در حال بارگذاری ...
نقد نمایش کولا نوشته و کارگردانی نصیر ملکی جو

مصرف گرایی و از خودبیگانگی

سید علی تدین صدوقی:نمایش کولا به‌ظاهر ایده خود را از کتاب ترس‌ولرز " مدیحه‌ای برای ابراهیم " نوشته سورن کریگارد گرفته است ظاهراً در تقبیح مصرف‌گرایی کارتلها و تراستهای بزرگ دنیاست.

 

فرهنگی که کشورهای غربی و به‌ویژه امریکا بر دنیا وجهان سوم تحمیل کرده‌اند .فرهنگی که در دنیای ماشینی  و صنعتی امروز که علم در همه زمینه‌ها حرف اول را می‌زند . انسان را مسخ کرده و با بمباردمان  تبلیغاتی هر چه بیشتر انسان‌ها  را به مصرف صرف تا حد اعلا  تشویق و آنان را چون خوکچه‌های آزمایشگاها پرورش می دهند . انسانهایی که در نهایت قربانی همین مصرف گرایی صرف شده و منفعلانه زندگی ای بدون هدفی غایی ومتعالی را طی می کنند  . این ادمها بر اثر همین مصرفگرایی که البته با تمایلات مختلف حسی و روانی براثرتاثیرات شمیایی حاصل از همین مصرف گرایی  غذایی که شرکتهای بزرگ تولید کننده غربی برایشان تدارک دیده اند چون رباتهایی می شوند که از خود اختیار چندانی ندارند به گونه ای که حتی بدنشان بر اثر مثلا مواد نگهدارنده و افزودنی های دیگر که ما اصلا نمی دانیم چیست دفرمه شده و از حالت طبیعی خارج می شود.

بطرق اولی همین تاثیر بر جسم عوارض روحی و روانی و حسی و غریزی نامطلوبی به همراه خواهد داشت که انسان را حتی از کنترل خود بر خویش خارج می کند . حال این انسان تبدیل به موجودی شده است که جسما و روحا و البته نادانسته در اختیار سردمداران شرکتها وکارتلها و تراستها و حاکمان و گردانندگان سیاستهای اقتصادی و علمی و پولی و ... دنیا قرار می گیرد. فرق نمی کند تو در کجای دنیا باشی ویا اهل چه کشوری آنان تورا همواره در دستان خویش خواهند داشت و آنگونه  می خواهند تو را می گردانند. نمونه این تسلط و ترویج فرهنگ مصرف گرایی را در تولیداتی چون کوکاکولا ، مک دنالد . شرکتهای صنعتی بزرگ با مارکها و اسمها و برندهای معروف و... در همه زمبنه را می توان نام برد.

تا اینجا نمایش  مسایلی رامطرح کرده که کم وبیش در کتابها و مقالات و مانیفستهای اقتصادی و جامعه شناسی و شناخت شناسی و... خوانده و از زبان اساتید این علوم و ایضا علوم انسانی شنیده ایم. اما زمانی که شما مسخ شدگی  وبه گونه ای الیانسیون و بی هویتی و از خود بیگانگی شخصیتهای نمایش را می بیند مسئله شکل دیگری  نیز پیدا می کند. در واقع حالا شما نمونه  انسان امروزی را می بینید که شاید خودتان هم به نوعی جز آنان باشید . از سویی زمانیکه شیشه بزرگ کوکاکولا که نماد همین تسلط و ترویج فرهنگ مصرف گرایی در دنیاست را وسط سایه یک صلیب که برکف صحنه نقش بسته است می بینیم قضبه صورت دیگری بخود می گیرد . گویی در زمان ما این مراکز دینی ومذهبی دنیا هستند که با کارتلها و تراستها و شرکتهای بزرگ تولیدی دست به دست هم داده اند و ایمان و باور مردم را به سوی مصرف ومصرف گرایی سوق داده واین فرهنگ دیگر جز باور مردم و جوامع بشری شده است . کوکا کولایی که می دانیم متعلق به سرمایه داران یهودی است و حالا این دو یعنی مسیحیت و یهودیت  و...دست به دست هم داده اند ودنیا را نه از طریق ترویج ایمان و اعتقاد به خدا و دین و مذهب باوری خاص بلکه از طریق ترویج فرهنگ  مصرف و مصرفگرایی به زیر سلطه و استثمار و استعمار خویش در آورده اند.

از  سویی درانتها زمانیکه پسر به از خود یگانگی رسیده و شبیه به قوطی کنسرو شده است و یا پدر اورا اینگونه می بیند و "این  صحنه ادم را یاد آن سکانس بیاد ماندنی فیلم جویندگان طلا ی چارلی چاپلین می ندازد که یکدیگر را شبیه به مرغی بزرگ می دیدند." حالا تو گویی که در اینجا پدر پسر را به قربانگاه آورده است. قربانگاهی امروزی که با شروع مسخ شدگی در بمباران تبلیغاتی وترویج فرهنگ مصرف گرایی قربانی آن شده ایم. در اینجا دیگر حتی گوسپند هم کارایی ندارد و مشکلی را حل نمی کند. چرا که این باور به مصرف و خوردن و منفعل شدن چون باوری عمیق در ما ریشه دوانیده اینجاست که پدر با دیدن گوسپند باز به سوی پسر می رود تا او را برای خوردن و نه برای تعالی روح و اطاعت امری الهی که برای برآوردن حاجتی نفسانی و جسمی قربانی کند.

این بک تراژدی و فاجعه انسانی است .که در نمایش  طنز گونه کولا با شیو ه ای  نزدیک به گروتسک به آن پرداخته شده است. طراحی صحنه که تماما قرمزاست در همان بدو ورود نور نسبتا  جذب می کند قفسه ای قرمز با ردیف قوطیها ی فلزی کنسرو با رنگی نقره ای . بازیگران نیز لباس سراسر قرمز به تن دارند که نشانه تصویری ایست از یکی شدن با فرهنگ مصرفگرایی و از خود بیبگانگی و یکی شدن با آنچه که برای آنان ساخته و پرداخته کرده اند.

حرکات بازیگران که رباتی و شکسته می نماید نیز بر گرفته از همان چیزیست که به آن اشاره شد. مواد شیمایی که بر ارگانیک انسان وسییتم عصبی و جسمی او اثر نا مطلوب می گذارد وبه نوعی انان  را چون ربات در اختیار صاحبان و گردانندگان و سیاستمداران غربی قرار میدهد. آمدن گوسپند از آسمان اشاره به حضرت ابراهیم و اسماعیل است که البته حالا با همدستی مذاهب ابراهیمی یهودیت ومسیحیت تغییر شکل و و تغییرماهیت داده و تعبیری امروزی به خود گرفته اند. تعبیری که آنان یعنی سردمداران و گردانندگان و صاحبان کارتلها و تراستها و شرکتهای تولیدی غربی و ایضا اربابان این مذاهب می خواهند و ماندگاری خود را در این همکاری وهم اندیشی می بینند. اینکه باید مردم دنیا و جوامع بشری را آنطور که می خواهند کنترل کرده و به سوی اهداف  و مقاصد از پیش تعیین شده خود هدایت کنند و چون گوسپندان آنان را چوپانی نمایند.

پسر در آرزوی آشپزی کردن می سوزد. او حتی با حسرت از غاز همسایه یاد می کند. او می خواهد خودش باشد ازاین بی حرکتی و کندی و انفعال خسته شده است اما نمی تواند. پدر که کاملا از خود بیگانه شده و خوشبختی اشان را در ایمان به این مصرف گرایی و خوردن چندین چند باره کنسرو می بیند نمی گذارد.

او در واقع حالا مروج تفکر و اندیشه وارداتی است که چون کنسرو ها فکرش ومغزش فریز شده  تا جایی که به لحاظ ژ نتیک نیز تغییر پیدا کرده البته آنطور که همان صاحبان و گردانندگان و تولیدکنندگان مارکهای معروف و غربی میخواهند. همان اربابان مذاهب که از آنان یاد  شد. همه اینها  به واقع همان  گردانندگان و صاحبان دنیای امروز هستند. تو گویی پدر پسر را پروار کرده تا روزی آن را بخورد و این خوردن البته می تواند نمادین هم باشد.

پدر نمی خواهد ونمی تواند حرکتی وتفکری واندیشه ای جدید و جدای آنچه که بر اثر تبلیغات در ذهن و فکرش فرو کرده اند و حالا جز ایمان او شده است انجام دهد. پدر حتی جلوی حرکت پسر را میگیرد حتی تخیل  او را نیز عبث می شمارد در واقع این مصرف گرایی و تبلیغات از هر نوعش جلوی تخیل را هم گرفته است . همه باید به یک چیز فکر کنند و یک جور مصرف کنند ویک چیز بپوشند و در نهایت یک شکل باشند  و...  در نهایت در این روز مره گی و تکرار به انتهای زندگی خود برسند. در پایان نسلی که از آنان بجای میماند نسلی از خود بیگانه ،بی هویت مسخ شده و چون گوسپندان وبره گان اماده قربانی شدن .

نمایش به لحاظ  زمانی هر چند که  طولانی نیست و سی دقبقه بیشتر بطول نمی انجامد . اما به نوعی ریتم آن کند می نماید طولانی بنظر می رسد . و این شاید به تکرار و غلو در نوع حرکات بازیگران برگردد . که با کندی و نوعی سنگینی همراه است .البته می توانست در  جاهایی هم اینگونه نباشد چرا که دیگر مخاطبان پس ازگذشت دقایقی چند از نمایش  تا حدودی متوجه موضوع می شوند و ادامه این حرکات به لحاط دراماتیک خیلی محلی از اعراب نخواهد داشت. طراحی صحنه لباسها ، گوسپند و هر آنچه که در صحنه است با رنگ قرمز علاوه بر تکرار و تاکید بر یکنواخت در زندگی مصرفی امروزی خطر ناشی از این فرهنگ را گوشزد کرده وصحنه زندگی را چون قربانگاه به تصویر می کشد که جای جای آن قرمز است و آغشته به خون .




مطالب مرتبط

نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
نگاهی به نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» نوشته و کار «حسین تفنگدار»

در مسلخ عشق جز نکو را نکشند

سید علی تدین صدوقی: نمایش «وِرا نام تهمینه سهراب کرد» همان‌گونه که از نامش پیداست، در مورد زنان شاهنامه است تا مردان آن، زیرا حسین تفنگدار در جایگاه نویسنده و کارگردان با این نام‌گذاری درواقع ...

|

نگاهی به کتاب «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر»

کتابی برای تربیت مخاطب
نگاهی به کتاب «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر»

کتابی برای تربیت مخاطب

سیدعلی تدین‌ صدوقی: دوست قدیمی و خوبم، دکتر حسن پورگل‌محمدی، مدرس، پژوهشگر، نویسنده و کارگردان تئاتر خواست که نقدی بر کتاب او با نام «هنرهای نمایشی؛ روان‌شناسی و جامعه‌شناسی تئاتر» که به ...

|

نظرات کاربران