نقد نمایش «صبح بخیر» به نویسندگی و کارگردانی سیروس همتی
یک کمدی نا تمام
ایران تئاتر - حسن پارسائی: واقعیت ها و گزاره های دنیای واقعی حتا در جذاب ترین و پر محتوا ترین شکل ممکنشان ، به دلیل آن که حالتی نسبتأ بدیهی دارند ، وقتی موضوع هنرهای نمایشی ، تجسمی و جزو وجوه تماتیک ادبیات داستانی می شوند،الزامأ باید ازشکل بدیهیت یافته شان بدرآیند.
ایران تئاتر - حسن پارسائی: واقعیت ها و گزاره های دنیای واقعی حتا در جذاب ترین و پر محتوا ترین شکل ممکنشان ، به دلیل آن که حالتی نسبتأ بدیهی دارند ، وقتی موضوع هنرهای نمایشی ، تجسمی و جزو وجوه تماتیک ادبیات داستانی می شوند،الزامأ باید ازشکل بدیهیت یافته شان بدرآیند . همچنین با پردازش و تحلیلی بدیع همواره تسری دهنده حوادث ، موقعیت ها و نتایج نامتعارف وغیرقابل انتظاری باشند وگرنه درهمان شاکله ، مضمون و ماهیت واقعی و گزاره ایشان باقی می مانند و معادله نامساوی واقعیت وهنرعملأ نادیده گرفته می شود و هیچ چیز تازه ای هم به ذهن و احساس تماشاگران اضافه نمی گردد.
به طورهمزمان ثابت هم می شود که نویسنده یا کارگردان مورد نظر هیچ دلیل منطقی برای ارائه آن موضوع نداشته و اساسأ رویکردش ( ولو درقالب و شاکله ای کمیک،قراردادی وشبه فانتزیک) نهایتأ " گزاره ای وغیرهنری" است.
نمایش "صبح بخیر" به نویسندگی و کارگردانی" سیروس همتی" که عنوانش ارتباطی به موضوع ندارد، به مقوله بدیهی " جبری بودن مرگ" و "مأموریت عزرائیل" برای گرفتن جان دختربچه ای معصوم ونهایتأ داغدار کردن خانواده او می پردازد."سیروس همتی"برای این موضوع وموقعیت بدیهی و همزمان گزاره ای و محتوم،هیچ تغییرنهائی قائل نشده و به رغم دفاع جانانه والدین از کودکشان و حاضرشدن آن ها برای اهدای جانشان در قبال نجات جان دخترشان،بازعزرائیل منصرف نمی شود و"داس مرگ"اش را برای بریدن سر دختر معصوم بالا می برد.
در این نمایش چهل و پنج دقیقه ای ، هیچ چیز تازه و نامتعارفی به مخاطب ارائه نمی شود و"همتی" تنها کاری که کرده،آن است که برای نقش عزرائیل،یک خانم سیاهپوش و " نظامی نما " را انتخاب کرده که صدای خوب و خوشی دارد و آواز کلیسائی دلنشینی می خواند .ضمنأ نیمه اول نمایش عمدأ با دیالوگ ها وحرکات کمیک اجرا می شود و پرسوناژ ها همانند " بچه هائی بزرگسال" به نظرمی رسند . درنیمه دوم به طورغیرمنتظره ای پرسوناژ اصلی ، یعنی سربازی که در منطقه مرزی کشیک می دهد، با رفتارها و گفتارهای نسبتأ جدی ظاهر می شود و نمایش عملأ از لحاظ ساختاری حالتی دوگانه پیدا می کند؛ یعنی ابتدا کمدی است ، بعد به صورت" گزاره ای نسبتأ تخیلی با نتیجه ای واقعی وبدیهی" درمی آید و همین سبب می شود که ژانر نمایش که درآغاز کمدی است والزامأ باید به نتیجه ای نامتعارف منتهی شود ، به سامان نرسد و کمدی ناتمام بماند و همزمان نیز این ذهنیت ایجاد گردد که گویا نویسنده - که کارگردان نمایش هم است – نتوانسته ژانر کمدی را تا آخر پیش ببرد و موضوع را اجبارأ با همان بدیهیت یافتگی اش درقالب ذهنیتی نسبتأ فانتزیک به پایان برده است.
دیالوگ ها گاهی، مخصوصأ وقتی روی جنبه های کمیک نمایش تأکید می شود،تا حدی گیرا وکارکردی اند؛دراین رابطه می توان به دیالوگ های" خانم عزرائیل" اشاره نمود:"من دروگری هستم که آوازهم می خونم"، "آرزو دارم هرکسی به جای آن که بترسه به من بگه ،جوو.و.ن!"، "هیچ ساعتی ُتودست من کار نمی کنه " ، " من همسن خدام " ، " و ...
در پایان نمایش کوتاه "صبح بخیر " به نویسندگی و کارگردانی "سیروس همتی"نتیجه آن می شود که عزرائیل به هیچ کس رحم نمی کند وجان همه را می گیرد؛این نشان می دهد که تماشاگردر سالن " سایه " با تماشای این نمایش همان نتیجه و گزاره ای را می فهمد که بیرون سالن هم برایش توجیهی بدیهی و حتا " قاعده شده"دارد ودراین میان امتیازی برای هنری بودن واساسأ نمایشی ودراماتیک بودن اجرا باقی نمی ماند. فقط بازی بازیگران و در رأس آن بازی " شهرام مسعودی" که نقش سرباز را ایفا می کند و نیزبازی دختربچه ای که نقش دختر معصوم ومحکوم به مرگ را در روزهای فرد بازی می کند، چشمگیراست.
طراحی صحنه که درآن ها از میله های فلزی و نوارهای سفید استفاده شده ، ترفندی قراردادی و بی تناسب است که هیچ دلیل و تأویلی برای آن وجود ندارد . کاربری نور هم معمولی است .در کارگردانی نمایش و میزانسن دهی ها نکته خاص و قابل تأملی نیست و همه چیز عملأ تابع نوع طراحی و چگونگی صحنه است. باید یادآور شد چنانچه موضوع با روند " شوخی با مقوله مرگ و عزرائیل و گریختن از چنگال او به بهانه و یا ترفندی تخیلی و قابل قبول " ، به آخر می رسید ، احتمالأ یک نمایش " کمدی تخیلی" گیرا ،جذاب و غایت دار از کار در می آمد.در حال حاضر ، این نمایش که درسالن " سایه " ازمجموعه سالن های تئاترشهراجرا می شود، از موضوع و ساختارمتن نتایج و شاکله ای معمولی ارائه می دهد وهمین نکته، دیدن و ندیدن آن را همسان کرده است.