همه میگویند کار ما کار تجربی است.اما من کار م را اصلاً تجربی نمیدانم. تئاتر تجربی تعاریف خاص خودش را دارد که ما اصلاً در آن تعاریف نمیگنجیم.
همه میگویند کار ما کار تجربی است.اما من کار م را اصلاً تجربی نمیدانم. تئاتر تجربی تعاریف خاص خودش را دارد که ما اصلاً در آن تعاریف نمیگنجیم.
بهاران بنیاحمدی:
"همایون غنیزاده" کارگردانی جوان است که با اولین نمایش خود توانست نظر مثبت اهالی تئاتر را به خود جلب کند.
نگاه او به اسطوره"ددالوس و ایکاروس" نگاهی متفاوت است که با شیوه اجرایی خاص او تبدیل به نمایشی متفاوت در مجموعه تئاترشهر شده است. از نوع نگاه به اسطوره گرفته تا شیوه بازیگری و دکور عجیبی که مهمترین نوآوری او محسوب میشود.
"تفاوت" مهمترین مشخصه کار شماست، میخواهید متفاوت باشید؟
به قصد این که متفاوت باشم کاری را انجام نمیدهم تمام تلاشم این است که کارم را خوب انجام دهم ولی اگر ضمن تلاش کردنم، شما در کار من تفاوت میبینید خیلی خوب است.
یعنی نمیخواهید همه بفهمند که شما متفاوت هستید؟
نه واقعاً، به قصد این که متفاوت باشم کاری را انجام نمیدهم.
یکی از تفاوتهای شما نحوه استفاده از ریتم است. در نمایش"در انتظار گودو" از یک ریتم به خصوص استفاده کردید و در این نمایش هم از یک ریتم خاص...
همه کارگردانها دغدغهشان ریتم است. اصلاً نمایش با رسیدن به ریتم درست است که هویت خودش را پیدا میکند.
البته در این نمایش طول میکشد تا به ریتم به خصوصی برسید انگار از موفقیت کار قبلیتان میخواستید استفاده کنید ولی بین ریتم این دو کار هنوز سر در گم بودید.
یعنی شلخته بود؟
بله.
یعنی احساس نمیشود این شلختگی تعمدی است؟
نه از روی سردرگمی بود.
من تلاش کردم شلختگی و آشفتگی آنها را قبل از پرواز نشان دهم.
به نظرم موفق نبود چون تماشاگر درست از زمانی کار اصلی همایون غنیزاده را میدید که "ایکاروس و ددالوس" پرواز میکنند.
من نمیخواهم تلاش کنم که توجیه کنم. حتماً به هر حال اشکالی وجود داشته است.
در هر دو نمایشی که از شما دیدیم فضاها خیلی مردانه است.
یعنی چطوری؟
هم از لحاظ بافت نمایش و هم وقتی به بروشور نگاه میکنیم میبینیم اسم همه عوامل مرد است.
به اعتقاد شخصیام برمیگردد.
چه اعتقادی؟
کاری که ما انجام میدهیم یک کار بدنی و سنگین است.
یعنی خانمها نمیتوانند از پس کارهای شما بربیایند؟
نمیدانم. من هنوز پیدا نکردم.
شنیدم با صندلی، در و همه چیز سالن مشکل داشتید!
خواستههای اولیه یک گروه تئاتر را میخواستم. داشتن یک سالن کم صدا، خواسته بزرگی نیست. در سالن تئاتر صدای موتورخانه، به هم خوردن درِ راهرو، صدای جیر جیر چوب کف سالن و... همه و همه به نمایش لطمه وارد میکند. یادمان باشد سالن سایه جزء پنج سالن حرفهای کشور است مسلماً سالنهای دیگر هم این مشکلات را دارند. واقعاً به نظرم طبیعی است که هنگام اجرا صدای موتورخانه در سالن نباشد.
و شما اعتراض کردید؟
توجه داشته باشید که من یک تازه وارد هستم. یعنی این نگاهی است که در مجموعه تئاترشهر به من و امثال من میشود و طبیعتاً حق زیادی برای اعتراض کردن به مسائلی از این دست به ما نمیدهند چون دائماً این سوال در ذهن دوستان پیش میآید که چرا با نفوذها و پیشکسوتها که در همین سالنها اجرا رفتند چیزی نگفتند و تو چرا اعتراض میکنی؟ من از تمام کسانی که در سالن سایه اجرا رفتند و با وجود این مشکلات دم برنیاوردند سوال که نه، گله دارم. آنها آن قدر شرایط بد تئاتر را پذیرفتند که به اعتراض نکردن عادت کردهاند. حتی به گرد و خاکی که موکتهای دیوار سالن برای بازیگر ناراحتی درست میکند و با ده دقیقه جارو برقی کشیدن مسئله حل میشود هم کسی اعتراض نکرده است و مدیرها هم میگویند: کسی ما را از وجود چنین مشکلاتی آگاه نکرده است. ضعف تئاتر ما به سالن و بودجه و مدیر برنمیگردد من میگویم تئاتر بازتاب توقعات پائین خودمان از تئاتر است. ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم بقیه نقش دایه دلسوزتر از مادر را برایمان بازی کنند.
مهمترین مشکل گروه شما و گروههای تجربی دیگر چیست؟
همه میگویند کار ما کار تجربی است. من کار خودم را اصلاً کار تجربی نمیدانم. تئاتر تجربی تعاریف خاص خودش را دارد که ما اصلاً در آن تعاریف نمیگنجیم. تئاتر تجربی نیاز به تمرین مداوم و مکان تمرین ثابت دارد. تئاتر تجربی با یک ماه، دو ماه و چهار ماه تمرین شکل نمیگیرد. آیا ما در تمرین و روی صحنه به کشف یا تجربهای میرسیم؟
نمیرسید؟
من در مورد خودم این تجربه را نمیبینم. به من لطف میکنند و میگویند تئاتر تجربی کار میکنم.
یعنی در ایران اصلاً تئاتر تجربی نیست؟
سعی زیاد شده، گروههای زیادی تلاش کردند بعضی گروهها به تئاتر تجربی نزدیک شدند، اما تجربه آنها به فراموشی سپرده شده یا بین آنها فاصله افتاده... گروه باید با هم رشد کنند. ما آیا در نمایشنامه به تجربه میرسیم؟ یا در بازیگری به تجربه میرسیم؟ روی خلاقیت، بدن، صدا یا آوای بازیگر به تجربه میرسیم؟ هیچ کدام از اینها در مورد ما اتفاق نمیافتد.
پس اسم کار شما را چه میشود گذاشت؟
تئاتر. ولی تئاتر تجربی نه چون مگر ما چه چیزی را تجربه کردیم؟ آیا هر چیزی که در ذهن من کشف شد تجربه است؟
چه تجربهای را انتظار داشتید؟
من فکر میکنم از همین کار خیلی پتانسیلهای دیگر هم میشد بیرون کشید. من فقط با جواد نمکی است که قبلاً هم کار کردم که بین این دو همکاری هم فاصله افتاد.
به هر حال گروهی به این نمایش رسیدید، تفکر مطلق کارگردان نبوده است.
این که خیلی طبیعی است. این که باید باشد تا اسمش را بشود تئاتر گذاشت ماهیت کار ما ماهیت تجربی نیست. شاید بشود گفت تئاتر متفاوت. همین.
خود شما اگر به شیوه تئاتر تجربی بخواهید کار کنید آیا روزی هفت، هشت ساعت بازیگرانتان را در اختیار دارید؟
نه، بازیگریهای ما اصلاً نمیتوانند بیایند. بازیگر باید طیفی از تواناییها باشد. وقتی قابلیت زیادی روی صدایش ندارد، روی بدنش ندارد، توانایی کارگردان هم محدود میشود، قدرت تجربه هم محدود میشود. بازیگری که دستمزدش 2 میلیون تومان است اصلاً حاضر است روزی هفت، هشت ساعت وقت بگذارد؟ اصلاً آن بازیگر این اعتراف را میکند که همچنان باید روی بدن یا تواناییهای دیگرش کار کند؟ یا باید هنوز تجربه کند؟
و ساخت دستگاهی که روی صحنه دارید...
ما برای گروهمان مسئول فنی داریم و تلاش کردیم تا گذرمان به کارگاه دکور تئاترشهر نیفتد و فقط در مواقع لزوم از ابزار کارگاه استفاده کردیم... جالب است که کارگاه این مجموعه عزیز تبدیل شده به کارگاه پُدس سازی و گاهی هم در و پنجره سازی. به جرأت میگویم 99% از کارهایی که در کارگاه ساخته میشود همینهاست و اگر کسی بخواهد دکور دیگری غیر از پُدس و پنجره بسازد باید این کار را خودش انجام دهد یا کسی را از بیرون بیاورد. البته بچههای فنی تئاترشهر خیلی باهوش و خلاقاند ولی فکر میکنم مشکل جای دیگری است.