در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با”فریبرز سمندرپور”، به بهانه‌ اجرای نمایش”حریر سرخ صنوبر”

کارگردان از من خواست که کلیشه نقش کدخدا را بشکنم و چیزی نو از تیپ مرسوم کدخدا ارائه دهم. خود این مسئله برای من وسوسه کننده بود .

جمال جعفری آثار:

نمایش”حریر سرخ صنوبر” نوشته محمد ابراهیمیان و به کارگردانی شکرخدا گودرزی از اوایل تیر ماه در تالار قشقایی مجموعه تئاترشهر هر شب روی صحنه می‌رود. در این نمایش بازیگرانی چون فریبرز سمندرپور، علی بی‌غم، پردیس افکاری، شیوا خسرومهر، ساقی عقیلی و... به ایفای نقش می‌پردازند.
به بهانه این نمایش با فریبرز سمندرپور، درباره این اجرا گفت‌وگویی انجام دادیم که می‌خوانید.
چطور شد نقش کدخدا را در نمایش”حریر سرخ صنوبر” بازی کردید؟
بازیگر تئاتر باید به طور مستمر در تئاتر حضور داشته باشد و نباید بگذارد وقفه‌ای بین آن بیفتد. خوب من در ابتدا نمی‌خواستم قبول کنم. چون سال‌ها بود که دیگر فعالیت تئاتری نداشتم و بیشتر در سینما و تلویزیون حضور داشتم. ولی کاراکتری که شکر خدا گودرزی از من خواستند، مرا ترغیب کرد تا در این کار بازی کنم. او از من خواستند که کلیشه نقش کدخدا را بشکنم و چیزی نو از تیپ مرسوم کدخدا ارائه دهم. خود این مسئله برای من وسوسه کننده بود و با توجه به فضای نمایشنامه، کاراکتر کدخدا می‌رود تا عوض شود و شکلی نوتر از آن چه تاکنون نسبت به کاراکتر کدخدا دیده‌ایم، بیابد.
فکر می‌کنید تا چه اندازه در این امر موفق بوده‌اید؟
این مسئله را هرگز از من نپرسید چون معتقدم بازیگر حتی اگر در یک پلان سینمایی بازی داشته باشد یا نقش نخست یک نمایش را، باید نهایت سعی را انجام دهد. برای همین من به دنبال سودای بد یا خوب قضیه نیستم. ما کار می‌کنیم تا در معرض قضاوت تماشاگر قرار گیریم. برای همین اگر من خودم قضاوت در کارم را داشته باشم کار درستی انجام نداده‌ام.
شما بازیگری را در چه مقعطی و در کجا آموزش دیده‌اید؟
من در کارگاه نمایش آموزش دیدم و در جایی بازیگری را آموختم که بازی تیپیکالی، یکی از انواع بازیگری در آن مجموعه بود. در آن مقطع بازیگری نوین جای خود را در بین هنرمندان باز کرده و بازیگری رایج در آن دوره منسوخ شده بود. بازیگری که در روی صحنه به اغراق، حرکات محیرالعقول انجام می‌داد، دستخوش تغییرات شگرفی شده بود. به ما آموختند که روی صحنه زندگی کنید، نه بازی و طبیعی است که من هم آموزشم چنین بود. من یاد گرفتم که کاراکتر را تجزیه و تحلیل کنم و در این پروسه، بالاخره یک برخورد بین بازیگر و نقش صورت می‌گیرد.
کمی بیشتر در مورد کارگاه نمایش و شیوه‌های آموزشی آن دوره صحبت می‌کنید؟
ما به کار گروهی در تئاتر خیلی ارج می‌گذاشتیم. معتقدم بودیم گروه تئاتری باید یک گروه منسجم باشند و در طول سال ارتباط تنگاتنگی بین آن‌ها برقرار باشد. این ارتباط شامل تمرین مستمر و مداوم و آمادگی کامل بدن و بیان در طول سال بود که از کار گروهی بین اعضا نشأت می‌گرفت. به اعتقاد ما این کارگردان‌ها بودند که هر چند وقت یک بار میهمان ما می‌شدند و نمایشنامه‌ای را با ما اجرا می‌کردند، نه این که ما میهمان کارگردان باشیم چون بعد از اتمام نمایشنامه و اجرای نمایش، گروه‌ ما از هم نمی‌پاشید و تمرین‌های ما ادامه داشت. ضمن این که ما در گروهمان کارگردان هم داشتیم. ما صبح‌ها یوگا، سولفژ و اتود کار می‌کردیم که این آمادگی در طول سال برای ما ضروری بود. بعدازظهر هم اگر نمایشنامه‌ای در دست داشتیم، روی آن تمرین می‌کردیم. می‌خواهم بگویم که به نوعی بازیگر مثل”هفت تیر کش” می‌ماند که هر لحظه باید آماده شلیک باشد. بازیگری را در نظر بگیرید که برای رسیدن به یک حس ده ثانیه وقت لازم دارد و در مقابل بازیگری را داریم که در لحظه به آن حس می‌رسد. بین این دو بازیگر تفاوت وجود دارد. چون بازیگر دوم به دلیل تمرین‌های مداوم کلید رسیدن به آن حس را در دست دارد و همان لحظه قفل ورود به آن حس را باز می‌کند. سعی ما در کارگاه نمایش این بود که هم پا و هم گام با بازیگران روز دنیا کار کنیم و از هر کوششی دریغ نورزیم.
شما اطلاعات روز را چگونه به دست می‌آوردید؟
بسیار ساده، چون ارتباط ما با اروپا و امریکا بسیار راحت‌تر از امروز بود و تبادل فرهنگی بیشتری بین ما وجود داشت. مثلاً من به خاطر دارم که ما نمایش”جاده‌ای باریک به شمال دور” نوشته”ادروارد باند” را که آخرین نمایشنامه او بود، همان زمان به دستمان رسید و آن را ترجمه کردیم. این نمایش وقتی که در لندن به اجرا درآمد، ما در تهران آن را اجرا می‌کردیم. یعنی آخرین نمایشنامه یک نویسنده برای اولین بار در ایران و انگلستان همزمان روی صحنه می‌رفت. برای همین مشکلی از این بابت نداشتیم.
از کارگاه نمایش چه نمایش‌هایی به خارج رفت؟
”پژوهشی ژرف و سترگ در سنگواره‌ها...” را به”رایان” فرانسه بردیم و یا”ناگهان هذا حبیب‌الله” را به اروپای شرقی بردیم. الان دقیقاً یادم نیست ولی کارهای زیادی را به اروپا بردیم.
تئاتر ما از آن مقطع تا به امروز چقدر رشد داشته است؟
به جهت تکنیکی، انسجام، تامین و امنیت شغلی نزول وحشتناکی کرده است. ما در گذشته می‌توانستیم بازیگر حرفه‌ای داشته باشیم ولی امروز این واژه بی‌معنی است. شما فکر کنید نمایشی قرار است یک ماه اجرا شود. این اجرا لازمه تمرین حداقل دو یا سه ماه یک گروه تئاتری است. با این تفاسیر و این که به دلیل کمبود امکانات توقع نداشته باشیم گروهی در طول سال و مداوم تمرین انجام دهد. در این صورت بازیگران تئاتر که تمام وقتشان را برای بازی و تمرین می‌گذارند، چگونه پول ایاب و ذهاب و زندگی‌اشان را بدون دریافت پیش پرداخت باید اداره کنند؟ اکثریت غریب به اتفاق بازیگرانی که روی صحنه می‌آیند، برای پول برگشت به خانه‌شان دچار مشکل هستند. مخصوصاً برای بازیگرانی که نقش‌های کوچک بازی می‌کنند و آمده‌اند تا از پیشکسوت‌ها درس بیاموزند. نمی‌دانم این چه سیاستی است که پیش پرداخت به بازیگران داده نمی‌شود؟ در مقابل از بازیگران انتظارهای مختلفی دارند مثلاً این که سر وقت بیایند و تمام تلاش و انرژی‌اشان را روی صحنه بگذارند!
اگرچه صحبت‌های شما درست و به جاست اما کمی از بحث فاصله گرفتیم، سوال آخرم درباره نمایش”حریر سرخ صنوبر” این است که به طور کلی چه تجربه جدیدی از این نمایش با توجه به پشتوانه کاری که داشتید، کسب کردید؟
من بی‌نهایت از تمرین‌های تئاتر می‌آموزم. برای این که در جلسات تمرین به آن چیزهایی که رسیدم، عمل می‌کنم و راحت‌تر اشتباهات را رفع کرده و صاحب تجربه دوباره می‌شوم. برای من بدون اغراق جلسات تمرین از جلسات اجرا دلچسب‌تر است. من آن چه در جلسات تمرین می‌آموزم در هیچ اجرایی به دست نمی‌آورم. این تجربیات را در بازی‌هایم در سینما و تلویزیون خرج می‌کنم. اول این که در جلسات تمرین فوق‌العاده لذت می‌برم. تمام سعی‌ام در تمرین‌ها این است که بهترین رابطه‌ها را با تک‌ تک اعضای گروه ایجاد کنم تا بچه‌ها احساس کنند ما همگی یکی هستیم و این احساس را داشته باشند که در حال اجرای مهمترین کار دنیا هستند. ما دست به دست هم داده‌ایم تا مهمترین کار دنیا را انجام دهیم و انجام خواهیم داد.