سامان ارسطو کارگردان، بازیگر و طراح نمایش:
همان باش که نیستی یک پروفرمنس مبارزه جو است

سامان ارسطو بازیگر، کارگردان، نمایشنامه و فیلمنامهنویس، و مدرس تئاتر از سال۱۳۶۴ فعالیت های هنری را آغاز کرد .در سال ۱۳۶۷ با نویسندگی و کارگردانی نمایشنامهی «سلول هیجده» واردحرفهی کارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی شد .
عضویت در هیأت مدیرهی انجمن نمایش شاهرود از دیگر فعالیتهای وی است. ارسطو در سال ۱۳۶۷ گروه نمایش «چکاوک» را در شهرستان شاهرود تشکیل داد. گروه نمایش «آوای دیوانگان» نیز در سال ۱۳۷۶ با همت و تلاش وی در تهران تشکیل شد. او بین سالهای ۱۳۸٩-۱۳۸۳؛ در سه دوره، بازرس اصلی انجمن بازیگران خانهی تئاتر ایران بوده است.ارسطو تا کنون برنده و کاندید جوایز متعددی، در زمینهی بازیگری و کارگردانی، از سوی جشنوارههای بینالمللی، ملی، استانی و منطقهای شده .او همچنین دارای گواهینامهی درجه دو هنری در زمینه تئاتر است.
او تا کنون ده فیلمنامه نوشته است و در سینما با بزرگانی از قبیل مسعود کیمیایی ،تهمینه میلانی ، اصغر فرهادی و کمال تبریزی همکاری داشته است.
شب بارانی ،پرنده و فیل ،چهار دستان،بازیخانه،باکره پاییزی،هتل پلازا،خانه برنارد آلبا، همه دزدها که دزد نیستند .از جمله کارهای مهم کارنامه تئاتری سامان ارسطو محسوب می شوند . نمایش همان باش که نیستی پیش از این در جشنواره پرفورمنس ( ایران – فرانسه) در فروردین ماه امسال به عنوان اثر برگزیده انتحاب شده است . نمایش همان باش که نیستی با کارگردانی سامان ارسطو و بازی افسانه میرباقری، نادیا باوند، سیما شکری، ماهی عظیمی، شهرزاد بصیر ، علی صحرایی و سامان ارسطو از ۱۰ شهریورماه هرشب ساعت ۱۸ در تماشاخانه موسسه فرهنگی و هنری فانوس واقع در میدان هفت تیر، جنب مجتمع یاس، کوچه اذری پلاک ۲۵به اجرا درآمده است. با سامان ارسطو در باره نوع، ساختار و درون مایه نمایش اش گفت وگو کرده ایم .
آیا نمایش همان باش که نیستی در تداوم اجراهای قبلی گروه شما در تماشاخانه فانوس نظیراینجا جای تو نیست وهمتون من می شناسین است؟
نمایش همان باش که نیستی باید به عنوان یک کار مستقل نگاه شود و البته شباهت هایی با نمایش همتون منو می شناسین دارد و در هر دوی این نمایش ها به قصه زندگی خودم پرداخته ام .
بنابراین نمایش همان باش که نیستی یک اثر حدیث نفسی است؟
بله در در هر دوی این نمایش ها برشی از زندگیم روایت شده است و البته این کار یک پروفرمنس مبارزه ای است.
چه شرایطی باعث شده که شاهد خشونت های زیادی میان شخصیت های نمایش باشیم ؟
همانطوریکه گفتم نمایش قصه زندگیم است و در دنیای زندگی می کنیم که پر از خشونت و خونریزی است . من خودم درگیر بخشی از این خشونت بودم و بر من اعمال شد. حتی این خشونت فراتر از خشونتی بود که در نمایش دیده می شود. در نظر بگیرید عده ای به زور و با خشونت وادارتان کنند کاری را که تمایلی برای انچامش ندارید ، با جبر انجام بدهید و در موقعیت تلخی قرار بگیرید.
همان اتفاقی که برای دو شخصیت دربند در نمایش رخ می دهد؟
بله، جبری بر این دو نفر اعمال می شود که اختیار از آنها سلب می شود.
شخصیت مردی که در نمایش بازی می کنید زن پوش می شود ،آیا این مسئله دلالت بر همان حدیث نفس بودن نمایش دارد؟
بله، همان بحث ترانسکشوال هایی مطرح می شود که به جبر و زور شوهر داده می شوند. در صورتیکه روحشان مردانه است .
آیا داستان نمایش در یک آسایشگاه ویژه بیماران روانی رخ می دهد؟
آسایشگاه نیست، درقصه ای که در زندگی واقعی من رخ داده است ،درخانه در حکم یک زندانی بودم.
لباس شخصیت هایی که در نمایش مراقب شما بودند تداعی کننده لباس نگهبان های زندان است؟
بله، اینها درحکم خواهرها و برادر من در زندگیم بودند که عین یک زندانی با من برخورد می کردند و دو تا از خواهرهایم پرستار بودند و دقیقا چنین رفتاری را با من انجام می دادند و عینا مثل دیوانه ها با من برخورد می کردند و تصور می کردند باید من را حبس کنند و بعدا من را بهر ترتیبی آماده کنند و پای سفره عقد ینشانند.
در نمایش در صحنه های که شما را برای نشاندن پای سفره عقد آماده می کنند ، یک فضای پرتنش و توام با عصبیت دیده می شود؟
من درونیات شخصیت خودم را در چنین شرایطی در فضای این بخش نمایش که پر از تشویش، بغض فروخفته و عصبانیت بود را نشان دادم. این اتفاق برای امثال من رخ داده است و می دانم همین آلان خیلی ها مثل من به زور توسط خانواده شوهر داده شده اند. در صورتیکه این بچه ها ترنس هستند و روحشان مردانه است.
نمایش درمحیط بیرون و در حیاط تماشاخانه فانوس شروع می شود و آیا می توانیم نمایش را سوای پروفرمنس بودنش یک کار محیطی هم بدانیم ؟
این شروع بخشی از پرفورمنس است که در صحنه درگیر شدن با اطرافیان از مردم که همان تماشاچیان است تقاضای کمک داریم. تا شاید نمایش فرجام دیگری پیدا کند و با ممانعت مردم از بردن ما به داخل ، شاید اصلا نمایش شروع نشود. در کلیت نمایش همان باش که نیستی یک پروفرمنسی است که تماشاگر می تواند در آن مشارکت داشته باشد. لزوما پروفرمنس مشارکتی نیست . در چند جای نمایش من و بازیگر دیگر دستمان را دراز می کنیم و استمداد کمک داریم .اما کمکی نمی شود و نمایش ادامه پیدا می کند.
به چه دلیل کلام از نمایش حذف شده است؟
کلام را حذف کردم تا قصه ام جهانی تر بشود و این قصه تلخ می تواند در هر جای دنیا رخ بدهد.
جوراب های لنگه به لنگ با رنگ های متضاد ،بندهای سفید و نماد قرمز چه کارکردهایی در نمایش دارند؟
مراد از جوراب های لنگه به لنگه این است که آدم های هم می تواند سیاه باشند و هم سفید و شاید این آدم در این موقعیت سفید است و یا سیاه و در شرایط دیگر طور دیگری باشد.
یک نوع خودآزاری در شخصیت دو نفر دربندی که شما یکی از آنها را بازی می کند . دیده می شود. ریشه این خود آزاری به کجا مرتبط است؟
در حقیقت یک مقاومتی است از جانب این دونفر بابت جبر و زوری که بر آنها اعمال می شود و نفر دوم می خواهد با آزار دادن خود بندها را پاره کند و به پای سفره عقد تحمیلی ننشیند و هیچ کسی هم به او کمک نمی کند. اما در نهایت موفق به فرار می شود. مثل خیلی از بچه های ترنسی که ازخانه هایشان فرار می کنند.
گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی