در حال بارگذاری ...
یادداشتی بر اجرای «پرتره‌‌ی مرد ریخته» به کارگردانی غلامحسین دولت‌آبادی/آراز بارسقیان

دفاع از هنـر تـئاتـر

ایران تئاتر - قاسم نجاری : «پرتره‌ی مرد ریخته» به کارگردانی غلامحسین دولت‌آبادی و آراز بارسقیان، شخصیتی را از دل تاریخ بیرون می‌کشد، غبار چهره‌اش را می‌گیرد و از نو به آن نگاه می‌کند.

شاید تا اینجای کار، چندان قابل بازگویی نباشد، اما جواهرِ درون این تئاتر، مالِ خود کردنِ شخصیت تاریخی و داشتن دیدگاهی منحصر بفرد در مورد آن است. عبدالحسین نوشینی که در «پرتره‌ی مرد ریخته» می بینیم نه آن اسطوره‌ی تئاتر نوین ایران است و نه آن هنرمندِ قربانی سیاست. او موجودی انسانی است که از زیر خاکستر دو تصویر غالبی که از وی ساخته شده سربرمی‌آورد و مکاشفه‌ای در زندگی خودش را آغاز می‌کند.

نوشین پس از فرار از زندان، جلوی ما می‌ایستد وقایع زندگی‌اش را یک به یک بازگو می‌کند. یک مونولوگ طولانی که در پرده‌ی اول پر از شور و شوق است و در پرده‌ی دوم به ملالی روزمره می‌رسد. مونولوگ امری خطیر است. مونولوگ بی‌واسطه رو در روی مخاطب می‌ایستد و برایش داستان می‌گوید و ذره‌ای لغزش در آن افتادن به ورطه‌ی ملال تکنیکی و خسته‌کردن مخاطب را تضمین می‌کند. اما «پرتره‌ی مرد ریخته» با متنی منسجم این خطر را درک کرده و با مفاصل هوشمندانه‌ای هر بخش‌اش را به بخشی دیگر چنان متصل می‌کند که در طول دو پرده و تقریبا هشتاد دقیقه اجرا هیچ حفره‌ و پرشی در میان دیالوگ‌ها حس نمی‌شود. برای درک این موضوع کافی‌ست در بخش «کافه دو پاقی» و چگونگی پاساژ زدن و نحوه‌ی اتصال آن به وسیله‌ی واژه‌ی کلیدی «انقلابی»  بخش «کلنل پسیان» توجه کنید. این تنها یک مثال است از اتحاد کلمه به کلمه‌ی این اثر که کلیتی سفت‌و‌سخت را تشکیل داده است.

پرده‌ی اول «پرتره‌ی مرد ریخته» نمایش شوریدگی درونی مردی امیدوار است که در اتاقی دربسته به مکان‌هایی دیگر سفر می‌کند. از زندگی و تئاتر و بازیگری و عشق می‌گوید. با روایت هر کدام از ماجراهایی که بر او گذشته به همان مکان سفر می‌کند و با جزییات خودش آنها را روایت می‌کند. هر کدام از این روایات، تکه‌ای بر پازل هزارتکه‌ی  شخصیت عبدالحسین نوشین اضافه می‌کند تا تصویر مردی که هنوز به زندگی، تئاتر و عشق ایمان دارد شکل بگیرد. هر کدام از این سفرها، سفری تئاتریکال به درون خود و کشف شخصیت است. تا جایی که او کت‌اش را پوشیده، چمدان به دست گرفته و با «کی می‌رسد باران؟» و پرده‌ای که پشت سرش بسته می‌شود و  با اندک امیدی به سفر می‌رود.

اما پرده‌ی دوم انتهای سفر است.انتهای مکاشفه‌ی عبدالحسین نوشین. پرده‌ی دوم،  برخلاف جوش و خروش پرده‌ی اول پر از حرکات آرام و صداهای گرفته‌ای است که هر کدامشان بوی مرگی زودهنگام می‌دهند. او که پس از تمامی ماجراهای زندگیش، روزهای پایانی را در اتاق سرد و بی‌رنگ و بی‌آهنگی در مسکو می‌گذراند، هنوز همان نوشین است. هنوز همان کسی است که با آوردن نام تئاتر و نمایشنامه ناگهان بیماری‌اش را فراموش می‌کند و می‌شود همان بازیگر پرشور شاهنامه خوان. اما او دیگر امیدوار نیست. مرگ را لمس می‌کند و لمس مرگ، صفی از اشتباهات مرد را جلویش می‌سازد. دیگر برای او راه پیشروی و بازگشتی نمی‌ماند و خودش هم «نمی‌خواهد بیش از این پا روی خودش بگذارد». این پرتره‌ی مردی ویران‌شده است، که هق‌هق‌ انسانی‌اش آبروی تئاتر ماست.

و «پرتره‌ی مرد ریخته» این تصویر را مدیون اصغر همتِ بازیگر است. او در طول دو پرده مدام در حال پیشروی از مرزِ «همت بودن»، «نوشین بودن»، «بازیگر بودن» و جنون دیوانه‌وار کسی است که عاشق بازی کردن است. او نوشینِ مجنون را با بازی «اتللو» نشان می‌دهد، نوشین عاشق بازیگری را با «زال و رودابه»  و از میانه‌ی همه‌ی اینها تصویر انسانی نوشین را در پرده‌ی دوم با ریزه‌کاری‌های بسیاری که شرحشان در این یادداشت نمی‌گنجد، تکمیل می‌کند. هم اوست که پس از پرده‌ی اول، نوشینِ آرام‌گرفته‌ای که هنوز با درون پر از ستیزش کنار نیامده را کاملاً درمی‌آورد و وصل می‌کند به بخش سقوطش. او روی صندلی می نشیند و در سکوت، همه‌ی زندگی‌اش را گریه می‌کند. نوشین دراماتیک، نوشینِ دولت‌آبادی و بارسقیان، نوشینِ همت با گریه‌اش جوابیه‌ای به تئاتر آتراکسیون و به‌بیراهه‌رفته‌ی رایج می‌دهد، تا از «هنر تئاتر» دفاع کند.

 

قاسم نجاری– شهریور 95

 




نظرات کاربران