یادداشتی بر نمایش”آی قصه قصه قصه” به نویسندگی و کارگردانی”مجتبی مهدی”
اغلب تماشاگران این شخصیتهای آشنای قصه های کودکان( کدو قلقله زن، خاله سوسکه، ماه پیشانی) را در حافظهیِ خود دارند و با آنها احساس قرابت میکنند و این احساس خویشاوندی، جادوی نمایش را ممکن میکند
هومن نجفیان:
گرگ و روباه که از شخصیتهای مهم داستانهای کودکان محسوب میشوند، برای به دست آوردن شکار وارد داستانهای دیگر میشوند و با شخصیتهای دیگری مانند کدو قلقله زن، خاله سوسکه، ماه پیشانی و... مواجه میشوند. داستان نمایش براساس تخیل شکل گرفته است اما پذیرش این داستان تخیلی برای تماشاگر ناممکن نیست زیرا اغلب تماشاگران این شخصیتهای آشنا را در حافظهیِ خود دارند و با آنها احساس قرابت میکنند و این احساس خویشاوندی جادوی نمایش را ممکن میکند، اما این نکته را هم باید در نظر داشت مخاطبی که با این داستانها آشنایی نداشته باشد به امکان برقراری ارتباط با نمایش دست پیدا نمیکند. نمایش”آی قصه قصه قصه” داستانهای آشنا را نعل به نعل بیان نمیکند بلکه تنها به بازخوانی آن میپردازد این شیوه در نمایش کودکان از قدمت بسیاری برخوردار نیست اما بدیهی است که نمایشگران در این رویکرد نیم نگاهی به نمایشهای بزرگسالان دارند و این نکته نه حسن اثر است نه کاستی آن بلکه ویژگی نمایش محسوب میشود، و هیچ بعید نیست که در آینده نه چندان دور در برنوشت نمایشهای کودکان نیز نام فردی به عنوان دراماتورژ درج شود اما ضروت بازخوانی در نمایش کودکان چیست؟ و چرا باید فردی به نام دراماتورژ در نمایش حضور یابد؟ به زعم نگارنده مسئولیت دراماتورژ برقراری ارتباط میان متن و تماشاگر است و هر گروه تئاتری به این فرد نیازمند است و تئاتر کودک نیز از این امر مستثنی نیست.
از این نکته که بگذریم یک دراماتورژی پنهان در بسیاری از نمایشهای کودک حضور دارد و این شامل نمایشهایی است که نویسنده قصد دارد به اقتباس از داستانهای آشنای کودکان بپردازد. در این شیوه از نمایش همواره شکل روایت داستانی بر تئاتر کودک تاثیر میگذارد و بازیگر نمایش در قالب یک بازیگر داستانگو ـ که از سویی مانند راوی داستان را بیان میکند و از سویی دیگر همانند بازیگر به نقش آفرینی میپردازد ـ در صحنه حضور مییابد. نمایش”آی قصه قصه قصه” از این دو شیوه متقدم و متاخر دراماتورژی تاثیر گرفته است و نمایش به بازخوانی داستانهای آشنای کودکان میپردازد اما در نمایش این داستانهای آشنا به صورت کامل نقل نمیشود بلکه کارگردان تنها بخشهایی از هر داستان را گزینش میکند و با تغییراتی در بخش پایانی داستان، آن را به پایان میرساند. زیرا این پیش فرض را در ذهن دارد که تماشاگر این داستان های کهن را میشناسد و این بار قصد دارد تا به تماشای روایت تازهای از آن بنشیند. این شیوه در کوتاه مدت برای تماشاگرانی که پیش از دیدن نمایش با شخصیتهای آن مأنوس هستند بسیار تاثیرگذار است اما برای تماشاگرانی که شخصیتهای داستان را نمیشناسند، بی معناست.
کارگردان برای بازخوانی تنها شکل اجرایی را مورد عنایت قرار داده است و به عناصر متنی کمتر توجه میکند که این نکته باعث آسیب رسیدن به نمایش است اما از آن جا که نمایش برای کودکان آشنا به ادبیات داستانی کهن طراحی شده است و نه برای نگاهی نقادانه، باید گفت نمایش با شاخصههایی مانند 1- بازی بازیگران 2- عروسکهای زیبا 3- طراحی صحنه جذاب 4- ترانههای خوش آهنگ و آوازهای دلپذیر 5- داستانهای محبوب کودکان، در شکل اجرایی به هدف خود دست مییابد و ارتباط موفقی را با تماشاگران خود برقرار میکند و لذت دیدن یک نمایش خوب را برای کودکان فراهم میآورد.
تکمله: یکی از ویژگیهای نمایش پرداختن به مسئله آموزش تماشاگر است. نمایش قصد دارد کودکان را به دیدن تئاتر عادت دهد. بنابراین در ابتدای نمایش گروه اجرایی نوع عروسکهایی را که در زمان اجرا مورد استفاده قرار میگیرد و نحوه کاربری آن را برای تماشاگر شرح میدهد. این نکته شاید بسیار ساده و ابتدایی به نظر برسد اما کمک شایانی به شناخت تماشاگر میکند از این رو بسیار ارزشمند است.