در حال بارگذاری ...
...

گپی با فریده سپاه منصور، بازیگر تئاتر و سینما

تئاتر امروز کمتر نقشی برای ما دارد

گپی با فریده سپاه منصور، بازیگر تئاتر و سینما

تئاتر امروز کمتر نقشی برای ما دارد

 

سپیده شمس

 

فریده سپاه منصور، بازیگری در تئاتر را ازدهه 40  با اجراهای دانشجوی در دانشگاه هنرهای دراماتیک آغاز کرد  و اوایل دهه 50 به کارگاه نمایش آن زمان پیوست. او در فیلمهای زیادی بازی کرده و در تئاتر هم بیش از 40 سال تجربه بازیگری داشته  است.

با او درباره حضور کمرنگش در تئاتر در سالی که گذشت، گفتگو کرده ایم که می خوانید:

 

-خانم سپاه منصور چرا در تئاتر خبری از شما نیست؟

این روزها جایی برای ما در تئاتر نیست. نمی دانم چرا نمایشنامه هایی که بر صحنه می روند، نقشی برای سن و سال ما ندارند.در حالی که در نمایشنامه های خارجی اغلب نقشی متناسب ما هست، گاهی حتی نقش اصلی نمایش ها، کاراکتری  هم سن ماست.اما در تئاتر جوانهای امروز، ما دیگر نقش کلیدی و مهمی نداریم.

-امسال فقط در اجرای نمایش پپرونی برای دیکتاتور تصویر و صدای شما را در فیلمی که پخش شد دیدم.

- درست است در نمایش«پپرونی برای دیکتاتور» حضوری کوتاه در فیلمی که بر صحنه نشان داده می شد، داشتم. چه خوب یادتان است... من امسال خیلی از تئاتر دور بودم نه تنها نقشی بازی نکردم که تنها چند نمایش را توانستم ببینم.

-خودتان نخواستید یا پیشنهادی برای بازی نبوده؟

-بعضی وقتها  نقشی پیشنهاد می شود اما باب طبع من نیست و گاهی هم شرایط جور در نمی آید که بازی کنم. حتی توی سینما هم اغلب نقشی برای سن و سال من نیست.آخرین کار تصویری من در سریال «دردرسرهای عظیم» بود. در همان زمان که درگیر سریال بودم برای بازی در 2 تئاتر پیشنهاد شد اما من به خاطر بازی در«دردسرهای عظیم» ناچارشدم بازی در تئاتر را نپذیرم.

-شما در کارگاه نمایش دهه 40 هم بودید و با گروه فعال تئاتر کارگاهی آن زمان  بازی می کردید. از تجربه کارگاه نمایش بگویید.

- سال 1347 که کارگاه نمایش تاسیس شد،  روزهای خوبی برای تئاتر بود.یک گروه 50 نفره بازیگر و کارگردان بودیم. مدیر هم عباس نعلبندیان بود که همه با هم کار می کردیم. خیلی ها بودند، پرویز پورحسینی، رضا ژیان، سیاوش تهمورث، سوسن تسلیمی، داریوش فرهنگ، مهدی هاشمی، مهوش افشارپناه، فردوس کاویانی، هوشنگ توکلی، رضا رویگری و خیلی های دیگر.

من اصلا تربیت شده تئاترم و حرفه اصلی ام تئاتر است. با کارگاه نمایش در سال 50 تئاتر را به شکلی جدی و حرفه ای شروع کردم. اما پیش از آن هم تئاتر را در دانشگاه کار می کردم،  سال 1349 در رشته دکورصحنه دانشگاه هنرهای دراماتیک درس می خواندم اما بعد از2 سال رهایش کردم و جذب کارگاه شدم. ما در کارگاه نمایش هم آموزش می دیدیم و هم کار می کردیم ، کارگاه نمایش هر دو جنبه آموزشی و تئوری و عملی را همزمان برای ما داشت. آربی آوانسیان، شهرو خردمند، ایرج انور، اسماعیل خلج و ... کارگردانهایی بودند که در آن زمان در کارگاه نمایش، کارگردانی تئاتر می کردند و حضور در کنار آنها غنیمت بزرگی  بود. حس می کردم کارگاه نمایش تجربه بهتری از تئاتر را به من می دهد. سال 56 دوباره وارد دانشگاه شدم و در رشته بازیگری هنرهای دراماتیک دوباره  دوره دانشجویی  تئاتر را شروع کردم و بازهم بعد از 3 سال رهایش کردم.

در کارگاه نمایش، ما یک مجموعه تئاتری بودیم که تئاتر را تجربه می کردیم. اجراهایی که حالا هیچ آرشیویی هم از آنها در دست نیست.

 

-چرا در این سالها در تئاتر کم کار بودید؟

-راستش به این خاطر بود که برای ایفای یک نقش همیشه نیاز به فکر کردن هست از نظرمن  نمی شود تند تند کار کرد. بازی کردن مثل کار کارمندی نیست که همیشه درگیر کار روتین باشی. کار روتین خلاقیت را می کشد و تئاتر را هم اگر روتین تمرین و اجرا کنی خلاقیت در اجرای نقش از بین می رود.

امسال خیلی کم کار بودم از مرداد ماه که در پروژه تصویری«دردسرهای عظیم» بازی کردم دیگر نقشی را ایفا نکردم. از سال پیش و پس از بازی در نمایش «دن کامیلو» به کارگرانی کورش نریمانی دیگر حضور تئاتری بر صحنه را تجربه نکردم.

در تئاتر، پس از آن سالهایی که با کارگردان های هم سن و سال خودم کار کردم، همیشه فکر می کردم سروکله زدن با کارگردان های جوان سخت است  اما در کار کیانی که جای پسر من است  بازی کردم و دیدم کار با جوانان آنچنان هم سخت نیست، می توانستیم با تفاهم کار کنیم و نمایش را پیش ببریم. در کار محمد یعقوبی هم همینطور بود .تفاهم بین بازیگر و کارگردان است که کار را جلو می برد.

اما درباره کم کاری در تئاتر، باید بگویم مسئله وضعیت اقتصادی هم هست. مجبورم گاهی سریال کار کنم و کمی از لحاظ مالی اوضاعم را درست کنم  تا بتوانم لااقل سالی یک بار در تئاتر بازی داشته باشم. من به این حرف باور ندارم که تئاتر یک کار معنوی ست و به پول احتیاج ندارد. اوضاع اقتصادی تئاتر اگر بهتر شود، خیلی از ما بازیگرها به سراغ بازی در سریال نمی رویم. البته  من نمی توانم پشت سرهم یا همزمان و موازی باهم حتی در سریال ها بازی کنم چه برسد به تئاتر. چون راستش را بخواهی به نظر من باید شخصیتی که می خواهی بازی کنی را خوب بشناسی با آن همذات پنداری کنی و جلو بروی .باید وقت کافی برای پرداختن به یک شخصیت باشد تا بتوانی شخصیت را روی صحنه زنده کنی. کلا از نظرمن پشت سرهم کار کردن این فرصت را به تو نمی دهد که به عنوان بازیگر بایستی کمی دورتر و بازی ات را برانداز کنی و خودت را بازنگری کنی و عیب هایت را دریابی.  تطبیق دادن با شرایط تئاتر امروز یک خرده ای مشکل است و من که در آستانه 70 سالگی ام باید بتوانم خودم را با شرایط تازه تطبیق دهم.

-در سالهای جوانی و آغاز کار تئاتر هم همین نگاه را به بازی در تئاتر داشتید؟که یک کار را خوب ارائه دهید، بعد بروید سروقت بازی در تئاتری دیگر.

البته من اغلب یک نقش برای صحنه در یک زمان داشته ام حالا که هیچ! اما وقتی هم که فعالترو جوانتر بودم هیچ وقت چند نقش را با هم در تئاتر بازی نمی کردم. وقتهایی بودکه همزمان دو نقش در 2 تئاتر به من پیشنهاد می شد اما من همیشه یک نقش را در یک تئاتر انتخاب می کردم. ما یاد گرفته ایم برای نقشی که پیشنهاد می شود و می پذیریم که بازی اش کنیم، شناسنامه درست کنیم، بدانیم کاراکتر کیست؟ در روایت چه می خواهد؟  چه نقشی در پیشبرد داستان دارد؟ از چه ناراحت است و دغدغه اش چیست که او را وادار به اکت هایش می کند و یافتن پاسخ برای همه این پرسش ها، زمان می برد و تمرین می خواهد. قبلا ممکن بود در یک سال در 3 نمایش بازی کنم اما هیچ وقت همزمان باهم در 2 تئاتر بازی نکردم و  در هر زمان تنها به یک نقش می پرداختم و در یک نمایش بازی می کردم. برای اینکه شخصیت ها با هم قاطی می شوند و نمی توانی خوب شخصیت را در بازی ات ارائه دهی آن وقت است که از کار باید بزنی و یک کاراکتر نصفه نیمه ارائه دهی که به دور از انصاف است چرا که تماشاگر، فهیم و داناست و خوب می تواند بفهمد که چقدر در ارائه کاراکترت تلاش کرده ای و توانا بوده ای.

 

 -دوست داشتید نقش اول تئاتر باشید؟

-دوست دارم نقشم منشا اثری در پیشبرد قصه باشد، مهره ای باشد که بودن ونبودنش فرق کند و در مسیر روایت اثرگذار باشد. وگرنه اینکه نقش اول باشد نه! هر نقشی که باشد اما اثرگذار باشد یا لااقل بتواند خرده قصه ای برای خودش داشته باشد و کاراکتری را لااقل بر اساس آن خرده قصه شخصی اش بیافریند. در تئاتر یادم نمی آ ید اما مثلا اگر بازی من در فیلم«مهمان مامان» را یادتان باشد، نقش «مش مریم» را داشتم که نقش اول نبود یک نقش کناری بود اما این کاراکتر یک قصه شخصی داشت. او زنی جنگ زده بود که از شهری مرزی به خاطر جنگ آمده بود، با حساسیت ها و دغدغه هایی که داشت، با آسیب هایی که از بی سرو سامانی جنگ خورده بود و با آن روایت شخصی و تنهایی عجیبش در میان آدمهایی که هر کدام درگیر مسائل خودشان بودند. برای بازی در آن نقش خیلی با شخصیت مش مریم همذات پنداری کردم بارها وقتی داشتم دیالوگ های نقش را می خواندم به مظلومیت این زن در جنگ فکر کرده بودم و بارها و بارها اشکم از تنهایی اش سرازیر شده بود. خوب خیلی با آن نقش نزدیک شدم که توانستم بازی اش کنم. یکی دوماهی فقط روی لهجه این کاراکتر که کرد بود کار کردم تا شخصیت باورپذیر به نظر آید. این کاراکتر اصلی نبود اما اثرگذار بود، روایت خودش را داشت و در کنار باقی بازیگرها کار خودش را می کرد.شاید دلیل این همه همذات پنداری با مش مریم این بود که خودم را همیشه مدیون رنجی می دیدم که جنگ زده ها و مرزنشین ها کشیدند.

-شما تربیت شده در تئاترید و این دقت نظر در ارائه نقش را از تئاتر به سینما بردید.

-من کارم را با تئاتر شروع کردم اما یک شخصیت، باید شخصیتی باشد که قابل پردازش باشد.باید بتوانی به آن روح بدهی وقتی بازی اش می کنی. برای یک  شخصیت باید در ذهنت بتوانی  پیشینه ای بسازی تا اکنونش را خوب بازی کنی و این ظرایف اغلب اتفاقی ست که در سینما کمتر رخ می دهد ولی تئاتر این میدان را به تو می دهد که در تمرین های مداوم شخصیت را بسازی و پیدایش کنی و کار را پخته تر کنی.