آرزو یم رسیدن به سرشاخهها بود
من شبیه حضرت علی(ع) را خواندهام، من حارث خواندهام و اعتقادم این است که تعزیه برای هر اکتور مردی که بخواهد پی به تاثیر متقابل بین مردم و خودش ببرد و از رسای صدایش مطمئن شود بسیار مناسب است.
نیلوفر رستمی:
بهزاد فراهانی؛ بازیگر، نویسنده، کارگردان و گوینده نزدیک به نیم قرن است که در عرصههای تئاتر، تلویزیون، رادیو و سینما به فعالیت میپردازد. او دارای مدرک کارشناسی نمایش از دانشکده هنرهای دراماتیک و کارشناسی ارشد نمایش از تئاتر ملی فرانسه(استراسبورگ) است و هم اکنون علاوه بر فعالیتهای هنری عضو هیأت مدیره خانه تئاتر و مدرس دانشگاه است.
این هنرمند 61 ساله تا به حال چندین نمایشنامه و فیلمنامه نوشته است و در نمایشهایی مانند”شهر قصه” کاری از بیژن مفید، ”حضور باد” اثر بهرام بیضایی، ”دیوان بلخ” اثر عباس جوانمرد، ”روزنه آبی” اثر شاهین سرکیسیان بازی داشته است و چندین نمایش را نیز روی صحنه برده است، به قلم و کارگردانی خودش مانند”شب در حلبیآباد”، ”شوخی در گود”، ”گل و قداره”، ”مریم و مردآویج” و”مفتش”.
این بازیگر پرسابقه در حال حاضر در نمایش”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” به کارگردانی کوشکجلالی در نقش”موسیو ابراهیم” بازی میکند.
در گفتوگویی گفته بودید که از شش سالگی تعزیه میخواندید، چطور شد که شما از همان سن به تعزیهخوانی روی آوردید و اساساً خودتان در آن سن و سال تعزیهخوانی را دوست داشتید ؟
فکر میکنم تفرش و فراهان بزرگترین مرکز تعزیه در ایران هستند و شاید بعد از تفرش و فراهان بتوان از شهرهای سبزوار و طالقان نام برد. به همین دلیل هم تعزیهخوانی در تمام ایام ماه محرم در آن جا یک رسم تثبیت شده است، مثل مراسمهای عید نوروز. در تمام دهات فراهان به عنوان یک رسم هر روز در ماه محرم تعزیه اجرا میشود. پدربزرگم که عارف مسلک بود و اهل عرفان مراسم تعزیه خوانی را در فراهان رهبری میکرد و پدر م نیز که قدش 95/1 سانت بود و عارف و پهلوان، همیشه وقتی که حر یا حضرت عباس(ع) را میخواند محشری به پا میکرد به خاطر چهره و چشمان درشت مشکی رنگش و قامت بلند و صدایش که بسیار رسا بود. من در ابتدا مکتب خانه رفتم، به مدت سه سال، و بعد از خواندن قرآن و”کیمیای سعادت” امام محمد غزالی در 7 سالگی تعزیهخوان شدم؛ یعنی به من این اجازه را دادند که در هیأت تعزیهخوانها من هم نقشی را ایفا کنم. از آن پس من هر سال تعزیه میخواندم تا سالهای اخیر، پس از مرگ پدرم، چون وقتی وارد فراهان و مراسمهای تعزیه میشوم خیلی پریشان حال میشوم، دیگر نخواندهام. من شبیه حضرت علی(ع) را خواندهام، من حارث خواندهام و اعتقادم این است که تعزیه برای هر اکتور مردی که بخواهد پی به تاثیر متقابل بین مردم و خودش ببرد و از رسای صدایش مطمئن شود بسیار مناسب است.
چقدر کوشکجلالی را میشناسید و از آن جا که خودتان هم کارگردان و نویسنده هستید، به نظرتان اجرای کوشکجلالی از یک داستان مطرح جهان چگونه است؟
علیرضا را من نخستین بار که از آلمان به ایران آمده بود و تصمیم داشت نمایش”پستچی” پابلو نرودا را روی صحنه ببرد، میشناسم. او از من برای بازی در این نمایش دعوت کرد، آن موقع احساس کردم شاید از جماعتی باشد که نرودا را به خوبی درک نکرده و با به صحنه آوردن این متن به نرودا لطمه وارد کند بنابراین بازی در نمایشش را قبول نکردم. البته وقتی نمایش نرودا را روی صحنه دیدم نه تنها متوجه شدم که افکارم راجع به جلالی اشتباه بوده بلکه اتفاقاً با اجرای بسیار خوبی هم مواجه شدم و به اشتباهم اعتراف کردم و به خود جلالی هم گفتم چون من آدم رکی هستم و هر چه که در ذهنم باشد راحت به طرف مقابلم میگویم و به همین دلیل هم به جلالی گفتم: من متاسفم، اشتباه کردم و اگر بخواهی در نمایشهای بعدیات بازی میکنم. تا این که چند وقت پیش جلالی برای بازی در نمایش”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” از من دعوت کرد و گفت اگر نباشی این نمایش را به اجرا نمیبرم، من هم قبول کردم و گفتم برایت بازی میکنم. و اما درباره کار فکر میکنم اجرای فوقالعاده خوبی است و جلالی بسیار موفق عمل کرده است.
”موسیو ابراهیم و...” فقط دو بازیگر دارد، دو بازیگر از دو نسل متفاوت. چطور برای اجرای بهتر و پرانرژی روی صحنه با بازیگر مقابلتان که از نسل دیگریست ارتباط میگیرید؟
من هومن برقنورد را به خوبی میشناسم. از بازیگرانی است که با من بسیار بازی کرده، در واقع شیفتگی هومن به تئاتر به خاطر بازی در نمایش”مریم و مردآویج” بود. حالا هم میخواستم که با من در نمایش جلالی بازی کند و با او تماس گرفتم. خیلی دوستش دارم و آینده بسیار خوبی را هم برایش متصور هستم. چون خیلی دوستش دارم فکر میکنم همه نوع همکاری و ارتباط بین ما دو نفر در صحنه ممکن است و به خاطر همین دوست داشتن اصلاً تفاوت نسلها را احساس نمیکنم. من یک جور یگانگی بین خودم و او احساس میکنم، من گاهی احساس میکنم که با پسرم روبهرو هستم. هومن برقنورد بسیار بازیگر خوب، با وجدان و خلاقی است.
کار هنریتان را با بازیگری آغاز کردید و بعد به سمت کارگردانی و نوشتن هم کشیده شدید. کدامیک برایتان مهمتر بود؟ آیا اول به سمت بازیگری رفتید تا راحتتر بتوانید ارتباطهایتان را در حوزههای نوشتن و کارگردانی برقرار کنید؟
تا 18 سالگی با بیژن مفید، شاهین سرکیسیان و... تئاتر کار میکردم اما تا زمانی که به گروه تئاتر ملی ملحق نشده بودم، بیشتر شعر میگفتم، دقیقاً در چارچوب وزن شعری کلاسیک، البته در محافل شعرای جوان هم شرکت میکردم. بیشتر با اوستا حشر و نشر داشتم. من اولین متنم را در سال 46 در گروه تئاتر ملی و با عنوان”سنگ و سرنا” نوشتم در واقع به کمک استادم و مدیر گروه تئاتر ملی، عباس جوانمرد و همسرش نصرت پرتوی به جامعه نویسندگی کشیده شدم. وقتی”سنگ و سرنا” را نوشتم به قدری مورد توجه و ستایش بزرگان ملک و مردم قرار گرفتم که دیگر نوشتن برایم اصل شد و چارهای جز پیگیری این هنر نداشتم، اما درباره مقوله بازیگری هم باید بگویم که همیشه بازیگر بودهام اما این که موفق بودهام یا نه را نمیدانم! مردم خیلی دوستم دارند. و در بُعد کارگردانی چون در تمام دورانها مورد تهاجم گروهها بودم، در این حیطه هم نمیدانم که موفق بودهام یا نه. در کشوی میزم که مطمئنم موفق هستم بیش از 1٠ اثر برای سینما، 2 اثر برای تلویزیون و چند اثر برای تئاتر دارم. کشوی میزم به من میگوید تو موفق هستی اما چه فایده! وقتی فرصت اجرایی به من داده نشده و همیشه یک نیروی بازدارنده حذفم کرده است.
هنوز هم شعر میگویید؟
گاهی اوقات. چون من تئاترهایم پر از شعر است بالطبع باید شعر هم بگویم.
حالا از بین بازیگری، کارگردانی و نویسندگی کدامیک را بیشتر دوست دارید و به نظرتان موفقتر عمل کردهاید؟
من نویسندهام و اعتقادم این است که در حوزه درامنویسی، نویسنده خوبی هستم. کارهایم را اگر مرور کنید به این نتیجه میرسید، حداقل دیگران این طور میگویند، نمیدانم.من تا به حال کار شخص دیگری را روی صحنه نیاوردم و تمام کارهایم از نوشتههای خودم بوده است. اما اگر بازیگر شدم بیشتر به خاطر امرار معاش بوده. با این حال وقتی واردش شدم تصمیم گرفتم بازیگر حرفهای شوم. به قول پدرم که میگفت سرشاخهها آرزویتان باشد. چون شاخههای پایین درخت را که هر کسی میتواند به آنها دست یابد مهم شاخههای بالاتر است. به فتحی خدابیامرز هم میگفتم اگر قرار است ما امام علی(ع) را بازی کنیم باید در سطح بازیگران غربی که آمدند و در فیلمنامههای ما، مانند محمد رسولالله(ص) بازی کردند، بازی کنیم وگرنه مثل خودمان بازی کردن که کار شاقی نیست و داریم انجامش میدهیم.
شما در گفتوگوی دیگری هم عنوان کرده بودید که راننده تاکسی خوبی هم هستید؟
بله، من در دورهای که کاری هنری نداشتم به ناچار برای امرار معاشم مسافرکشی میکردم. پژویی داشتم که از فرانسه آورده بودم، گاهی از ترمینال تهران چند مسافر را به اراک میبردم و شب را آن جا در خانه پدرم میماندم و روز بعد دوباره به تهران برمیگشتم، به این شکل تقریباً یک هفته از نظر مالی تامین بودم دوباره هفته بعد مثلاً از ترمینال شرق مسافر میزدم و به شهرستان میبردم. البته من فقط مسافرکشی نکردم، من کارهای سخت کارگری کردم: گچ کاری، سیم کشی و سیمان کاری. من سیم کش خیلی خوبی هستم. واقعاً خیلی کار کردهام. ضمناً زارع بسیار خوبی هم بودم، الان هم هستم. میکارم، میچینم.
کجا؟
فراهان. پدرم زمینی را برایمان گذاشته که همچنان روی آن زمین با برادرهایم کار میکنم.
پدربزرگ و پدر شما تعزیه خوان بودند، شما هم از کودکی با تعزیه آشنا شدید، وقتی به سمت تئاتر غربی و بعد به فرانسه برای ادامه تحصیل رفتید، برخورد پدرتان چه بود؟
هیچ وقت بیان نکرد که دوست دارد بازیگر بمانم و از انتخاب من خوشحال است. من در سن 17 سالگی در برنامههای داستان شب مینوشتم و بهترین جوان داستاننویس این برنامه بودم. آن زمانها داستان شب بزرگترین پدیده هنری جامعه محسوب میشد. من آن موقع به قله نویسندگی رسیده بودم و در سطح رامین فرزاد، مسعود تاجبخش و سیروس ابراهیمزاده پیش رفته بودم. با این که پدرم صدایم را در رادیو میشنید و کیف میکرد ولی باز میگفت که من دوست داشتم تو سرهنگ میشدی. علتش این بود که در دوران سربازیش همیشه از دست سرهنگها رنج برده بود. ولی بعدها وقتی بازیهای تلویزیونی من را دید، مثل”سماور ندیدههای” زنده یاد نویدی، کمی نرمتر شد و نهایتاً بعد از سریال امام علی(ع) گفت که:«بَبَم آرزو میکنم که همیشه موفق باشی، حالا دیگه کارت را دوست دارم.»
اکثر کارگردانهای که شما با آنها کار کردهاید. علایق سیاسی داشتند و نمایشهای با مضمون سیاسی روی صحنه میآوردند، شما در این دستهبندی کجا قرار داشتید؟ و اساساً شما همگرایش به تئاتر وسیاست داشتید؟
من با مکاتب اجتماعی- سیاسی در اوایل دهة چهل آشنا شدم و چون شاگرد آدمهای مانند یلفانی، رحمان نژاد،به آذین و کسرایی بودم ضمن اینکه از شیفتگان مولا علی(ع) هم بودم. من بخش عمدهای از نظرات اجتماعی علی(ع) را از حفظ بودم و الان هم از آنها استفاده میکنم. من شیفتة عدالت اجتماعی بودهام همیشه در نوشتن، به کار کردن با بهرهگیری از عدالت مولا علی(ع) حرکت کردهام. هیچ وقت هم عقایدم را پنهان نکردهام و همیشه میگویم که دوست دارم این ملت از لحاظ رفاه در وضعیت متعادلی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی قرار گیرد.
از آن جا که بازیگری را هم در دانشگاهها تدریس میکنید، آیا به نظرتان با یکی، دو اتود قابل تشخیص است که چه کسی قابلیت بازیگری دارد و چه کسی نه؟ و چه شیوهای برای این تشخیص دارید؟
من دوست دارم جواب این سؤالت را در حوزة نزدیکتر به خودم یعنی نمایشنامهنویسی و کارگردانی بدهم البته من در حوزة بازیگری هم شاگردان خوبی داشتم. اگر شما نگاهی گذر به بازیگران تئاتر از پرویز پرستویی تا گلشیفته داشته باشید، میبینید که بازیگران خوبی به جامعه عرضه کردم نه اینکه من فقط در پرورش آنها سهم داشتم اما هرچه هم داشتهام به آنها هدیه کردم البته این رابطه متقابل بود و آنها نیز چیزهای بسیاری به من آموختند اما در عرصه نوشتن، باید بگویم که راحت میتوانم استعدادها را شناسایی کنم، نمیدانم چقدر با شیوه تدریس من آشنا هستید، من نه تنها شیوههای فئودالی تدریس را در دانشگاههای ایران قبول ندارم، که از آن متنفرم. فاصله بین شاگرد و معلم را نمیپسندم و احساس میکنم که اگر در زمان آموزش عاطفه در میان نباشد چندان ما کاری از پیش نمیبریم، من شاگردانم را باید دوست داشته باشم، شاگردانی را هم که دوستشان ندارم خودشان متوجه میشوند. من در دومین جلسة کلاسهایم از بچههایم میخواهم که به اندازة 2 صفحه یک نمایشنامه با حضور دو شخصیت را فیالبداهه بنویسند و بعد شب اینها را میخوانم، تصحیح میکنم بدین ترتیب بچههایم را تا حدودی شناختهام، به قول زندهیاد فتحی کلاسهای من بیشتر شبیه یک معرکه است. من در سر کلاسهایم به بچهها فحش میدهم و اگر بیشتر اذیتم کنند، کتکشان هم میزنم مثلا اگر شاگردی سرکلاس من بخوابد، نمیدانم شنیدید یا نه، من میزنمش، به او میگویم من که تو را مجبور به حضور در کلاسهایم نکردهام، وقتی خوابت میآید، خب بهتر بود در خانه میخوابیدی.
به هر حال من قانون بندهای آموزشی کلاسیک را متوجه نمیشوم. من موقع تدریس هم پشت میز معلمی نمیشینم،کنار بچهها مینشینم. منتها صادقانه سوگند میخورم که هر آنچه در این 40 و اندی سال آموختهام؛ گفتم که من از 17 سالگی در روی صحنه نقش اصلی بازی میکردم تا حالا که 61 سالمه و 40 و اندی سال از فعالیتم میگذرد. هر چه کسب کردم در فرانسه و از مکتب برشت و دیگران و چه با شاگردی کردن بیضایی، دولت آبادی، احمد محمود، بهآذین، کسرایی و سایه و... یا از دوستانم در انجمن تئاتر ایران مانند پرویز پویان و بهروز ، همه چیز را سرکلاسهایم به شاگردانم منتقل کردهام و میکنم، ابایی ندارم از اینکه هر چه آموختهام یاد بدهم. اعتقادم این است که وقتی آموختههایم را به بچهها منتقل میکنم، خیالم راحت میشود که نانی که مردم بهم دادهاند و لبخندی که برایم زدهاند، حلال است. در واقع نمکشناسی سفرة فضیلت مردم را دوست دارم و به بچههایشان با عشق میآموزم. حتی وقتی در فرانسه تحصیل میکردم، تابستانها با خانوادهام به ایران میآمدم و هر چه که به مدت 9 ماه در آنجا آموخته بودم، میریختم تو دامن بچههای خیابان شوش و در نهایت هم با آنها یک نمایشنامه اجرا میکردم. خلاصه منتقل کردن داشتههایم را بسیار دوست دارم.
از کار با کدام کارگردانها بیشتر آموختید و برایتان تجربه ویژه محسوب میشد؟
در تئاتر از اساتیدی چون جوانمرد و بیضایی و ... بسیار یاد گرفتهام و در حوزة سینما هم فکر میکنم باز بیضایی چیزهای را داشت که من بتوانم از او یاد بگیرم. همکاری با بقیه کارگردانها به شکلی نبود که بر بضاعتم افزوده شود به وسعت تجربهام اضافه میشد. من بسیار از جوانمرد یاد گرفتهام، مخصوصاً ریتم را از او یاد گرفتم. در پیسهای سه ساعتهام اگر یک لحظه از ریتم نمایشم بیفتد بطوریکه تماشاگر تمرکزش را از دست بدهد خودم را خواهم کشت.
به نظرتان در میان نسل جوان کدام بازیگران قابل تعمق هستند؟
در این 20 سالة اخیر ٧، ٨ نفر جوان قد علم کردند که استثناهای خوبی هستند. در دهة 30 بازیگرانی مانند مشایخی، پورسلیمی، فنیزاده و... غوغا میکردند و بعد در دهة 50 بازیگران جوانتر آمدند و اما در دهة70 و 80 یک عده بازیگر به عنوان قلدرهای بازیگری خلق شدند مانند مهتاب نصرپور، پیام دهکردی، حبیب رضایی، رویا تیموریان و حتی ترانه علیدوستی و دختر خودم گلشیفته بازیگران بسیار خوبی هستند و امیدوارم که ما قدرشان را بدانیم و جلویشان تعظیم کنیم. من جلوی شبنم برخی از اینها زانو میزنم و به نظرم زمانی به این جایگاه میرسند که ردیف فیلمها و کتابخانهشان از 1000 هزار جلد و نوار گذشته باشد. اما یک اتفاقی قبلاً بود و اکنون دریغ که جایش خالیست، چطور بگویم مثلاً مشایخی شاگردی اساتیدی مانند فروغ، معین و نامدار را کرد در حالی که امروز معلمان فرهیختة زیادی نداریم.