نگاه”حسن پارسایی” به نمایش”تولیدی عروس خانم” به نویسندگی و کارگردانی”سوسن رحیمی”
در نمایش”تولیدی عروس خانم” این سطح شکنی و رفتن نسبی به عمق بسیار کمرنگ است. در نتیجه، در همان حال که همه چیز به حال خود میماند، دستمایهای ذهنی و تحلیلی از آن چه”هست” به تماشاگر داده نمیشود و مخاطب فقط آن چه را که خودش قبلاً میدانسته، دوباره میبیند.
حسن پارسایی:
آیا در زندگی اجتماعی، ”جنسیت” میتواند نقشی اساسی در سامان یافتگی یا بی سامانی موقعیتهای انسانی و نیز تاثیری در هنجارمندی یا هنجارگریزی روحی و روانی انسان داشته باشد؟ و آیا زن یا مرد بودن باید عامل محرکهای برای جا به جا شدن نقشهای طبیعی و نادیده گرفتن دو وجوه متعامل و مکمل این دو جنس باشد؟ اگر چنین نیست چه علتهای اولیهای باعث بروز این عوامل ثانوی میشوند و این رویکرد مخدوش”جنسیت گرایی” را تصحیح میکنند؟
نمایش”تولیدی عروس خانم” به نویسندگی و کارگردانی”سوسن رحیمی” بر آن است که بنا به نگرش خاص خودش فقط به دو سوال نخستین جواب دهد. نمایش تصویری از موقعیت دختران و زنان جامعه و مشکلاتی که بر سر راه آنان وجود دارد، ارائه میدهد. پرسوناژهای نمایش همگی مونث هستند و مرد صرفاً به صورت یک ماکت و تک صدایی حاشیهای که به ذهن و عالم خیال نسبت داده شده، در نمایش حضور دارد. متن برای پرسوناژهای مونث موقعیتی فراهم کرده تا به درد دل بنشینند، اما واقعیت این است که موضوع نمایش چیز تازهای نیست و شباهت زیادی به موضوع صفحه اعترافات زنان و دختران در مجلات زنانه دارد که در آن دو عامل فقر و مرد محوری جامعه به شکلی اشارهوار، عوامل اصلی سیه روزی دختران و زنان معرفی شده است: نکته اصلی که درونمایه نمایش حول آن شکل گرفته، اختیار و اقتدار نامحدود مردان در جامعه است که زن را فقط به خاطر جنسیتاش طلب میکنند. موضوع ظاهراً باید کنشمند باشد، اما آن چه در متن میبینیم نگاهی سطحی و صرفاً بیرونی و حتی گزارشی به واقعیت است که صرفاً بیانگر حساسیت زنانه کارگردان است، زیرا نمایش اساساً تحلیلگر نیست و گزارشی است. علتهایی هم که برای شکل گیری حوادث ارائه میشود، جامع و روشنگر نیستند، چون علتهای اصلی وقایع به حساب نمیآیند؛ مثلاً اشاره به اختیارمندی مردان برای داشتن چهار زن و نیز یادآوری فقر و نیز کوتاه یا بلند بودن مانتو نمیتوانند دلائل اصلی هنجارمندی یا ناهنجاری جامعه محسوب شوند، چون اینها خودشان علتهای ثانویهاند(و حتی معلول) و علتهای اولیه به ساختار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه برمیگردد. علت فقر، تضاد طبقاتی، انباشت سرمایه و تقسیم غیر عادلانه ثروت است که نمایش اشارهای به آن ندارد. ضمناً تن دادن به هر شرایط نامناسبی آن هم به دلیل علاقه و عاشق بودن خود شخص و یا بیعلاقهگی او که عمدتاً بر عامل”جبر” تاکید دارد چه کمکی به باز شدن”بست”های چند گانه زندگی این پرسوناژها میکند؟ مضافاً این که برای تماشاگر هم تکرار آن چه بدیهی است چه فایدهای میتواند داشته باشد؟
رویکرد”سوسن رحیمی” به مشکلات زنان بیانگر هیچ آنالیز عینی یا فراعینی از واقعیت نیست؛ صرفاً نگرشی ناتورالیستی به اموری است که بالاجبار انجام میشود. نگاه او یک سویه و یک جانبه است و چون بر پایه بد بودن و بد نشان دادن مرد شکل گرفته، اجرای آن به صورت یک نمایش فمنیستی در آمده است. این نگرش بیش از آن که به نفع زنان حق طلب باشد از لحاظ عارضهمندی فرامتنی و فراصحنهای، در نهایت به سود مردان تمام میشود، زیرا ذهن تماشاگر مذکر را در ضدیت با فمنیسم به اندیشهورزی وامیدارد تا پی جوی اصطلاح متناقض و متقابلی همچون مسکیولیسم(Masculism) برای اظهار مذکر محوری و محق بودن مردان باشد.
”سوسن رحیمی” مرتبت مرد را تا حد یک حیوان بارکش پائین میآورد و بر پشتش هم پالان میگذارد. اگر این همه نفرت و بیزاری از مرد با تحلیل درستی از شرایط به تماشاگر انتقال مییافت هر تماشاگر یا منتقدی رویکرد او را به حقطلبی و عدالتخواهی نسبت میداد، اما دریغ که در این نمایش از آنالیز ساختار اجتماعی غفلت شده و زن، دشمن مرد و مرد، همخواه فریبکار زن معرفی شده است.
کارگردان در مقام نویسنده متن، لحظاتی بعد از ورود آغازین دختر روستایی(محبوبه) به کارگاه تولیدی، با تعاریفی که از اکبر آقا میکند حادثه پایانی نمایش را برای تماشاگر لو میدهد: همه میفهمند که این دختر نوجوان قرار است توسط اکبر آقا فریب بخورد.
حوادث نمایش بی آن که علتی برای هم باشند به سرعت اتفاق میافتند و چون ارتباط چندانی به هم ندارند و یا نشان داده نشده، به نظر میرسد که عمداً کنار هم گذاشته شدهاند، جز در مواردی که با استفاده از”تک گویی”ها به طرز زیبایی یک”برون شد” از یک لایگی متن اتفاق میافتد و”مرد” در ذهن یکی از دختران حضوری مجازی مییابد تا حدی که به شکل دو سویهای با هم حرف میزنند، متن دارای ویژگی نمایشی شاخص نیست. در کل”داستان” بر اجرا یعنی”نمایش” سیطره پیدا کرده که در نهایت هم به تناقض ختم میشود. گرچه در پایان با تکرار کردن صحنه ورود دختر روستایی به کارگاه بر تداوم فاجعه نهایی تاکید شده، اما واقعیت این است که تکرار این حادثه باید در تولیدی دیگری اتفاق بیفتد نه در همان کارگاه تولیدی اکبر آقا، زیرا بنا به اقرار خود نمایش، اکبر آقا مرد مسنی است و فرصت زیادی نخواهد داشت، لذا فریب دادن دختر روستایی باید آخرین ترفند قبل از مرگ او به حساب آید. ضمناً بازگشت”محبوبه” به کارگاه تولیدی در لباس سفید عروس به منظور جلوه افزایی نمایش انجام شده و بیدلیل است.
تمام کنشمندی و جذابیت هنر تئاتر در مکانیزم”چرا”یی عوامل و پدیدههای هر دو حوزه متن و اجرا خلاصه میشود. همین است که چرخه ذهن تماشاگر را با تاثیرپذیری از اجزاء قاب نشانهمند صحنه و نیز رمزگشایی از داستان نمایش و تعمق در دیالوگها و مونولوگها و حتی نوع واژه نگاری این گفتارها، به یک بصیرت درونی حسآمیز، معنادار و دانشافزای هنری رهنمون میسازد و اگر نمایش به این روشنگری نینجامد، در آن صورت ارتباط بین نمایش و تماشاگر مخدوش و همه چیز در نیمه راه میماند.
اشکال کار کجاست؟ کم مایهگی متن در درجه اول، از رویکرد ناتورالیستی غیر دراماتیک به موضوع و حوادث نمایش نشأت میگیرد. ناتورالیزم همواره به وجه بیرونی و نظام جبری امور واقع شده نظر دارد و از لحاظ معنازایی و کنشمندی حامل درونمایهای تحولزا نیست، چون فقط بر آن چه”هست” تاکید میورزد. تنها نمایشنامهنویسی که توانسته در ناتورالیزم کنش نسبی ایجاد کند”آنتوان چخوف” است که با کمک تک گوییها و سطح شکنی موضوع، به درون پرسوناژها میرود و به سبکی که تا زمان او از تنش و دغدغههای درونی عمیق فارغ بوده وجاهتی درون نگرانه و چالشمند بخشیده است. در نتیجه، زیبایی شناختی و کنشمندی بصری سبک ناتورالیزم را تا حدی ارتقاء داده است. اما او هم نتوانسته خصیصه اصلی این سبک را که ماندن در حصار جابرانه شرایط تحمیل شده است، تغییر بدهد.
در نمایش”تولیدی عروس خانم” به نویسندگی و کارگردانی سوسن رحیمی، این سطح شکنی و رفتن نسبی به عمق بسیار کمرنگ است. در نتیجه، در همان حال که همه چیز به حال خود میماند، دستمایهای ذهنی و تحلیلی از آن چه”هست” به تماشاگر داده نمیشود و مخاطب فقط آن چه را که خودش قبلاً میدانسته، دوباره میبیند.
شخصیت پردازی پرسوناژها هم در کل ضعیف و ناقض است و کاملترین آنها حدوداً پنجاه درصد از خودش را در بیرون از متن و صحنه نمایش بر جای گذاشته است. این ارتباطی به بازیگران ندارد و به نارساییهای متن برمیگردد.
گرچه پرسوناژها به طور ناقص شخصیت پردازی شدهاند اما به گونهای اشارهوار وجوهی از تضاد درونی و بیرونیشان را به نمایش میگذارند. آنها در اوقاتی که با سرزندگی و شوخ طبعی سر به سر هم میگذارند و نیز در لحظاتی که زندگی را جدی نمیگیرند، برای تماشاگر تا حدی دوست داشتنی جلوه میکنند؛ بعداً وقتی گمانههایشان در برابر واقعیتی متفاوت و مغایر با آن چه آرزو کردهاند، قرار میگیرد ناگهان جا میخورند و این جا تماشاگر با مقایسه نسبی شرایط قبلی آنها با موقعیت فعلیشان نسبت به هر کدام احساس دلسوزی و ترحم میکند و به این برداشت میرسد که این پرسوناژ در رویکرد به عشق، زندگی و در رابطه با خودشان جدی نیستند و حتی گاهی همه اینها را هم به بازی میگیرند. در حالی که بنا به ادعای خویش زندگی در چهره سیاه و هولناکش به صورت قرینه مذکری همواره آنها را میپاید، میآزارد و میطلبد. بنابراین، هم چشمان آنها بسته است و هم در دایره بستهای محصور شدهاند.
بازیگران به طور نسبی خوب بازی کردهاند و بعد از اجرا حتی تصاویری از بازی خوب ناهید مسلمی، نوشین حسنزاده، تبسم هاشمیحائری و مژگان مقدم در ذهن میماند. بازی گیرا و باورپذیر شیدا خلیق در نقش دختر روستایی که وجه محوری هم در متن و اجرا دارد، نمایش را از کسالت تکراری و بدیهی بودن موضوع نجات داده است، حتی بازی کوتاه مرضیه صدرایی در نقش زن اکبر آقا به نمایش گیرایی بخشیده و کلاً نشان میدهد که سوسن رحیمی در بخش هدایت بازیگران و شکل دهی بازی آنها توانمند است.
طراحی دقیق و جزءنگر صحنه که توسط”هاجر صداقتپیشه” انجام شده، یکی از ویژگیهای قابل توجه نمایش است، زیرا با رویکرد ناتورالیستی متن سنخیت و همسویی کامل دارد. او صحنه افزارهای لازم را مطابق یک کارگاه خیاطی لباس عروس در نظر گرفته تا ما یک کارگاه زیر زمینی نمور را ببینیم که حتی پریزهای برق آن در اثر اتصالی کردن برق سیاه شدهاند و ساعت دیواریاش نیز از کار افتاده است. تصاویری رنگ پریده از مانکنها هم قاطی تصاویر مذهبی روی دیوار شده تا ما دادههای فرهنگی اولیه را از محیط کار بگیریم. ضمن آن که رنگ سیاه بخشی از دیوار کارگاه تقابل سفیدی رنگ پریده و چرکین بخش دیگر محیط را برای تماشاگر تبدیل به قاب تصویریِ معناداری کرده است.
موسیقی امیرعباس کبوترصحرایی با محتوای نمایش همخوانی دارد. طراحی نور متناسب با ایستایی و به خود رهاشدگی آدمها انجام شده است. در کل باید گفت که نمایش”تولیدی عروس خانم” جلوههای محدودش را از بازیگری، طراحی صحنه و دو میزانسن زیبا که در هر دو آنها یکی از دختران آرزومندانه با ماکت نمادین”داماد” همدلی میکند، میگیرد. نارسایی متن که به اجمال تحمیلی اجرا منجر شده است، اقتضایی فراتر از این را طلب نمیکند.