنگ ملیام نزدیک شوم به عبارتی فکر کردم بهتر است از دل خودم حرف بزنم مثل این که سالها یک گم گشتهای داشته باشم و ندانم که چیست تا بالاخره پیدایش کردم. در ضمن در این عرصه میخواستم اول کارم را با شاعران شروع کنم چون به نظرم مهمترین سخنوران ملت ما هستند. ما در شعر بسیار قوی هستیم و جهان به آن معترف است.
شما اشاره کردید که این اتفاق مثل یک تولد است، یعنی باور دارید که تغییر در این مسیر به معنای پختگی کار شماست؟
بله، یک جور پختگی است. من الان با صدای درونیم کار میکنم. من کارم را با آثار بزرگانی مانند چخوف و... یاد گرفتم اما بعد تصمیم گرفتم طبق سلیقه و علایق خودم کار کنم حالا شاید هم زمانی از شعر به نثر روی بیاورم، نمیدانم.
حتماً خودتان هم شنیدهاید، بسیاری از منتقدان بر این باورند که شما برای گیشه کار میکنید، نظر خودتان نسبت به این نقد چیست؟
اگر صادق باشیم باید اعتراف کنیم که همه کارگردانها دغدغهیشان استقبال تماشاگران است، هر کس که بگوید به تماشاگر اهمیت نمیدهد دروغ گفته است. در مورد نقدهایی که از من میشود اگر بگویند که کار صابری اعتبارش اندک است که مردم به تماشای نمایشهایشان میآیند، آن وقت من حرف دارم چون مولانا، حافظ و... آدمهای کمی نیستند که من زندگی آنها را تبدیل به نمایش کردم. به نظرم راهی که من انتخاب کردم خلاف عادت آنهاست چون نوع کارهای آنها با کارهای من فاصله دارد اتفاقاً مدتی است که به این نقدها فکر میکنم. من از دوازده سالگی به فرانسه رفتم و همان جا هم تحصیل کردم و اتفاقاً خیلی هم غرب زده بودم اما وقتی به ایران آمدم غرب زدگیام تبدیل به ایران زدگی شد. حالا دوستان خلاف این جهت حرکت میکنند یعنی در ایران زندگی میکنند و غرب زده هستند. اتفاقاً من خیلی هم چخوف یا پیراندللو و... را دوست دارم و خیلی از آنها یاد گرفتهام، آن موقع که این متنها را روی صحنه میبردم، بزنم به تخته تماشاگر داشتم و سالن همیشه پر بود چون کارم را بلد بودم اما سالهاست به این نوع کار علاقهمند شدهام چون با مردمم بیشتر ارتباط برقرار میکند و با دل آنها همراه است. شما به عنوان ایرانی از خوردن چلوکباب لذت بیشتری میبرید تا قورباغه که یکی از غذاهای معروف فرانسویهاست چون با ذائقه شما بیشتر جور است مسلماً اگر یک ساز ایرانی بشنوید یا نمایش ایرانی ببیند، بیشتر تحت تاثیر قرار میگیرد تا با شنیدن و دیدن سازهای غربی و نمایشهای غربی. به همین دلیل خوشحالم که برای گیشهی دل مردم کار میکنم. حتی دوستان کتاب فروشم نیز وقتی نمایشهایم روی صحنه است به من میگویند که تعداد فروش اشعار ایرانی افزایش پیدا کرده است. خب این خوشحالی ندارد؟
من از دوستانی که به این تندی برخورد میکنند خیلی گلهمندم. من زندگی آدمهایی مانند حافظ، مولانا را روی صحنه میآورم در حالی که میتوانستم روی شخصیتهای دست چند کار کنم اما قطعاً این همه تماشاگر نداشتم که امروز دارم. اتفاقاً یونسکو هم در اوایل کارش در فرانسه با تهمتهای زیادی روبهرو شد اما چون به کارش ایمان داشت، به آن ادامه دادم البته من نمیخواهم خودم را با یونسکو مقایسه کنم فقط در مقام توضیح نام او را آوردم.
یعنی شما معتقدید که کار نویی انجام میدهید؟
بله، کارهای نو انجام میدهم که با کارهای متد اول تئاتریمان متفاوت است. در کارهای من همیشه سه عنصر اندیشه یا همان دیالوگ، بیان حس توسط بدن و بیان توسط موسیقی بوده است. من معتقدم که باید تمام ابزار بیانی و حسی را به کار گرفت بنابراین با بازیگرانی هم کار میکنم که همه بتوانند بخوانند، همه حرکت کنند و خیلی کارهای دیگر، در حالی که تئاتر حاضر ما متاسفانه بیشتر روی بیان تاکید دارد.