ایرج راد: با تئاتر بزرگ شدم
ما بودجههای پراکندهای در زمینه تئاتر داریم که متمرکز نیستند. سازمانها و نهادهای گوناگون بودجههایی در اختیار دارند که اگر متمرکز شوند میتوانند مشکلات بیشتری را حل کنند. این موارد باید ساماندهی شود.
مریم فشندی: میگوید:« در هنر تئاتر برای افرادی که در آن فعالیت میکنند یک کشف دسته جمعی است. بازیگر با خلق یک شخصیت به دنبال دغدغهها و نیازهای آن شخصیت است و تنها زمانی که او بتواند به تجزیه و تحلیلها در درونش پاسخ دهد، ارتباط متقابل تئاتر و تماشاگر شکل میگیرد.»
بیشک عشق یافتن و کشف بود که”ایرج راد” را در مسیر تئاتر قرار داد. از همان هفت سالگی و بعدها با حضور در گروههای مختلف تئاتری.
وقتی دهه 40 و 50 و از حضورش در کنار پیش کسوتانی چون عزتالله انتظامی، علی نصیریان، عصمت صفوی و رقیه چهرهآزاد صحبت میکند، اشک در چشمانش حلقه میزند. همان موقع است که نمیتواند حس نوستالژی که نسبت به گذشته دارد را پنهان کند.
گفتوگوی ما را با ایرج راد راجعبه گذشته، حال و آینده میخوانید.
میدانیم آغاز فعالیتتان در سال 1337 بود، ولی میخواهم بدانم علاقهتان نسبت به تئاتر از چه زمان آغاز شد؟
از هفت سالگی به همراه پدر و ماردم به تئاتر میرفتیم. تئاتر برای من دنیای شگفت و زیبایی بود. آن زمان بچه بودم و خیلی مسایل را نمیفهمیدم. از تئاتر که به همراه خانواده بیرون میآمدیم، همه راجعبه تئاتر و نوع بازی بازیگران و محتوای نمایش صحبت میکردند. حتی تا مدتها در منزل ما پدر و مادرم راجعبه آن کار حرف میزدند. آن موقع تئاتریها برایم به بزرگترین و باارزشترین آدمهای دنیا تبدیل شده بودند چون والدینم مدام از آنها صحبت میکردند. بعدها که میخواستم به دانشگاه بروم پدرم گفت:« دندانپزشکی بخوان» ولی من به او گفتم:« هرگز یاد ندارم در کودکی من شما درباره دندانپزشکی صحبت کرده باشید.» البته او مخالفتی هم نداشت. بعدها به این فکر کردم که چرا سراغ تئاتر رفتم و دیدم علتش همین بوده که تئاتر از کودکی در ذهنم تاثیر گذاشته است. نکته جالب دیگر برای من این بود که نظم و انضباط خاصی در تئاتر وجود داشت. همه بهترین لباسهایشان را میپوشیدند و به سالن تئاتر میرفتند. قبل از ورود به سالن سه زنگ، میخورد. بعد از آن سه زنگ همه وارد سالن میشدند و سرجایشان مینشستند، باز تا زمانی که پرده باز شود سه زنگ نواخته میشد. اما قبل از باز شدن پرده سکوت خاصی بر سالن حکمفرما میشد. همه اینها تاثیر زیادی بر من گذاشت تا جایی که باعث شد راه زندگیام را انتخاب کنم.
و بعد ...
سال اول و دوم دبیرستان بودم که کارم را با نمایشهایی برای کودکان آغاز کردم. به این ترتیب که آن موقع در جایی به نام سینه کلوپ صبح روزهای جمعه در تعدادی سینما برنامههایی برای کودکان میگذاشتند و فیلم سینمایی برای کودکان نشان میدادند. من با چند سینما صحبت کردم و گفتم که ما گروهی هستیم که حاضریم به صورت رایگان تئاترهایی حدود ده دقیقه برای کودکان اجرا کنیم. با دو سینما به توافق رسیدم و با گروهی که متشکل از هم کلاسیهایم بود، کار را براساس کتابی که نمایشنامههایی برای کودکان در آن چاپ شده بود و آقای تقی مشکاتی آن را نوشته بودند، آغاز کردیم. این نمایشنامهها در برنامه کودک آن زمان رادیو نیز اجرا شد.
در کدام دبیرستان تحصیل میکردید؟
دبیرستان”بابک” در میدان رشدیه. رضا بابک یکی از همکلاسیهای من بود که البته در آن گروهی که اشاره کردم، حضور نداشت. در همان مدرسه بهروز وثوقی هم بود که در سالهای بالاتر از ما درس میخواند.
شرکت در کلاس خانم مهین دیهیم بعد از این دوره بود؟
بله. متوجه شدم که خانم دیهیم کلاس تئاتری را در خانه جوانان برپا کردهاند. رئیس این محل مرحوم ایرج گلسرخی بود. وقتی خواستم در این کلاس ثبت نام کنم، اجازه ندادند و گفتند که سن تو کم است. آن زمان 14 ساله بودم.اما بالاخره با اصرار من قبول کردند، کارتی به من بدهند تا به صورت مستمع آزاد در آن کلاس شرکت کنم. این کلاس یک دوره یک ساله داشت که بعدازظهرها تشکیل میشد و برایم بسیار جالب بود. اما در همان دوره دبیرستان، سال پنجم، با دکتر ایرج نارنجیها آشنا شدم که دبیر شیمی من بود و البته از شاگردان آقای مصطفی اسکویی بود. او وقتی علاقه و اشتیاق مرا نسبت به تئاتر دید، من را به گروهی از اهل تئاتر که فارغالتحصیل موسسه اسکویی بودند، معرفی کرد. در آن گروه محمود دولتآبادی، مهدی فتحی، ناصر رحمانینژاد و... حضور داشتند. در همین ارتباط من با مرحوم شاهین سرکیسیان آشنا شدم. او یک آپارتمان محقر در خیابان ایرانشهر داشت. منزل او از یک کتابخانه، یک میز تحریر، چند صندلی و یک میز تشکیل شده بود. برای من جالب بود که او اشتیاق زیادی به تئاتر داشت و تمام سعی او این بود که افراد را دور خود جمع کند تا تئاتر کار کنند. در همین مدت ما گروهی را با نام گروه تئاتر”میترا” تشکیل دادیم که افرادی که نام بردیم عضو آن بودند، به اضافه دکتر کمالالدین شفیعی، این گروه در روزنامه کیهان و در کتاب هفته تشکیل میشد. مرحوم سرکیسیان هم به آنجا میآمد و تمرینات ما را میدید و بعضی کارهای ما را اصلاح می کرد. یکی از کارهای صادق هدایت را هم با عنوان”چنگال” آنجا تمرین میکردیم. بعداً ما کاری را دست گرفتیم که در همان کتاب هفته چاپ شد با نام”قرعه برای مرگ” اثر ”واهه کاچا” که نقشی را هم به من دادند. کارگردان این نمایش دکتر کمالالدین شفیعی بود و مرحوم سرکیسیان نیز در بسیاری از تمرینات این نمایش حضور داشت. این اثر حدود سال 41، 42 در تالار فرهنگ روی صحنه آمد. بعد از آن گروه تئاتر میترا کارش را ادامه داد تا این که به گروه تئاتر”مهر” تبدیل شد. اولین اجرای گروه تئاتر”مهر” ،”حادثه درویشی” اثر آرتور میلر بود، که اولین اجرای ایرانی سالن انجمن ایران و آمریکای سابق(کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان) محسوب میشود. کارگران نمایش ناصر رحمانینژاد بود. این نمایش اجرای مجددی داشت که در آن محمود دولتآبادی، مهدی فتحی، من و خود رحمانینژاد حضور داشتیم و تنها افرادی بودیم که هم در اجرای اول و هم در این اجرا حضور داشتیم. همان زمان ما این کار را به چند شهرستان مثل رشت و شیراز بردیم. به دنبال آن من با افراد دیگری از جمله منوچهر عسگرینسب آشنا شدم. آن زمان کار کردن سخت بود. باید جایی را پیدا میکردیم و یادم هست که موفق شدیم جایی برای تمرین در باشگاه مهرگان آن زمان که متعلق به معلمها بود بگیریم. تازه آنجا هم زیرزمین نمناکی بود. کاری را با نام” باران ساز” آنجا تمرین کردیم و در یکی از کاخهای جوانان روی صحنه آوردیم. بعد فعالیتهایی در انجمن تئاتر ایران داشتم و سپس به اداره تئاتر آمدم و همزمان در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران پذیرفته شدم و در این بین دوران سربازی را نیز سپری کردم. در همان مدت سربازی، یکی دو نمایش را در دهی که بودم تمرین کرده و در تهران ضبط کردیم.
همینجا بهتر است یک پرانتز باز کنیم. گروهی که در منزل شاهین سرکیسیان فعالیت تئاتری انجام میدادند از جمله جمشید لایق و فهیمه راستگار و ... هم با شما همدوره بودند؟
خیر. ما بعد از آنها با سرکیسیان کار میکردیم. در واقع دورهای بود که سرکیسیان گروه مشخصی نداشت و او در تمرینات ما حضور مییافت. بعداً او گروهی را تشکیل داد که آخرین نمایشنامه خود را با عنوان” روزنه آبی” نوشته اکبر رادی توسط این گروه تمرین میکرد. او میخواست نمایش را در تالار سنگلج روی صحنه ببرد، به دلایلی نشد اما توسط گروه تئاتر مهر رایزنیهایی انجام شد که سرکیسیان در کانون پرورش فکری فعلی اجرا برود. حتی برای او وقت اجرا هم گرفتند ولی متاسفانه او قبل از اجرا فوت کرد. دقیقاً یادم هست که آربی آوانسیان آن زمان طراح دکور و لباس شاهین سرکیسیان بود. او همان گروه را جمع کرد و در همان زمانی که قرار بود کار اجرا شود با میزانسن و کارگردانی شاهین سرکیسیان، نمایش را روی صحنه برد. آوانسیان میز سرکیسیان را در گوشهای از صحنه گذاشته بود با عینک و وسایل سرکیسیان، که قبل از اجرا او شمع روشنی را روی میز میگذاشت و نمایش آغاز میشد. بعدها در ادامه آن نمایش بود که آربی آوانسیان سعی کرد گروه را حفظ کند.
ورودتان به اداره تئاتر زمینه همکاری شما را با نصیریان و انتظامی فراهم کرد. این طور نیست؟
بله. آن زمان اداره تئاتر سرچهار راه یوسف آباد بود. همان جایی که بعداً کارگاه نمایش آنجا مستقر شد. سال 1347 بود که اداره تئاتر به کوچه پارس منتقل شد. شروع کار من هم در اداره تئاتر با گروه تئاتر مردم که آقای نصیریان و آقای انتظامی در آن بودند، همراه شد تا قبل از انقلاب عضو ثابت این گروه بودم و آنچه یاد گرفتم به استثنای چیزی که در دانشکده از اساتید آموختم، در نتیجه کار عملی در گروه تئاتر”مردم” بود. از جمله افرادی که با آنان در اداره تئاتر همکاری کردم رکنالدین خسروی بود. اما تمرینات برایم بسیار خاطرهانگیز است. تمریناتی که در گروه تئاتر ”مردم” داشتیم همیشه ساعت هشت صبح شروع میشد. یاد ندارم کسی ساعت هشت و پنج دقیقه سر تمرین آمده باشد. همه ساعت یک ربع به هشت در محل حاضر بودند. گاهی که پیش میآمد من ساعت هفت صبح به اداره تئاتر میرسیدم میدیدم فولکس واگن آقای انتظامی پارک شده و خود ایشان نیستند. بعد متوجه شدم آقای انتظامی معمولاً ساعت 7 صبح میآید و قدم میزند و یک ربع به هشت سر تمرین حاضر میشود. هرگز یادم نمیآید آقای نصیریان دیرتر از یک ربع به هشت سر تمرین آمده باشند. خاطرم هست که ایشان تازه پیکان نویی خریده بودند، ساعت حدود 20 دقیقه به هشت بود. آقای نصیریان جای پارک برای ماشین پیدا نمیکرد. بالاخره جای پارک پیدا کرد که خیلی تنگ بود. ایشان مجبور شد ماشینش را به دیوار بزند تا بتواند پارک کند و دیر سر تمرین نرسد. اخلاق و انضباط هنری در این گروه خیلی عجیب بود و این افراد برای من انسانهای والایی هستند. من هرگز رفتاری خلاف اخلاق از این افراد ندیدم. گروه ما مثل یک خانواده بود. کسی به خود اجازه نمیداد نسبت به دیگری بیادبی کند. ما سفرهای زیادی رفتیم. تمام کارهایی که آن زمان در تالار سنگلج اجرا میشد را به شهرهای مختلف میبردیم. وقتی به شمال کشور میرفتیم سعی میکردیم به تمام شهرها برویم. از رشت آغاز میکردیم و به آمل، بابل، ساری، بهشهر، گرگان، گنبد میرفتیم و آخرین اجرای ما در مشهد بود. از مشهد به تهران میآمدیم. در این سفرها یک اتوبوس و یک کامیون در اختیار ما بود. ما سوار اتوبوس میشدیم و کامیون وسایل صحنه و دکور را به همراه میآورد. اما بچههای بخش فنی و دکور زحمات زیادی در آن سالها کشیدند. آنها یک روز جلوتر از ما به مقصد میرسیدند تا دکور را بچینند. سالنها هم ابعاد منظم و درستی نداشت و آنها مجبور بودند به تناسب سالن دکور را جمع و جور یا گسترده کنند. این سیر همینطور ادامه داشت تا این که به مشهد میرسیدیم. پس از اجرا در مشهد ما با هواپیما به تهران میآمدیم و بچههای دکور با همان کامیون برمیگشتند.
این سفرها مربوط به چه سالها و چه نمایشهایی است؟
آی با کلاه آی بی کلاه، افول، سیاوش برباد، بازرس، بنگاه تئاتر ال، لبخند باشکوه آقای گیل، ابراهیم توپچی و آقابیک در سالهای 47 تا 54. حتی سفرهایی هم به جنوب کشور داشتیم. از خرمآباد شروع میکردیم و به اهواز، آبادان، مسجد سلیمان، آقاجاری میرفتیم و این سفرها در نهایت تا شیراز ادامه داشت.
سالنها بسیار متفاوت بود. در شهری در یک مدرسه تئاتر اجرا میکردیم ولی بعد به سینما تاج آبادان میرفتیم که نزدیک به هزار تن گنجایش داشت و بچهها بلافاصله باید خود را با سالن هماهنگ میکردند. آن موقع ما دیگر تمرین نمیکردیم. آنقدر در گروه با هم هماهنگ بودیم که در هیچ موردی اشکال به وجود نیامد.
استقبال مردم از کارها چگونه بود؟
استقبال مردم فوقالعاده بود. کارهایی که در تالار سنگلج اجرا میشد در یک ماه اول حتی یک صندلی خالی هم وجود نداشت. همیشه از یک هفته قبل بلیتها فروخته میشد و کنار گیشه بازار سیاه به وجود میآمد. بعضی اوقات که سالن خالی بود و با استقبال تماشاگران مواجه میشدیم، کار را تمدید میکردیم. از کارهایی که در آن زمان بسیار مورد استقبال قرار گرفت بازرس بود که شش ماه روی صحنه بود. اگر شش سال هم روی صحنه بود باز هر شب سالن پر میشد. بنگاه تئاترال و افول به کارگردانی علی نصیریان و ”لبخند با شکوه آقای گیل” به کارگردانی رکنالدین خسروی نیز مورد استقبال شدید تماشاگر مواجه میشد. حتی در شهرستانها هم سالنها پر میشد.
آیا تبلیغات خاصی در آن زمان برای تئاتر انجام میشد؟
خیر. گروهها مشخص بودند. تئاتر بدون گروه معنا و مفهومی ندارد. گروههای تئاتری مشخص حرفهای بودند که هر کدام سبک و سیاق و نوع کارشان برای مردم شناخته شده بود. مردم میدانستند نمایشی که علی نصیریان کارگردانی میکند چه نوع کاری را با چه افرادی ارائه میدهد. گروهها آن موقع تعریف شده و شناخته شده بودند و تالار سنگلج هم همینطور. مردم برنامههای تالار را میدانستند و سعی میکردند بلیت بگیرند. گروههای دیگر مثل گروه آقای سمندریان که در اداره تئاتر مستقر نبود، گروه آزادی بود اما برای مردم تعریف داشت و کارهایش با ازدحام روبرو میشد. برای مثال یک نمایش را در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اجرا کرد به نام”کرگدنها” که با استقبال خیلی زیادی روبرو شد. آن زمان سالنها فعال بودند و زمینههای مختلف کاری وجود داشت. اداره تئاتر، کارگاه نمایش، واحد نمایش(واقع در سرچهارراه فاطمی)، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با سرپرستی لافون و با حضور مرضیه برومند، رضا بابک، ایرج طهماسب و ... تئاتر لالهزار با ویژگیهای خاص خود و گروههای آماتور که در خانه جوانان فعالیت میکردند و بسیاری از هنرپیشههای امروز کارشان را از همان خانههای جوانان آغاز کردند از جمله پرویز پرستویی، نقاط مختلفی بودند که تئاتر در آنها اجرا میشد.
خانه جوانان همان کاخ جوانان است؟
بله. هنوز هم خیلی از این سالنها هست ولی معلوم نیست چرا فعالیت نمیکند.
سالنی هم مقابل پارک ملت بود. یادتان هست؟
بله. سالن سینما تئاتر کوچک تهران را میگویید که آن موقع فعال بود. آن زمان یک جریان مستمر تئاتری وجود داشت که تعریف شده بود. مردم به تئاتر بسیار علاقمند بودند و مشکل تماشاگر وجود نداشت.
پس چگونه است در حال حاضر با وجود این همه تبلیغات و تعدد علاقمندان، باز مشکل کمبود تماشاگر وجود دارد؟
مساله اساسی این است که ما گروههای تئاتری منسجم که دائماً کار کنند و مردم آنها را بشناسند، نداریم. گروه تئاتری نیازمند بودجه و امکانات است. همان زمان که من وارد اداره تئاتر شدم، روش کار به این صورت بود که مسئولان تئاترهای بیرون را میدیدند و خودشان افراد را انتخاب کرده و به کار دعوت میکردند. من را براساس همین کارها به اداره تئاتر دعوت کردند. تازه همان موقع ماهها من را بردند و آوردند و در آخر هم امتحان گرفتند. به همین سادگی هر کسی را نمیپذیرفتند. در ابتدا به صورت ماهیانه حقوق میدادند بعد قرار داد سالانه مینوشتند. اگر ظرف یک سال در گروه خوب و درست کار میکردیم و از ما رضایت داشتند، قراردادمان تمدید میشد و مبلغی به حقوقمان افزوده میشد. من پس از چند سال قراردادی کارکردن، تازه به استخدام رسمی درآمدم.
رابطه جوانان با پیشکسوتان چگونه بود؟
اتفاقاً به موضوع خوبی اشاره کردید. من اولین نمایشی که کارگردانی کردم حدود 24 یا 25 ساله بودم. نمایشی با عنوان”در شاهراه” نوشته آنتوان چخوف. میخواستم این نمایش را برای تلویزیون ضبط کنم. الان مدام به این فکر میکنم که چطور پیشکسوتانی مثل مرحوم رقیه چهرهآزاد، اکبر مشکین، عصمت صفوی، توران مهرزاد، خسرو پیمان، بهزاد فراهانی، داریوش مؤدبیان، محمد مطیع حاضر شدند با من جوان کار کنند. ساعت تمرین من یک و نیم بعدازظهر بود. این افراد در آن ساعت با وجود گرمی هوا هرگز سر تمرین دیر حاضر نشدند. خانم عصمت صفوی به زور پلههای اداره تئاتر را تا طبقه سوم بالا میآمد ولی وقتی من را میدید میخندید و اصلاً انگار خسته نیست. یکی از چیزهایی که هرگز فراموش نمیکنم این است که یک هفته مانده به ضبط برنامه، خانم چهرهآزاد سر تمرین دچار مشکل قبلی شد. او را به بیمارستان منتقل کردیم، دکتر تشخیص داد که ایشان باید حداقل یک ماه استراحت کامل داشته باشند. وقتی به عیادت ایشان رفتم، گفتم که از تلویزیون میخواهم زمان ضبط را به تعویق بیندازد تا حال شما بهتر شود. گفت:«اگر میخواهی من بمیرم زمان ضبط را عوض کن.» خانم چهرهآزاد با همان حال برای ضبط برنامه آمد و در فاصله بین ضبطها از حال میرفت ولی بالاخره تحمل کرد و کار تمام شد. این آدمها برای من شگفتآور هستند چون با تمام عشق و نیرویشان در خدمت تئاتر بودند. با وجود این افراد است که به تقدس تئاتر پی میبریم. آنها حاضر بودند جانشان را فدای کارشان بکنند.
یک نکته دیگر هم که خیلی گرانبهاست، احترام گذاشتن پیشکسوتان به جوانان است. این که آنها را قبول داشتند.
احترامها متقابل بود. هم جوانان احترام پیشکسوتان را در حد اعلای خود داشتند و هم پیشکسوتان هرگز به جوانان بیاحترامی نمیکردند. هر کس در جای خود به دلیل توان و ارزشهایش مقامی داشت. مگر اینکه فردی نمیخواست ارزش خودش را حفظ کند. آن موقع نمیتوانستند با او کار کنند. باور کنید اگر کسی به جای این که ساعت یک ربع به هشت در تمرین حاضر شود، چند دقیقه مانده با ساعت هشت میآمد. نگاهها که به طرفش برمیگشت، همان برایش کافی بود و دیگر آن اتفاق تکرار نمیشد. حتی در اجراهایی که در تالار سنگلج داشتیم، اگر اجرا ساعت 15/20 شب شروع میشد ما باید ساعت 30/17 در تالار حاضر بودیم. آقای نصیریان باید مطمئن میشدند که همه حضور دارند، تمرکز دارند و به موقع گریم میشوند و آماده کار هستند.
چیزی که آن موقع نبوده و الان متاسفانه وجود دارد، همین است که بازیگر در طول روز در چند کار و یا حتی مجموعه و فیلم حضور دارد.
بله. آن زمان امکان نداشت ما هم زمان سریال یا فیلم کار کنیم.
شاید به این دلیل بوده که تامین مالی بودید.
حقوقی که میگرفتیم برای زندگی کافی بود. یادم هست وقتی قراردادی شدم در ماه 700 تومان حقوق میگرفتم ولی با آن 700 تومان به خوبی زندگی میکردیم. به اضافه این که کارهایی که اجرا میشد از فروش گیشه هم به ما دستمزد میدادند و ما این مقدار را پسانداز میکردیم و داخل زندگی خرج نمیشد. اما در حال حاضر تئاتریها با پول تئاتر نمیتوانند زندگیشان را بگردانند. چه قدر باید در نوبت باشند تا کاری را روی صحنه ببرند. مدتها باید منتظر باشند که نمایشی را حداکثر 30 شب روی صحنه ببرند و در ازای مدت انتظارشان چه مبلغی دریافت میکنند؟ براساس این مشکل است که گروه نمیتواند شکل بگیرد. تا زمانی که ما گروههای منسجم نداشته باشیم نمیتوانیم تاثیرات مثبت تئاتر را در جامعه ببینیم. زمانی که در اداره تئاتر فعالیت داشتیم، شب در تالار سنگلج اجرا داشتیم و صبحها سرتمرین کار جدید حاضر میشدیم. دائماً در جریان و کوران تئاتر بودیم. به همین دلیل هم کارها چه از نظر محتوایی و چه از نظر اجرایی در سطح بالایی بود و با مردم ارتباط برقرار میکرد. چون یکی از ارکان اساسی در تئاتر برقراری ارتباط با تماشاگر است. تئاتر نباید تبدیل به محل شکنجه تماشاگر شود. تماشاگر نباید مدام به ساعتش نگاه کند و به این بیندیشد که چه زمان تئاتر تمام میشود که او بتواند از سالن خارج شود.
برگردیم به بحث اصلی. گویا با یک نمایش به فرانسه دعوت شدید اما نتوانستید آن را اجرا کنید. جریان از چه قرار بود؟
نمایش”بنگاه تئاترال” به کارگردانی آقای نصیریان سال1353 به فستیوال نانسی دعوت شد اما به دلیل مسایل سیاسی نگذاشتند نمایش اجرا شود. بعدها خودم در انگلستان، چند کاری را با چند نفری اجرا کردم و نمایشی را برای تز تحصیلیام با عنوان” دیوپری” آماده کردم که در تئاتر شرمن(سالن ارینا) کاردیف انگلستان اجرا شد. این نمایش به فستیوال آکسفورد هم دعوت شده و به عنوان یکی از بهترین کارهای فستیوال در سال 1978 شناخته شد. بعد از آنجا ما را به فستیوال ادینبورو دعوت کردند که مصادف با سال 1357 و انقلاب اسلامی شد که از انگلستان بازگشتم.
فستیوال آکسفورد چه جشنوارهای بود؟
ما تنها گروه ایرانی شرکت کننده در فستیوال بودیم ولی از کشورهای زیادی در این جشنواره حضور داشتند. به گمان من این اولین حضور یک گروه نمایش ایرانی در آکسفورد بود. البته گروههای ایرانی پیش از این به کشورهای دیگر رفته بودند. مثلاً نمایش”بلبل سرگشته” را توسط گروه هنر ملی به پاریس رفت و این شاید نخستین نمایش ایرانی بود که در خارج از کشور حضور یافت.
استقبال ایرانیها چگونه بود؟
استقبال ایرانیها و فرنگیها چشمگیر بود چون من سعی کرده بودم از تمام سنتهای نمایشی ایرانی استفاده کنم. نمایش دیالوگ نداشت اما ما یک نقال داشتیم که به زبان انگلیسی حرف میزد. بقیه کار برگرفته از اشعار، موسیقی ایرانی و فضاسازی با استفاده از کارهای سنتی ایرانی بود. من از تعزیه، زورخانه، مراسم عزاداری، شام غریبان و زنجیرزنی، شکل و شیوههایی از پردهداری و گاه طنز و خنده تخت حوضی در نمایش بهره بردم.
پس نمایش”سوگ سیاوش” آقای هاتفی چگونه به فرانسه رفت؟
این نمایش در تئاترشهر روی صحنه رفت اما در اجرای تئاتر شهر من بازی نداشتم. بعد که خواستند نمایش را به خارج از کشور ببرند، من را دعوت کردند. به این ترتیب ما ابتدا به فرانسه رفتیم و کار در پاریس اجرا شد. حتی یادم هست که از گروه دعوت کردند، نمایش را در شهرهای مختلف فرانسه اجرا کند ولی چون باید طبق برنامهریزی برمیگشتیم نشد. شاید این کار یکی از اولین نمایشهایی بود که بعد از انقلاب به خارج از کشور رفت. پس از بازگشت به ایران، عازم سفر به آلمان شدیم. در آلمان در چند شهر کلن، فرانکفورت، هامبورگ و برلین نمایش را روی صحنه بردیم. بعد به لندن آمدیم و در لندن هم پنج یا شش شب اجرای عمومی داشتیم.
فعالیتهایتان پس از انقلاب چگونه ادامه پیدا کرد؟
قبل از انقلاب چند تله تئاتر کار کردم که ضبط شد از جمله ایستگاه، آریا داکاپو، گربه سیاه و در شاهراه. اما پس از انقلاب در نخستین مجموعه تلویزیونی که ظاهر شدم ”امیرکبیر” بود. بعد از این مجموعه پیشنهادهای مختلفی به من شد که تعدادی را پذیرفتم. مجموعههایی چون وزیر مختار، سنگ و شیشه، در پناه تو، در قلب من و... شاید در سالهای اخیر کارهای تلویزیونی و سینمایی کمتری داشتم که علت آن پرداختن بیشتر به تئاتر بود ضمن این که مسئولیتهای خانه تئاتر این اجازه را نمیدهد که بتوانم به صورت متمرکز در تلویزیون یا سینما فعالیت کنم. چون گاهی بعضی کارها 9 تا 10 ماه طول میکشد.
بد نیست کمی راجعبه تله تئاترهایی که بازی و کارگردانی کردهاید، صحبت کنید.
از جلمه نمایشهای تلویزیونی که بعد از انقلاب ضبط کردم و خیلی به آن علاقمندم”دکتر فاستوس” بود. این تله تئاتر چندبار در زمان خودش از تلویزیون پخش شد و کار متفاوت و خوبی بود. عدهای از آن برای تدریس استفاده میکردند.
چرا فعالیت شما در این حیطه کمرنگ شده است؟
چون تلویزیون خیلی در زمینه تله تئاتر فعال نیست. قبلاً و زمانی که تلویزیون هنوز دولتی نبود، اداره هنرهای دراماتیک تمام چهارشنبهها اجرای تئاتر زنده داشت، چون آن موقع تئاترها ضبط نمیشد بلکه به صورت زنده پخش میشد. خیلی از مردم با آن تئاترهای تلویزیونی با تئاتر و هنرمندان آشنا شدند. مردم بسیاری از هنرمندان قدیمی را از طریق تلویزیون میشناختند. ولی بعدها این برنامه قطع شد. با وجود صحبتها و جلسات مختلفی که ما با آقای لاریجانی داشتیم، قرار بود شبکه چهار متولی تولید تله تئاتر باشد که شبکههای دیگر از شبکه چهار تلهتئاتر بگیرند ولی همه این حرفها به صورت جدی دنبال نشد. الان هم تلهتئاترهایی در شبکه چهار ضبط میشود ولی نه زمان پخش آن معلوم است و نه تماشاگر ارتباط خوبی با آن برقرار میکند. این هم دلیل دارد. اگر بخواهیم تئاترهای تلویزیونی را همچنان به سبک قدیم ضبط کنیم، شاید تماشاگر حوصله دیدن آنها را نداشته باشد. اکثر تلهتئاترهایی که در تلویزیون ضبط شود، مانند مجموعه و به صورت قسمت قسمت پخش میشود. در حالی که ما باید از شیوههای ضبط تئاتری پرهیز کنیم چرا که تلویزیون دارای چارچوبهای خاص خود است. بیبیسی از این شیوه حذر کرده و بسیاری از نمایشنامههای مطرح جهانی را به صورت تلهپلی درآورده که دارای صحنههای خارجی و ... است. بسیاری از آثار آگاتا کریستی به این صورت تهیه شده و دارای جذابیتهای خاص است. فکر میکنیم ما هم باید از امکانات تلویزیون برای تلهپلی استفاده کنیم. همین تلهتئاتر دکتر فاستوس وقتی به صورت صحنهای اجرا میشد دکور آن چنانی نداشت ولی وقتی خواستیم آن را در تلویزیون ضبط کنیم، سعی کردیم فضاسازیهای متفاوتی انجام دهیم که جذابیت داشته باشد.
در رادیو هم فعالیت تئاتری داشتهاید؟
بله. دو سال برنامهای در رادیو داشتم با نام”تئاتر روز”. این برنامه درباره اخبار تئاتر، (داخل و خارج از کشور) نقد تئاتر، مصاحبههای تئاتر بود که به صورت هفتگی پنج شنبهها از آذر ماه 1351 تا پایان سال 1353 پخش میشد. این برنامه شنونده زیادی داشت اما به دلیل سفرم به خارج از کشور برای ادامه تحصیل، برنامه قطع شد. البته بعدها دوستان دیگری این برنامه را دست گرفتند و ادامه دادند.
با توجه به مدیریت شما در خانه تئاتر، بد نیست ارزیابی از این خانه و وضع کنونی آن داشته باشید.
به اعتقاد من خانه تئاتر هنوز در آغاز راه است. هنوز در زمینه نیازهای تشکیلاتی با کمبودهای بسیاری روبرو هستیم. شما میدانید که مشکلات تئاتر یکی دو تا نیست بنابراین سعی کردهایم در جلسات خود با مسئولان در بیانهها و حتی در مطبوعات مشکلات را بیان کنیم. آنچه از نظر صنفی توانستهایم انجام دهیم. بیمه تامین اجتماعی برای اعضا بوده که تا حدی مفید بوده است. همچنین تلاش کردهایم بیمه تکمیلی دانا را هم به بیمههای تامین اجتمایی اضافه کنیم. مساله بررسی امنیت شغلی و ارائه قرارداد تیپ و تعیین کف دستمزدها برای عوامل تئاتر از دیگر فعالیتهای ما بوده که به مرکز هنرهای نمایشی ارائه کردهایم. مرکز قول داده که از سال آینده این قراردادها اعمال شود. تئاتر دچار مسایل عدیدهای است که نمیتوان به سرعت آنها را برطرف کرد. ضمن این که اگر مسئولان توجه و عنایت بیشتری به تئاتر داشته باشند و توجه کنند که چقدر این هنر میتواند مفید و موثر باشد، خواهند دید که سطح بازدهی آن خیلی بیشتر از تصور است. نکته دیگر این است که ما بودجههای پراکندهای در زمینه تئاتر داریم که متمرکز نیستند. سازمانها و نهادهای گوناگون بودجههایی در اختیار دارند که اگر متمرکز شوند میتوانند مشکلات بیشتری را حل کنند. این موارد باید ساماندهی شود.
گویا انتشار نشریه و طراحی یک سایت هم در برنامههای خانه تئاتر وجود دارد.
بله. امیدواریم تا چند روز دیگر نشریه خانه تئاتر منتشر شود و ما بتوانیم به صورت دائم آن را چاپ کنیم. دنبال مجوز هستیم که بتوانیم این نشریه را به صورت عام توزیع کنیم. سعی ما بر این است که بتوانیم نمایشنامه چاپ کنیم. سایت هم در مرحله طراحی است که در این سایت اخبار و اطلاعات خانه تئاتر قرار میگیرد. امیدوارم به زودی بتوانیم بخش بینالملل را راه اندازی کنیم همچنین گستردهتر کردن خانه تئاتر ایجاد خانههای تئاتر مراکز استانها و گردهمایی سالانه این خانههای تئاتر از دیگر برنامههای ماست. همان طور که میدانید ما تا سال قبل امکانات و بودجه مناسبی نداشتیم. تازه از 29 فروردین امسال توانستیم محل فعلی خانه تئاتر را در اختیار بگیریم. ما سال گذشته 24 میلیون و 625 هزار تومان از سوی نهاد ریاست جمهوری برای تجهیز خانه تئاتر دریافت کردیم. مصوبهای هم در مجلس شورای اسلامی وجود دارد، مبنی بر حمایت از مراکز فرهنگی و هنری که به ما تخصیص داده شد. الان دنبال این هستیم که بتوانیم در سال آینده میزان بودجه را بیشتر کنیم.