گفتوگو با آرش فلاحت پیشه بازیگر نقشِ «کلاه به سر» در نمایش «سفر به نهایت دور»
تئاتر منشائی برای فکر و فرهیختگی بود

نننننننننننننننننننن 2

نننننننننننننننننننن 3
آرش فلاحت پیشه که از سال ۷۵ و با ورود به دانشگاه هنرهای زیبا فعالیت تئاتری خود را آغاز کرده و در تجربیات خود با کارگردانان مطرح تئاتر کشور همچون محمود استاد محمد ، دکتر محمود عزیزی، حمیدرضا نعیمی، حسین کیانی، روزبه حسینی، جلال تهرانی، احسان فلاحت پیشه، عباس اقسامی، علی شمس، اصغر دشتی و بسیاری دیگر همکاری داشته است در نمایش سفر به نهایت دور کار محمد میرعلی اکبری نقش محوری نمایش را بر عهده دارد. با این بازیگر درباره ای این نقش و همکاری در گروه وناگهان گفت و گویی داشتیم که می خوانید
با گروه «وَ ناگهان» از چه زمان آشنایی و همکاری پیدا کردی تا به امروز که عضو شورای اصلی این گروه هستی؟
و ناگهان، ناگهانی بود. سال 81 در حال تمرین تک سلولیها با جلال تهرانی بودیم. روزبه که سرپرست گروه و ناگهان بود، در آن زمان مشاور جلال تهرانی هم بود در چند نمایش دیگر هم. آشنایی از آنجا شروع شد و اولین همکاری من با گروه و خود او به عنوان بازیگر، سال 82 نمایش «حکایت الکتریک عاشق» بود. بعد از ان هم چندین نمایش دیگر که متأسفانه سه یا چند از بهترینهای آن توقیف کامل یا مجوز نهایی برای اجرا نگرفتند. درواقع در آن سالها رفاقت و همکاری بیشتر مطرح بود و نه ضرورتن عضویت، تا به امروز که به این نقطه رسیدیم.
در یک سال اخیر که گروه بازیگران جوانی به این گروه اضافه شدند، کار کردن با این جوانان چگونه بوده برای شما با این سالهای فعالیت حرفهای؟
آنچه من آموختم این است که، در دنیایی که نامش تئاتر است، اختلاف سطح و تجربه همیشه باعث رشد میشود. کوشش برای همسطح کردن در جوانی برای من هم همراه بزرگترها بوده و امروز من هم باید همان مسیر را بروم. همه برای یک هدف اگر نیاز باشد باید بتوانیم خودمان را بشکنیم تا در اصل کار اتفاق درستی بیفتد. من تجربهی کار کردن و آموزش با کودک هفت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله را داشتهام. اصل جهانی است که بنا داریم در کنار هم بسازیم؛ با هر سن و سال و هر میزان از تجربه.
شما به عنوان یکی از اعضای اصلی گروه وَ ناگهان چه میزان گروه را در این زمان به اهدافش نزدیک میبینید؟
کار گروهی کردن که مبنای اصلی کار تئاتر است در این سرزمین همواره سخت است و این روزها که عمومن معنای گروه به شکل جدی از میان رفته. گروه وَ ناگهان به سرپرستی روزبه - که با جدّیت میکوشد ترکیبی از مسیر «آتلیه تئاتر» و «کارگاه نمایش» در دههی چهل و پنجاه را به طرزی اصلاح شده و در امروزمان تکامل دهد – میکوشد در فضای تئاتر امروزمان با توجه به شیوه نامهای که ترسیم کرده، مسیر خودش را با جدیت ادامه دهد، اما چون ما هم در همین محیط پر از اشکال و حواشی مشغول کار هستیم، سختی دوچندان میشود. اینکه تمام اعضا بتوانند به بندهای مطالباتمان عمل کنند هم مسأله است. درآمد و چرخاندن زندگی، نگاه به شهرت و ... هم آسیبهایی دارد که ما را در مسیرمان دچار چالشهای بسیار میکند.
آیندهی این حواشی در تئاتر چه خواهد بود؟
هر روز دهشتبارتر خواهد شد. محتوا و سوء مدیریتها به کنار، نگاهی به روشهای کاذب تبلیغاتی در تئاتر بیندازید و فکر کنید که بنا بوده تئاتر منشأیی برای فکر و فرهیختگی بوده؛ همه چیز برایتان در نگاه به آینده روشن خواهد شد.
اما «سفر به نهایت دور» و محمد میرعلیاکبری. با میرعلیاکبری از کجا آشنا شدید؟
در سالهای دانشکده، کارهای او را میدیدم و همان زمان هم کارهای او نسبت به جریان متعارف در تئاتر گونهی ناشناختهای برای من بود. دوستی و آشنایی ادامه داشت. سال گذشته نمایشنامهی «زرتشت» ایشان را با پنجاه جوان به سرپرستی روزبه و پس از کارگاههایی اجراخوانی کرد و بعد از هم در نمایشِ «ازدواج آقای میسیسیپی» ارتباط ما تنگاتنگتر شد. بازی نقش «کلاه به سر» در «سفر به نهایت دور» را همانجا به من پیشنهاد داد. فضایی متفاوت که میتواند جهان تازهای را برای مخاطب بسازد. تخیّل وسیع محمد در به چالش کشیدن تمام عناصر هستی، بسیار جذاب است. همه چیز را به هم بریزی و بخواهی از نو بسازی.
دربارهی نقش ویژه و جذاب «کلاه به سر».
قطعن نقشی که برای هر بازیگری جذاب است و برای من هم یک شانس و موقعیت جذاب بود.
به نظرم جذابیت و نوعی از کمدی در بازی شما فراتر از شخصیت در نوشتهی زیبای میرعلیاکبری هم نقش را جلوه داده.
مثل هر نقش و نمایش دیگری، واژهها، پارتنر و همزیستی با کلمات و نگاه کارگردان لحظات بازیگر را کامل میکند. طنّازی در این نقش، برای زدن حرفهای بزرگ و دادن اطلاعات علمی و غیره به مخاطب، در تمام نمایش جریان دارد. یعنی تمام شخصیتها و بازیگران به این سمت رفته اند تا ارتباط راحتتری با تماشاگر برقرار شود. امکان این طنازی در متن برای نقش کلاه به سر از ابتدا وجود داشته.
طراحی لباس ویژه و جذابی داری در این نقش. و کمک به ایفای نقش میکند.
در جشنواره مثل همه ی چیزهای تحمیلی، یک لباسی دادند و پوشیدیم. با اینکه طراح برادرم بود. اما در زمان اجرای عموم، به تدریج لباسی شیک و در عین حال کولی وار بودن، کلاهی خاص و ... پیدا شد که در اتفاق تعاملی در تمرینات با طراح شکل گرفت.
از نقش کلاه به سر لذت میبری؟
این حرف مفتی ست که بازیگری نقشی را دوست نداشته بازی کند. اگر هدف کلی نمایش درست پیش رود، لذت اصلی و جمعی فراهم میشود. قرار است همه با هم همه چیز را بسازیم نه هر کس فقط به خودش فکر کند. مدیریت و سرپرستی درست قطعن هماهنگی و همدلی عناصر را به همراه خواهد داشت.
شما به عنوان بازیگری که نگاه جدی به تئاتر دارد و تعصب ویژه در تئاتر دارد، کار کردن در سینما و تلویزیون را که تجربه کردید، چگونه ارزیابی میکنید.
من هم مثل اکثر کسانی وارد بازیگری تئاتر میشوند در ابتدا این حس به شهرت را بسیار داشتم و جدن به فکرش بودم. به تدریج لذت فضای تئاتر با همهی سختیها و رنجهای آن مرا در خود نگه داشت و ضمنن وسواس مرا برای رفتن به سینما و تلویزیون بیشتر کرد. بسیاری از اتفاقات خودش نهایی نمیشد به دلایل مختلف. تا برای فیلم «محمد» افشین هاشمی و محسن قرائی من را به «مجید مجیدی» معرفی کردند. نقشی کوتاه «ابرهه» اما با ویژگیهای خاص و پروژه ای از هر نظر ویژه و خاص، من را وارد سینما کرد. هرچه آنجا به کار بردم، از تئاتر آموختم و کوشیدم درست ترین شکل باورپذیری را با صداقت و در امتداد آموزهها رفته باشی تا باورپذیر شوی و مخاطب تو را بپذیرد.
توقع شما به عنوان بازیگر تئاتر با عشق و نگاه خاصی که به تئاتر داری، چیست؟
در زمان دانشجویی هم که خیلی از آدمهای گروههای بزرگ دنیا را بشناسیم، آرزو داشتیم صبح بلند شویم و تمرین کنیم و شبها تئاتر ببینیم و یا تئاتر روی صحنه ببریم. بی دغدغه. مسافرکشی و فروشندگی هم کرده ایم که البته برایمان تجربیاتی داشته. اما با آسایش بتوان کار کردنف یک ارزوست. اینکه بتوانی بدون هزار طرفند و شامورتی تماشاگر خود را داشته باشی یک آرزوست. زمان ما فراغتی برای مردم بود که آخر هفته با تمام خانواده تئاتر و سینما میرفتی و لذت جمعی میبردی. امروز مردم دیگر این آسودگی و لذت را گم کردهاند و اصلن فراغتش را ندارند. ما هم در تئاتر از کیفیت افتادهاند. فراغت برای کار جدی و تمرینات طولانی و اتفاقات درست هم نمیافتد. تئاتر دانشگاهی و حرفهای و تجربی هر یک جای خود را داشت. دانشجوی کار اولی یک تهیه کننده، دو بازیگر نامی و یک سالن خصوصی و یک ماهه نمایش را روی صحنه میبرند و مدعی هم میشوند. بازگشت و دوبارهسازی و بهبود اینها آرزوست.
جوایزی که گرفتهای چه قدر برای شما اهمیت داشته؟
فقط تا پایان دوران دانشجویی جایزههای بسیار گرفتم و بعد از آن مرتب کاندیدا شدم. حتمن جذاب است مثل همان دیده شدن. من هم یک بازیگر متولد مردادم! اما فارغ از مزاح، واقعیت لذت همان حس خوشایند لذت از اجرا در مقابل تماشاگر فهیم و رضایتمند است.
بازیگردانی و تدریس و تربیت بازیگر کردهای. چه قدر به کارگردانی فکر کردهای؟
کارگردانی بسیار دشوار است و خودم را هنوز در آن اندازه نمیبینم. امروز همه راحت کارگردان و هنرمند میشوند. در زمان تدریس و کار کارگاهی از مدارس گرفته تا کارگاههای حرفهای، تمریناتی و بعد خلق جهانی و نهایتن اجرایی هم بوده. حتا اسم من هم به عنوان کارگردان درج شده. اما کارگردانی، سخته. نه. هنوز نمیتوانم.