در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با ستاره امینیان نویسنده و کارگردان نمایش «مستاجر»

ترجیح می‌دهم همه مخاطبان نمایشم را بفهمند

نمایش «مستاجر»،که این روزها در تالار حافظ با استقبال خوب منتقدان و علاقه‌مندان تئاتر روبه‌رو شده، دومین نمایش «ستاره امینیان» در مقام نویسنده و کارگردان است .

 

نمایش «مستاجر»،که این روزها در تالار حافظ با استقبال خوب منتقدان و علاقه‌مندان تئاتر روبه‌رو شده، دومین نمایش «ستاره امینیان» در مقام نویسنده و کارگردان است اما او پیش از این، سابقه درخشانی در بازیگری، دستیاری و دیگر فعالیت‌های هنری داشته. امینیان فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی تئاتر عروسکی از دانشگاه سینماتئاتر است. سپس برای ادامه‌تحصیل به فرانسه رفت. نخستین نمایش او با نام «افسانه اِی، وای، های» اثری موزیکال و عروسکیِ سایه بود که علاوه بر اجراهای داخلی و خارجی، موفقیت‌های بسیاری برایش به همراه داشت. همچنین کارگردان جوان «مستاجر»، تاکنون جوایز فراوانی در جشنواره‌های مختلف کسب کرده که از آن میان می‌توان اشاره کرد به: بهترین نویسندگی و کارگردانی برای نمایش «ای، وای، های»، و همچنین جایزه بهترین موسیقی برای همین نمایش در جشنواره یونیما و دو جشنواره تئاتر دانشگاهی. او در نمایش «حسن و دیو راه باریک پشت کوه» به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی نقش چهل‌گیس را بازی کرد و طراحی و ساخت عروسک و آکسسوار را بر عهده داشت. از دیگر کارهای امینیان می‌توان از صداپیشگی سریال عروسکی «امین و مینا» به کارگردانی هنگامه مفید، بازی در «ملاقات بانوی سالخورده» به کارگردانی تهمینه مرتضوی، بازی  در فیلم کوتاه «کتابخانه» به کارگردانی تینا قاضی‌مراد، ، بازی در تئاتر «استریندبرگ در سرزمین ژنه»، بازی در «روزی،گذری، روزگاری»، بازی در نقش سهراب در نمایش «مبارکنامه» به کارگردانی عادل بزدوده و ... نام برد. او سال گذشته یک سخنرانی همراه با رضا سرور در دانشگاه تهران با عنوان «دیالکتیک ارگانیک و مکانیک بر روی صحنه تئاتر» داشت و اکنون، نتیجه دو سال پژوهش خود را بر رمان «مستاجر» نوشته «رولان توپور»، با حمایت یک کمپانی تئاتر فرانسوی و سفارت این کشور، در تالار حافظ روی صحنه برده است. مرتضی اسماعیل‌کاشی، افشین غفاریان، سارا علیا، منا شریفی، سمیرا طلوعی، برنا اعتمادی، سعید اویسی و رحیم نوروزی در این نمایش ایفای نقش می‌کنند. به همین بهانه،گفت‌وگویی با ستاره امینیان، نویسنده و کارگردان این نمایش داشته‌ایم.

 

شما پیش از «مستاجر»، تجربه موفقی در حوزه تئاتر عروسکی داشتید. ابتدا بفرمایید پس از آن تجربه، چه شد سراغ رمان مشهور «رولان توپور» رفتید؟

 

ـ بله، من لیسانسم را در رشته کارگردانی تئاتر عروسکی از دانشگاه سینماتئاتر در ایران گرفتم و در شروع کارم، تجربه خوبی داشتم که یک نمایش سایه‌بازی بود به نام «افسانه اِی، وای، های» و خیلی از آن استقبال شد. از جشنواره دانشجویی جایزه گرفت و حتی به جشنواره‌های خارجی راه پیدا کرد. البته هم‌زمان با تحصیل در ایران، بازیگری هم می‌کردم.کارهای کوچک دانشجویی انجام داده بودم. بعد تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به فرانسه بروم. آنجا گرایش بیش‌تری به فلسفه پیدا کردم و در پایان‌نامه مَسترم تصمیم گرفتم میان‌رشته‌ای پایان‌نامه بدهم که بخشی از آن به فروید و روانکاوی مربوط می‌شد. در این بین، با مفهومی به نام «آنکَنی»  uncannyآشنا شدم که در فارسی «امر غریب» ترجمه شده.«آنکنی» ترس ناخودآگاهی است که برای انسان پیش می‌آید. در واقع فروید از آن به‌عنوان ترس ناخودآگاه یاد می‌کند. آن مفهوم باعث شد من به آمبیانسی کشیده بشوم که می‌خواهم این فضاها را تجربه بکنم.گرچه خودم به‌عنوان کسی که در رشته عروسکی درس می‌خواند و با ماسک و ماریونت مواجه شده، تا حدودی تجربه‌اش کرده بودم. وقتی تحقیقاتم جلوتر رفت، با رمان «رولان توپور» آشنا شدم و «یادداشت‌های زیرزمینی» داستایوسکی را هم قبلاً خوانده بودم. با خواندن آن کتاب‌ها، دیدم این ترس ناخودآگاه چقدر در زندگی روزمره ما زیاد است؛ یعنی همان چیزی که فروید هم نام می‌برد. بنابراین تصمیم گرفتم رمان مستاجر را به نمایشنامه تبدیل بکنم. ابتدا نمایشنامه را به زبان فرانسه نوشتم. بعد دیدم بهتر است به فارسی هم بنویسم و اول در ایران اجرا بکنم.

 

اجرای این نمایشنامه از چه زمانی جدی شد و برای تولید آن چه اقداماتی کردید؟

 

ـ در فرانسه که بودم با کمپانی «رفرمانس» آشنا شدم که خیلی از اجرای این متن حمایت کرد. نخستین بازیگری که درباره این کار با او صحبت کردم، افشین غفاریان بود. به ایران که آمدم، با بخش فرهنگی سفارت فرانسه صحبت کردم و آنها خیلی از متن خوش‌شان آمد. رایزن فرهنگی شیفته متن شد و گفتند بهتر است این متن را زودتر کار بکنید. با آقای غفاریان حرف زدم و متن فارسی را برای او هم فرستادم. ایشان هم خیلی متن را دوست داشت و گفت اجرا بکنیم،که بعد افتادیم در پروسه تمرین و چیدمان گروه و انتخاب سالن و غیره اما مرتضا اسماعیل‌کاشی جزو بازیگرانی است که همیشه به همکاری با او فکر می‌کردم. در آتن و ترانزیت فرودگاه بودم که قسمت‌هایی از متن را می‌نوشتم و در همان‌حال، آقای اسماعیل‌کاشی را در این نقش می‌دیدم. برایم خیلی مهم بود نقش ترلکوفسکی را او بازی بکند. از او نمایش مکبث را دیده بودم.

 

تحلیل خودتان از کاراکتر ترلکوفسکی چیست؟

 

به نظرم ترلکوفسکی موجود بسیار باهوشی است. او نمادی از انسان منزوی امروز است؛ انسانی که جامعه همه چیز به او داده. حالا این جامعه در نمایش ما، یک آپارتمان است که می‌تواند الگویی از جامعه باشد، یا جامعه کوچک‌تری به‌عنوان خانواده باشد. حتی می‌تواند خانه یا مذهب آدم باشد. همه این‌ها بخشی از ضعف‌های ما را تشکیل می‌دهند و همه ما را دچار ترلکوفسکی‌شدن یا به قول داستایوسکی زیرزمینی می‌کند، یعنی آدم‌هایی که مجبورند زیرزمینی باشند، چون هیچ جای امنی وجود ندارد اما آدم باید سنگرش را حفظ بکند.

 

در پروسه نگارش نمایشنامه، چه مفاهیمی از رمان رولان توپور را بیش‌تر مورد توجه قرار دادید و چقدر به اصل داستان وفادار بودید؟

 

ـ تبدیل‌کردن رمان به نمایشنامه کار بسیار دشواری است، چون فراوانی لوکیشن دارد اما من نقدهای زیادی درباره «مستاجر» به زبان‌های مختلف مثل انگلیسی، فرانسوی و آلمانی خواندم. هسته اصلی که رولان توپور بر آن تاکید دارد، اینست که ما را در تعلیق قرار بدهد تا متوجه نشویم آیا ترلکوفسکی بیمار است یا چه؟ هیچ کُد مشخصی به ما نمی‌دهد؛ نه درباره گرایش اش و نه هیچ‌چیز دیگر. نویسنده در تمام کدهایی که به شخصیت ترلکوفسکی مربوط می‌شود، ما را در تعلیق نگه می‌دارد. من هم در نگارش متن،کاملاً به نوشته رولان توپور وفادار بودم و هرگز اعلام نکردم گرایش  ترلکوفسکی چیست؛ بیمار است یا چی ...؟! بنابراین در نمایش یکسری خروج‌های نامتعارف برای بازیگران گذاشتم، مثل این‌که بعضی‌ها عقب‌عقب راه می‌روند، بعضی دیگر عادی راه می‌روند، به این دلیل که تماشاگر را در مرز خیال و واقعیت نگه دارم تا حدس بزنند آیا او خودش بیمار است و همسایه‌ها را اذیت می‌کند، یا برعکس، همسایه‌ها او را اذیت می‌کنند؟ در جامعه هم اینگونه است.کسی متوجه نمی‌شود چه کسی این نیش را به ما زده؟آیا خانواده باعث ضعف من است؟ آیا جامعه باعث شده یا دانشگاه؟ چه چیز باعث می‌شود تبدیل به این آدم منزوی بشوم، یا آدمی که مجبور است همیشه ماسکی بر چهره داشته باشد تا ضعف‌های خود را بپوشاند؟ بنابراین به رمان وفادار بودم و بخش‌هایی هم که از رمان داستایوسکی استفاده کرده‌ام، جاهایی است که همزاد ترلکوفسکی وارد می‌شود و همزادش را به‌عنوان کسی می‌بیند که می‌تواند به او پناه ببرد اما در نهایت می‌بیند او نیز از هم پاشیده و می‌گوید:«هیچ کجا امن نیست!کجا می‌خواهی بروی؟ بیرون؟ من بیرون بودم. همه عین هم هستند»، یعنی هیچ نقطه نجاتی وجود ندارد. در حالی که ترلکوفسکی بیرون را دوست دارد. دوست دارد از این خانه برود و زندگی بکند. او برای زندگی تلاش می‌کند.

 

در سال‌های گذشته بین کارگردان‌های جوان باب رسم شده بیش از آن‌که سراغ نمایشنامه‌ها بروند، از ادبیات داستانی برای تولید نمایش استفاده می‌کنند. برای نمونه اشاره می‌کنم به نمایش‌های «بیگانه»،«عشق سال‌های وبا»،«سرگیجه»،«مترسگ»،«اسکلیگ و بچه‌های پرواز» و «تیستوی سبزانگشتی» که تبدیل به نمایش شدند و اجراهای خوبی هم داشته‌اند. شما متن نمایش‌های‌تان را چگونه انتخاب می‌کنید؟ معمولاً نمایشنامه‌ها را ترجیح می‌دهید یا داستان‌ها؟ فکر می‌کنید ضعف ادبیات نمایشی ایران و تکراری‌شدن متون کلاسیک جهان باعث شده کارگردان‌ها به سمت اقتباس ادبی بروند یا علاقه شما به یک داستان باعث این انتخاب بوده؟

 

ـ نه، به نظرم اصلاً این‌طور نیست، چون متن‌هایی مثل نمایشنامه‌های «ساموئل بکت» هرگز کهنه نمی‌شوند اما من جراتش را ندارم آنها را کار بکنم، ولی باید این را بگویم که به نکته خوبی اشاره کردید! انتخاب ترلکوفسکی به این دلیل بود که همه آنچه راجع به فلسفه و تئاتر فکر می‌کردم، در این متن بود اما نکته خوب دیگری در وجود رولان توپور اینست که او انیماتور و کاریکاتوریست است؛ یک انسان بسیار باهوش و نابغه اما رمان مستاجر، خیلی بِکتی است. ترلکوفسکی هم این‌طور است، یعنی توپور همان هوش و نبوغ را به خرج داده، همان حرف‌ها را می‌زند، بخصوص جمله‌های آخر ترلکوفسکی که به همسایه‌ها می‌گوید «شما استیک را خام می‌خورید! خرگوش را در خون خودش آب‌پزشده دوست دارید. خون مسیح را می‌پرستید اما خون حاضر و آماده من را نمی‌خواهید؟!». پس می‌خواهید! این همان چیزی است که دنبالش هستیم؛ متنی که نه خیلی رو حرف می‌زند، نه گل‌درشت. یک قصه است که ابتدا و میانه و انتها دارد.

 

گمان می‌کنید مخاطب ایرانیِ امروز با چنین متنی ارتباط می‌گیرد؟

 

ـ این را شما باید بگویید اما ترلکوفسکی نماد انسان معاصر است. ببینید، من اگر می‌خواستم متن را پیچیده بکنم، می‌توانستم آن را اکسپرسیونیستی کار بکنم اما این کار را نکردم. یک داستان نوشتم و آن را از ابتدا تا انتها روایت کردم؛کسی وارد یک آپارتمان می‌شود و آن فضا به او این‌ها را می‌دهد. حالا هر کسی می‌تواند از ذن خود یار بشود. یک نفر آپارتمان را نماد یک چیز می‌بیند و دیگری آن را فقط به‌عنوان یک آپارتمان می‌بیند که کسی وارد آن شده و دیوانه و مسخ می‌شود اما من علاقه‌ای ندارم تماشاگر از سالن بیرون برود و چیزی نفهمد. اینجا قصه روایت می‌شود، یعنی اگر کسی به تماشای کار بیاید و چیزی هم نفهمد، قصه را فهمیده؛ یکی بود، یکی نبود. آقایی وارد آپارتمان شد و غیره. و البته معلوم است که مردم دغدغه‌ام هستند. من ترجیح می‌دهم کسی هم که در سوپرمارکت کار می‌کند، نمایش را ببیند ، بفهمد و دوست داشته باشد. من برای این اثر مخاطب عام و خاص قائل نشدم.

 

برای تولید نمایش مستاجر، چه مدتی تمرین کردید؟

 

ـ تمرین فکری و ذهنی روی نمایشنامه، نزدیک به دو سال بوده اما تمرین فشرده برای اجرا از اول اردیبهشت‌ماه بود. درباره متن خیلی صحبت شد و گزینه‌هایی که برای بازی انتخاب کردیم، خیلی درست بودند. هم مرتضی اسماعیل‌کاشی، هم رحیم نوروزی و هم افشین غفاریان و دیگران. آنها آمبیانس کار را سریع گرفتند. من سعی کردم گزیده دستاورد و پژوهشم را به آنها بگویم تا آنچه را طی دو سال به دست آوردم، در چند جمله بگیرند. برایم مهم بود همه عادی بازی بکنند. امیدوارم این اتفاق در اجراها افتاده باشد. ابتدا می‌خواستم نمایش را در ایرانشهر اجرا بروم. بعد متوجه شدم ترافیک آن تماشاخانه زیاد است و باعث می شود عقب‌تر بیفتیم، و چون با یک کمپانی فرانسوی در حال همکاری بودم و سفارت پشت کار بود، نمی‌توانستیم زیاد معطل بکنیم. ضمن این‌که تاخیر در تولید، هزینه‌های زیادی به ما تحمیل می‌کرد.

 

گفت و گو از احمدرضا حجارزاده