« سالهای گودو »
نامه های غیر ادبی که ادبی شد

نامههای بکت هرچند عمدا کمتر ادبی هستند، با اینهمه عمیقا ادبی باقی میمانند، شاید از آن رو که نویسندهشان همزمان در کار نوشتن آثاری است که دریافت ما را حتی از ادبیات دگرگون خواهند کرد.
به گزارش خبرنگار ایران تئاتر از فرانسه ، جلد دوم نامههای ساموئل بکت (١٩٨٩ـ١٩٠٦)، نمایشنامهنویس، شاعر، نویسنده و مترجم ایرلندی، در ماههای پایانی سال گذشته میلادی ( یازده نوامبر ٢٠١٥) تحت عنوان « سالهای گودو» توسط انتشارات معظم گالیمار به زبان فرانسوی منتشر شد. باید گفت که این مجموعهی در اصل چهار جلدی، ابتدا در سال ٢٠١١ به زبان انگلیسی انتشار یافته بود.
اگرچه این مجلد دوم با سالهای جنگ ـ و زمانی که اغلب برقراری مکاتبات امری غیرممکن یا بسیار خطرناک بوده است ـ آغاز میشود، با اینهمه تعداد و تنوع نامههایی که بکت پس از ١٩٤٥ و با پایان جنگ جهانی دوم ارسال کرده، منعکس کننده وفور و شدت خلاقیت او در این دوره ١٩٥٦ـ١٩٤١ هستند؛ دورانی که به احتمال زیاد پربارترین دوران زندگی بکت را شکل میدهد. او در طی این سالهاست که بخش عمدهای از آثارش را که بهخاطرشان شهرتی عالمگیر کسب میکند ( در انتظار گودو، مالوی، مالون میمیرد، نامناپذیر، آخر بازی و بسیاری از آثار کوتاهتر) بهنگارش در میآورد. با وجود این، شدت تولیدات ادبی بکت در این دوران تقریبا با مکاتباتش برابری میکند.
بد نیست به خاطر داشته باشیم که هرچند شاید امروزه عجیب بهنظر برسد اما در طی نخستین دههای که در این مجلد به آن پرداخته میشود، بکت نویسندهی گمنامی است که آثارش نه چندان منتشر شدهاند، و نه بر صحنه رفتهاند. و مجموعه مکاتبات جمعآوری شده در این مجلد روشن میکند که چگونه در پایان چهل سالگی، بکت برای نخستین بار میآموزد تا به مخاطبانی گسترده و بیش از پیش مشتاق واکنش نشان دهد.
سالهای جنگ
با اینکه عملا از این سالهای بکت کمتر نامهای بر جای نمانده است، اما با استناد به نامههایی که وی بعدتر مینویسد، و نیز نامههای بستگان و دوستانش، میتوان کمابیش نمایی کلی از آنچه در این دوران بر او گذشت، بازسازی کرد. دورانی که در آن بکت و زن همراهش سوزان دِشُووـدومِنیل (Suzanne Deschevaux-Dumesnil)، ناچار به جابهجاییهای متعدد و اغلب ناگهانی میشدند. آنها ابتدا در ١٢ ژوئن ١٩٤٠، پاریس را به سمت ویشی ترک کردند، جایی که در آن با جیمز جویس چند روزی را گذراندند. که این واپسین دیدارشان بود. و هم بهواسطه جویس بود که بکت موفق شد مقداری پول دست و پا کند تا بدین ترتیب او و سوزان بتوانند راهشان را به سمت تولوز و سپس اَرکشان (Arcachan) ادامه دهند، و تمامی تابستان را در آنجا به یاری مری رینولدز (کلکسیونر آمریکایی آثار هنری) و مارسل دوشان مستقر شوند. آن دو ابتدای پاییز به پاریس بازگشتند.
آشفتگی محصول اشغال فرانسه عمیقا کار ادارات دولتی را متاثر کرده بود. حتی تبادلات پستی میان مناطق اشغال شده و آزاد از این وضع مستثنی نبودند، این نکته را به سادگی میتوان در واپسین نامه بکت به جویس دریافت. بکت کارت پستالاش را ١٢ ژانویه ١٩٤١ را به نشانی که از جویس در دپارتمان آلپ فرانسه داشت، ارسال کرد. بیخبر از اینکه جویس و همسرش آنجا را ١٤ دسامبر ١٩٤٠ به مقصد سوییس ترک گفته بودند. ١٧ ژانویه، نامه به مکان جدید جویس در سوییس عودت داده شد، اما جویس هرگز آن را ندید. چرا که او ١٣ ژانویه، روز پس از نوشته شدن نامه، درگذشته بود.
در زمان اشغال، یهودیان، کمونیستها و دیگر عناصر «نامطلوب» را گرد هم جمع کرده به اردوگاههای بازداشت میفرستادند. در میان این قربانیان، پل لئون، دوست و دستیار جویس، بود که در ده نامهای که از بکت به جای مانده، او نگرانیاش را پیرامون سرنوشت وی با همسرش لوسی لئون در میان گذاشته است. در این دوران بکت همچنین با بهرهگیری از پاسپورت ایرلندیاش همچون مامور رابط به مقاومت فرانسه یاری میرساند. تا این که سرانجام در اول سپتامبر ١٩٤١ رسما به مقاومت پیوست. اما یک سال بعد، شبکهای که او در آن به فعالیت مشغول بود لو رفت، و بکت و سوزان مجبور به فرار به منطقه آزاد شدند.
این دو به زحمت موفق شدند در مزرعهای دورافتاده، در پنجاه کیلومتری آوینیون، سکنی گزینند. ولی شرایط طاقت فرسا بود. و این تنها «یک خشکسالی بی سابقه و به طبع آن یک قحطی تاریخی» نبود که عرصه را بر بکت تنگ میکرد: « با ژاندارمهای محل بحثهای طولانی داشتم، در پادگانشان در ١٠ کیلومتری اینجا. تمام داستانم را تقریبا روز به روز از زمانی که به فرانسه پا گذاشتهام برایشان تعریف کردم. نمیتوانند باور کنند که اسمم ساموئل باشد و یهودی نباشم. دیروز کارت شناساییام را گرفتند، تصور میکنم برای اینکه بررسی کنند که دستکاری شده نباشد. حرکاتم بینهایت محدود شدهاند، در یک شعاع ده کیلومتری به اطراف. [...] » (نامه ساموئل بکت به کورنلیوس کرمن، ١١ اکتبر ١٩٤٢)
وانگهی، بکت ناچار شد به کار طاقت فرسا در مزارع تن دهد. او بعدتر در نامههایش خواهد نوشت که رمان وات « خرد خرد و ریز ریز، ابتدا زمانی که در حال فرار بودم نوشته شد، بعد شبها، پس از کار در مزرعه، در دوران اشغال.» در نامهای دیگر، بکت تاکید میکند که این رمان را «همان جور که آمده نوشتم، بدون هیچ طرح از پیش تعیین شدهای.» وبعدتر تایید میکند که رمان را برای این که دیوانه نشود، به نگارش درآورده است.
سالهای گودو
آزادسازی پاریس ٢٥ اوت ١٩٤٤ صورت گرفت. ١٢ اکتبر همین سال، بکت و سوزان دِشُووـدومِنیل به پاریس بازگشتند و در آپارتمانشان واقع در شماره ٦ خیابان فَوُریت در منطقه ١٥ این شهر از نو استقرار یافتند.
جنگ تمام شد، اما ردعمق تاثیر آن را بر بکت میتوان حتی در نامههای او پی گرفت. چیزی اساسی پس از آنکه بکت در پی سالها پنهان شدن در روسیون به پاریس بازگشت، در او تغییر کرده بود: او از جهان و ساکناناش شاکی نبود؛ و این علیرغم آوارگیهای چند ساله، از دست دادن بسیاری از دوستانش که در تبعید درگذشته بودند، شرایط وخیم کار و غیره. بهزعم دن گان (Dan Gunn)، گویی که مشاهده این میزان اعمال وحشیانه او را بهطور قطعی در گرایشش به «انفعال» تثبیت کرده بود ـ هرچند که این به شکلی متناقض حامل سختگیری در کار و بار مثبت هم بوده باشد.
بکت هرگز در نامههایی که پس از جنگ به نگارش درآورد، از پیوستنش به مقاومت و نه از هزینهای که بابت آن پرداخت، اظهار تاسف نکرد. در واقع، او حتی یک بار هم به آن اشاره نکرده است. انگار که تلخی به چیزی عمیقا درونیتر تغییر ماهیت داده بود: نه به پذیرش فجایع و بیعدالتی، بلکه به آگاهی از یک خسران جمعی و این واقعیت که نقش قربانی و آزار رساننده میتواند معکوس شود.
نامههایِ بکتِ سالهایِ پس از جنگ تصویرگر نویسندهای هستند که کمتر سفر میکند و با ثباتتر و متمرکزتر است. از آنجا که در این دوران استفاده از تلفن هنوز همهگیر نشده (بکت هیچ وقت تلفن را واقعا نپذیرفت)، تمایل به نوشتن نامه برای برقراری ارتباط مداوم و گاه هرروزه با مخاطبان ساکن دوردست هست. اما اگر این انبوه نامهها را در کنار شدت فعالیت ادبی بکت در این دوره در نظر بگیریم، متوجه میشویم که این نامهها بیش از هر چیز از نیاز مبرم او به توضیح خویش (و یا حتی امتناعش از این توضیح) نشان دارند.
در پایان دورانی که در این مجموعه به آن پرداخته میشود، بکت پنجاه ساله است. نامهها پس همچنین برای او امکانی فراهم میکنند تا در معیت شخص دیگری با از دست رفتن بستگان، دوستان و نزدیکانش روبهرو شود. آنها همچنین به او کمک میکنند تا چیزهایی را که به شکلی دیگر نمیتواند بیان کند، ابراز نماید.
یکی از جنبههای غریب و در عین حال جذاب نامههای گردآوری شده در این مجموعه، در نمایش تعهد کاملی است که بکت به آثار خود نشان میدهد و همزمان بی تفاوتی و یا حتی تحقیرش نسبت به همین آثار. او که چیزی نمانده بود تا ژان پُلان را در سال ١٩٥٣ به دلیل انتشار یک نسخه سانسور شده از « نامناپذیر » در نوول روو فرانسز به دوئل دعوت کند، در سال ١٩٥٤ با اشاره به سرنوشت ناگوار داستان دیگرش، نامهای به پاملا میچل را با این جمله پایان میدهد: « هیچ یک از اینها کمترین اهمیتی ندارند.»
هر بار که مشکلی اجرای «گودو » را به تاخیر میاندازد، بکت در عین حال که تمام تلاشش را برای یافتن سالن، بازیگر یا کمکهای مالی به کار میگیرد، تاکید می کند که هیچ مشکلی به اندازه کافی بی موقع نیست. و زمانی که سرانجام نمایشنامه توفیق مییابد تا بر صحنه اجرا شود، برای پاملا میچل (در اول نوامبر ١٩٥٣) مینویسد: « دیشب برای نخستین بار پس از مدتها رفتم «گودو» را دیدم. خوب بازی شده، اما چقدر حالا این نمایشنامه برایم ناخوشایند است.»
چیزی که این پس زدن را همراهی میکند، توجهی است که بکت به تکتک جزییات در هر مرحله از شکلگیری اثر، از صفحه بندی و نمونه خوانی گرفته تا دکور صحنه، نشان میدهد. این نامهها همچنین در خود هستهی مقاومت بکت در برابر هرگونه توضیح آثارش را دارند؛ ویژگیایی که به مرور زمان شهرتی افسانهای خواهد یافت و آن را هم میتوان بازتابی از این پس زدن آثار دانست و هم انعکاس توجه بکت به آنها و ارادهاش برای دفاع از این آثار. نامهی کوتاه بکت به میشل پولاکِ روزنامهنگار (که ترجمهی کامل آن را همراه این مطلب میتوانید بخوانید) به سال ١٩٥٢، دیری است که به نمادی از این مقاومت بدل شده است. پولاک یکی از نخستین کسانی است که از او میخواهد در مورد گودو و پرسوناژ همنام وی در نمایشنامه توضیحاتی دهد. با خواندن نامه، انگار میکنیم که بکت به یک کیفرخواست در دادگاهی کیفری پاسخ میدهد. او بدین ترتیب، هر گونه شناختی از معنای اثرش یا نیاتاش و یا افکار شخصیتهایش را فراتر از آنچه در نمایشنامه نشان داده است، رد میکند.
« در انتظار گودو»
خوشبختانه از آنجا که مقاومت بکت در عدم توضیح آثارش با مقاومت مخاطبان روبهرو میشود، « سالهای گودو» حاوی اطلاعات بکری نه تنها در مورد آثار، از جمله « در انتظار گودو»، بلکه همچنین پیرامون نگرش بکت به تئاتر و زیبایی شناسی تئاتری او نیز هست.
وقتی در ٢٧ سپتامبر ١٩٥٣ در نامهای از اجرایی رادیویی از « برنیس » (نمایشنامه راسین) سخن به میان میآورد، گنجاندن کلمه « نیز» در جملهاش، اظهار نظرش را به تفسیری از نمایشنامه خودش بدل میکند: « دیشب اجرایی فوقالعاده از برنیس در رادیو، با (ژان لویی) بارو در نقش آنتیوکوس. این جا «نیز»، هیچ چیز اتفاق نمیافتد، آنها به حرف زدن صِرف قناعت میکنند، اما چه سخنی، و چه بیانی.» به موازات آن که بکت در تئاتر و میزانسن بیشتر درگیر میشود، اظهار نظرهایش در مورد اجراها، قاطعیت بیشتری مییابند. در نامهای به روژه بلن، از اینکه اجازه نمیدهند تا در اجرا شلوار استراگون تا قوزک پایش پایین بیفتد شکوه میکند و میافزاید: «این ممکن است به نظر شما احمقانه بیاید، ولی برای من اساسی است.»
بکت در نامهی دیگری و با اشاره به دکور همین نمایشنامه « در انتظار گودو» که هنوز به اجرا در نیامده است که با رد واگنریسم میگوید: «من به همکاری هنرها (در اجرای تئاتر) اعتقاد ندارم، تئاتری میخواهم که به قابلیتهای خاص خودش خلاصه شده باشد، گفتار و بازی، بدون نقاشی و بدون موسیقی، بدون تزیین.»
نامههای بکت هرچند عمدا کمتر ادبی هستند، با اینهمه عمیقا ادبی باقی میمانند، شاید از آن رو که نویسندهشان همزمان در کار نوشتن آثاری است که دریافت ما را حتی از ادبیات دگرگون خواهند کرد.
«سالهای گودو»، این مجموعهی به شدت خواندنی، در ٧٦٨ صفحه با قیمت ٥٤ یورو در اختیار علاقمندان قرار گرفته است.
گزارش از فهیمه نجمی