گفت و گو با پائولا دیونیسوتی، بازیگر تاتر:
پائولا دیونیسوتی، بازیگر انگلیسی که در ایتالیا به دنیا آمده در طول ۳۰ سال گذشته در تاتر بریتانیا مطرح بوده است. علاقهمندان به تاتر او را در هر کجای بریتانیا از گلاسگوسینیزتر گرفته تا رویال شکسپیر کمپانی ونشنال تیاتر دیدهاند. دیونیسوتی در سال ۲۰۰۰ جایزهی ایوینینگ استاندارد را به خاطر بازی در نمایش “دورتر از دورترین چیز” به کارگردانی زینی هریس به دست آورد. همان موقع ایوینینگ تیاتر او را مرموزترین چهرهی تاتر بریتانیا نامید. پل تیلور، منتقد ایندیپندنت او را به عنوان یکی از پنج بازیگر برتر انگلیس انتخاب کرد. او پس از سالها با بازی در اقتباس نمایش دو قسمتی “داستانهای کانتربری” که در گیلگاد به روی صحنه رفت، بار دیگر به صحنهی تاتر انگلیس بازگشت. این نمایش ازنوامبر گذشته اجرا شده و دو تور بین المللی در بارسلونا و واشنگتن دی سی داشته است.
مارک شنتون
ترجمه: مجتبی پورمحسن
پائولا دیونیسوتی، بازیگر انگلیسی که در ایتالیا به دنیا آمده در طول 30 سال گذشته در تاتر بریتانیا مطرح بوده است. علاقهمندان به تاتر او را در هر کجای بریتانیا از گلاسگوسینیزتر گرفته تا رویال شکسپیر کمپانی ونشنال تیاتر دیدهاند. دیونیسوتی در سال 2000 جایزهی ایوینینگ استاندارد را به خاطر بازی در نمایش “دورتر از دورترین چیز” به کارگردانی زینی هریس به دست آورد. همان موقع ایوینینگ تیاتر او را مرموزترین چهرهی تاتر بریتانیا نامید. پل تیلور، منتقد ایندیپندنت او را به عنوان یکی از پنج بازیگر برتر انگلیس انتخاب کرد. او پس از سالها با بازی در اقتباس نمایش دو قسمتی “داستانهای کانتربری” که در گیلگاد به روی صحنه رفت، بار دیگر به صحنهی تاتر انگلیس بازگشت. این نمایش ازنوامبر گذشته اجرا شده و دو تور بین المللی در بارسلونا و واشنگتن دی سی داشته است.
ایوینینگ استاندارد شما را مرموزترین چهرهی تاتر بریتانیا معرفی کرد. تعداد مصاحبههایی که انجام دادهاید هم زیاد نیست. آیا تعمدا خودتان را پنهان می کنید؟
نه. این اتفاق از زمانی رخ داد که من بچه دار شدم. دخترم کارن الان 31 ساله است. من عاشق بازیگری بودم. و آنقدر خوش شانس بودهام که توانستهام ازاین راه امرار معاش هم بکنم.
اما بقیهی انرژیام را برای پرستاری از بچه گذاشتم. بنابراین وقتی برای کار دیگر نماند. دوستان زیادی داشتهام که به خاطر شغلشان کارهای شگفت انگیز انجام دادهاند اما دیدهام که چه تاوانی به خاطرش دادهاند. برای ستاره شدن باید از همه چیزتان بگذرید.
در عوض شما کارهای بزرگی انجام دادهاید اما به آهستگی.
گاهی فکر میکنم این قدر آرام این کارها را انجام دادهام که شبیه نجوا بود. یادم میآید که داشتم در نمایشی به نام “بنوش، برقص، بخند و دراز بکش.” نوشتهی ساموئل آدامسن بازی میکردم در سالن محل اجرا (بوش تیاتر) سی نفری بودند و فکر کردم: “این نجوا حالا عملا نبودن صداست.”
اما در نهایت جایزهی بهترین بازیگر ایوینینگ استاندارد تیاتر را به دست آوردید که البته به جای نجوا، فریاد بود. سورپریز شدید؟
اوه بله. هرگز خودم را جزو حلقهی جایزه بگیرها به حساب نیاوردهام. آنقدر برایم عجیب بود که انگار پایم را وارد یک برکهی شگفت انگیز کردهام. اما این برکه برای خیلی از آدمها اهمیت فوق العادهای دارد. پدرم اگر زنده بود با زوزه میخندید از این اتفاق طعنه آمیز.
دریافت جایزهای از منتقدین! آن هم از نشریهی دست راستی ایوینینگ استاندارد که هیچ وقت از نظر سیاسی باهاش موافق نبودهام. اما من از کار زینی هریس (نمایشنامه نویس) لذت بردم. او نویسندهی فوق العادهای است و یکجورهایی ناراحت شدم که نمایش جوایز دیگری دریافت نکرد. یا کارگردان نمایش، ایرنیا براون که دقت باور نکردنی او در کار باعث شد که کارمن خوب به نظر برسد. او کارگردان فوق العادهای است اما آن طور که باید شناخته شده نیست.
اغلب هم برای نشنال تیاتر و هم برای آر اس سی کار کردهاید. چه طور شد که بارها وبارها پذیرفتید که دوباره با این کمپانیها کار کنید؟
آنها دنبالت میکنند و همه جا مواظبت هستند. این روزها تلویزیون، به هیچ وجه رسانهی بازیگران نیست بلکه رسانهی شخصیتهای مشهور است. توجه به تلویزیون آدمهای معمولی را سخیف کرده است. اگرچه در تاتر هیچ گاه به اندازهی کافی دستمزد نمیگیرید اما آر.اس.سی و نشنال تیاتر بیش از بقیه پول میپردازند. ضمن اینکه کارکردن با این دو شرکت در واقع کار کردن با کارگردانها و بازیگران و طراحان خوب را به همراه دارد. حالا بازگشت به آر.اس سی خیلی جالب است در حال حاضر در این شرکت تغییرات مهمی اتفاق افتاده و آدمهای خیلی توانایی در آنجا کار میکنند. خیلی تحت تاثیر حمایتی قرار گرفتم که از بازیگران انجام میشد.
اخیرا با نمایش “داستانهای کانتربری” به نقاط مختلف انگلیس و کشورهای دیگر اروپا رفتید. از سفرتان با این نمایش بگویید.
پروژهی بلند مدتی بود. تمرینها را در سپتامبر گذشته در کلافام آغاز کردیم. اجرای نمایش از نوامبر شروع شد و تا فوریه ادامه یافت بعد هم تور آغاز شد. پس از اجرا در بارسلونا، خوان کارلوس پادشاه اسپانیا مدال طلای فضیلت هنری را به ما داد اگرچه خودش نمایش را ندید. اما صادقانه بگویم دلیلم برای بازی در نمایش “داستانهای کانتربری” این بود که نقش رییس صومعه به نظرم ترسناک بود و من همیشه دوست داشتهام نقشهایی را بازی کنم که موقع خواندنشان بیقرار باشم. سعی کردم با ترسهایم روبه رو شوم و رییس صومعه مشخصا یکی از آن نقشها است. او نژاد پرست است گمان میکنم همهی ما در درونمان از نژادپرستی میترسیم. روبه رو شدن با این ترس دشوار است.
چه چیز دیگری متقاعدتان کرد که در این نمایش بازی کنید؟
از بین دلایل مختلف، چیزی که بیش از همه برایم جالب بود این بود که با این نمایش میتوانستم به تور بروم. وقتی در سال 1977 با آر اس سی و با یان مک گلن کار میکردم، یکی از رویاهای او ترغیب کردن آر اس سی به انجام یک تور در جاهایی بود که قبلا وجود داشت. تا اینکه او متقاعد شد تور گستردهای را برپا کند. بنابراین او و ترورنان اینکار را انجام دادند.از من هم دعوت کردند که در اولین تجربه حضور داشته باشم. طرح فوق العادهای بود، بسیاری از بازیگران محبوب من در آن سالها، بازیگرانی مثل باب پک. اما آن موقع دخترم فقط دوسال و نیم سن داشت و من نمیتوانستم از عهدهی بازی در نمایش بربیایم. تنها راه ممکن این بود که دخترم را به یک پرستار میسپردم که عملا غیرممکن بود بنابراین به جای آر اس سی، استراتفورد را انتخاب کردم.
شما در تورین ایتالیا به دنیا آمدهاید و اسمتان هم ایتالیایی است، چطور شد از لندن سر در آوردید؟
این مساله همیشه برایم مایه دردسر بوده است. شاید باید اسمم را تغییر میدادم اما فکر میکنم کار عجیبی باشد. مداوما مرا برای بازی در نقش ایتالیاییها انتخاب میکردند و مردم با چشم غره به من نگاه میکردند. کجاست آن زن چاق و قدکوتاهی که انتظارش را داشتند؟ اما من ایتالیایی حرف میزدم چون در خانه همیشه به همین زبان حرف میزنم. وقتی دوسالم بود به انگلیس آمدیم. پدرم باید میرفت آکسفورد و بعد وقتی پنج سالم بودبه لندن رفتیم چون پدرم یک کرسی در کالج بدفورد به دست آورده بود.
و چطور بازیگر شدید؟
فکر میکنم همه چیز به خاطر مادرم بود. او هنوز زنده است.