گفتوگو با سارا بهرامی، بازیگر نمایش «اگر...» به کارگردانی وحید رهبانی
صحنه تئاتر جای دروغگفتن نیست

سارا بهرامی که دوباره با نقش و نمایش فوقالعادهیی به خانه همیشگیاش تئاتر برگشته؛ نقشی که خودش معتقد است پس از هر بار اجرا، حال او را خوب میکند. نمایش «اگر...» به کارگردانی وحید رهبانی و در سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر، یکی از متفاوتترین نقشهایی است که سارا بهرامی تا امروز در کارنامه هنریاش ثبت کرده. به همین بهانه گپوگفت کوتاهی با او داشتیم.
سارا بهرامی گرچه بازیگری را از تئاتر شروع کرده اما در این عرصه، جزو بازیگران سختگیر و گزیدهکار است. تعداد نمایشهایی که تا کنون بازی کرده به ده مورد نمیرسد. با اینحال میتوان گفت تمام نمایشهایی که کار کرده، جزو بهترین آثار تئاتری کشور بودهاند.«همهوایی»،«مخمصه»،«راهزنان» و «متولد۶۱» برخی از نمایشهای این بازیگرند. او سال92 با بازی در سریال «پروانه» و بازی مقابل حامد کمیلی بیشتر شناخته شد. آخرین حضور این بازیگر بر صحنه نمایش، بازی در تئاتر «همهوایی» به کارگردانی افسانه ماهیان در سال93 بود. بهرامی در غیبت دوسالهاش بازی در چند سریال تلویزیونی و فیلم سینمایی را تجربه کرد که با موفقیتهای چشمگیری روبهرو شدند. از جمله بازی در فیلم «آرزوهایت را به خاک نسپار» و دریافت یاس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن(93)،کاندیدای دریافت سرو زرین بهترین بازیگر نقش اول زن از سومین جشنواره بینالمللی تلویزیونی جامجم برای بازی در سریال «پروانه»(92)، فیلمهای سینمایی من دیهگو مارادونا هستم(93)،گیتا، خانهیی در خیابان چهلویکم(94)، ایتالیا ایتالیا (95) و برنده دیپلم افتخار بهترین نقش مکمل زن از جشن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران برای فیلم «خانهیی در خیابان چهلویکم». حالا او دوباره با نقش و نمایش فوقالعادهیی به خانه همیشگیاش تئاتر برگشته؛ نقشی که خودش معتقد است پس از هر بار اجرا، حال او را خوب میکند. نمایش «اگر...» به کارگردانی وحید رهبانی و در سالن چهارسوی مجموعه تئاترشهر، یکی از متفاوتترین نقشهایی است که سارا بهرامی تا امروز در کارنامه هنریاش ثبت کرده. به همین بهانه گپوگفت کوتاهی با او داشتیم.
پیش از نمایش «اگر...»، آخرین حضور تئاتری شما، بازی در نمایش «همهوایی» به کارگردانی افسانه ماهیان بود. در این فاصله، چند فیلم و سریال بازی کردید. چرا از تئاتر فاصله گرفتید؟
من اصولاً برای کارم تصمیم نمیگیرم، یعنی فکر نمیکنم الان تئاتر کار بکنم یا سریال، یا سینما...
یعنی باید یک متن اصولی و محکم به دستتان برسد تا بازی در کاری را بپذیرید؟
در واقع نقش خیلی برایم مهمتر است. البته کاری که میپذیرم، اول از یکسری فیلترها عبور میکند، مثل کارگردان و نویسنده، و بعد از آن نقش. بارها پیش آمده کارگردانهایی که خیلی زیاد هم دوستشان دارم، پیشنهاد بازی در کارشان را دادهاند اما وقتی نقش را خواندهام، آن چیزی نبوده که به بازی راضیام بکند. عذرخواهی کردم و گفتهام نه، نمیآیم.
آن فیلم و سریالهایی که در زمان دوری از تئاتر کار کردهیید، این ویژگیها را داشتهاند؟
بله. برای مثال وقتی فیلمنامه «خانهیی در خیابان چهلویکم» به دستم رسید، آن را یکساعته خواندم و بعد روی هوا بودم که مگر فیلمنامهیی به این خوبی داریم؟ هنوز هم معتقدم آن فیلمنامه یکی از شاهکارهایی است که نوشته شده، ولی به هرحال آن نگاه حمیدرضا قربانی بود و من خیلی دوستش داشتم.
چرا در سری دوم اجراهای «همهوایی» بازی نداشتید؟
چون آن موقع اجراهای همهوایی مصادف شد با کار آقای بهرام توکلی ـ فیلم سینمایی «من دیهگو مارادونا نیستم» ـ و من حدود سی شب در آن کار شبکار بودم و نرسیدم به اجراهای نمایش خانم ماهیان.
متاسفم که فیلمی از «همهوایی» منتشر شده که جای بازی شما در آن خالی است.
بله، من هم بسیار متاسفم که فیلمی از نمایش همهوایی موجود است که حتا اسم من در تیتراژ آن نیست. خیلی متاسفم.
بله اما بازی شما را بیشتر از باران کوثری میپسندم و همیشه به دوستانم میگویم باید این نمایش را با بازی سارا بهرامی میدیدید.
نه، اینطور نیست. من رفتم و بازی باران کوثری را هم دیدم. بازی او هم خوب بود، ولی شاید اتفاقی که افتاده اینست که استایل من به عنوان سارا بهرامی با استایل باران کوثری خیلی فرق دارد. با اینحال من به جرات تلاش باران کوثری را روی صحنه میدیدم و میفهمیدم دارد چه کار میکند.
در نمایش «اگر...» وقتی به این کار دعوت شدید، نخستین مواجههتان با نقش «مِری» چگونه بود؟
اجازه بدهید صادقانه نکتهیی را بگویم. دلیل این موضوع را نمیدانم اما یکسری از دوستان تئاتری، من را دوست ندارند، چون من فارغالتحصیل رشته تئاترم، با تئاتر خودم را ثابت کردم و هرچقدر کم و کوتاه، ولی کارهای خوبی روی صحنه داشتهام. فضای تئاتر به تدریج کمی برای من سخت شد، چون همیشه وقتی میرفتم نمایشهای دوستانم را میدیدم و دلم برای بازی تنگ میشد و میگفتم خدایا کاش من هم الان روی صحنه بودم، بهرغم میل باطنی خودم، مدتی از تئاتر دور ماندم و روز اولی که دوباره برگشتم به این فضا و گفتند بیا سرِ کار وحید رهبانی، «همان روز اول به او گفتم برای من حال خوبم مهم است، یعنی وقتی میروم سرِ کاری، دلم میخواهد حالم خوب باشد و خواهش میکنم یادتان نرود که خودتان گفتید من بیایم اینجا» و صادقانه بگویم که در این کار بسیار لذت بردم؛ یک کار حرفهیی و درست و حسابی. برایم مهم بود با گروهی تئاتر کار کنم که اول از همه، من را دوست داشته باشند. این اتفاق در این کار برای من افتاد. آمدم و با یک گروه جانانه روبهرو شدم، از جمله خانم ماریا حاجیها. اینکه آدمهایی که با آنها کار میکنید، دوستتان داشته باشند، خیلی چیز مهمی است، چون من یک زمان طولانی از زندگیام را اینجا میگذرانم و از آنجا که آدم حساسی هستم، برایم مهم است که آدمها دوستم داشته باشند.
چقدر این حال خوب را مدیون کارگردانی آقای رهبانی هستید و چقدر تلاش خودتان برای رسیدن به نقش مِری بود؟
ببینید، من هرچقدر هم که بگویم آدمهای این گروه نازنین هستند،که حتماً هستند، در نهایت یک آدمی هست که توانسته اینها را کنارِ هم جمع بکند و سابقه کارکردن آدمهایی مثل علی گودرزی(دستیار) یا خانم حاجیها(گریمور) با این شخص ثابت میکند خیلی بهتر از من، او را میشناسند و اینکه وقتی چنین افرادی در کارهای متفاوت آن آدم بودهاند، یعنی کار از ریشه و اساس درست است. من آخرین نفری بودم که به این گروه اضافه شدم و گروه فوقالعاده آقای رهبانی، پیش از ورود من جمع شده بوده است. بخش دیگر ماجرا اینست که من متن و نقش مِری را خیلی دوست دارم. برای من یک چالش تازه بود. البته بخش بیماری مِری کمتر، چون من این جنس بازی را بلدم و در کارهای قبلیام بوده اما بخش اول نمایش برایم خیلی جذابتر بود. باورتان نمیشود، ولی سختترین بخش کار رسیدن به بخش اول نمایش بود که حالا این دختر شیطان و باحال را چطوری روی صحنه بیاورم. واقعاً نفهمیدم چی شد، فقط به یک جایی رسیدیم که دیدم انگار مِری پیدا شده. یکی دو شب پیش به وحید رهبانی گفتم در شروع نمایش یک چیزی از ذهنم گذشت و آن اینکه چقدر پارتنر(همبازی) روی صحنه مهم است. اگر او به من پاس ندهد، من کارم تمام است، و چقدر خوب پاس میدهد، آن هم در نمایشی که هر دو دقیقه یکبار حال ما تغییر میکند.
نکته ویژهیی که در نمایش و بازی شما وجود دارد اینکه ریتم پرشور نمایش از ابتدا تا نزدیک به پایان اجرا در خوبشدن حال تماشاگر تاثیر میگذارد اما در فصل نهایی نمایش و جایی که بیماری مِری مشخص میشود،کارگردان تلاش نکرده تماشاگر را غمگین و نگران حالِ مِری بکند. شما هم این نکته را در بازیتان به درستی اجرا کردهیید.
بله، این چیزی است که وحید رهبانی هر روز به من میگوید. حتا گاهی شبها که احساساتی میشوم، به من میگوید چرا آنجا گریه کردی؟! اما واقعیت اینست که قرار نیست دلِ کسی برای مِری بسوزد. این چیزی است که وحید رهبانی میخواهد. نمیدانم چقدر موفق شدهییم، چون خودم گاهی وقتها دلم برای «خود»ی که دارد بازی میکند، میسوزد، یعنی برای مِری، البته آن مِری که خودم هستم، منظورم مِری متن نیست. تماشاگر در این نمایش باید بیشتر شوک بشود از اتفاقی که روی صحنه میبیند تا غمگین. منتها من یک جاهایی دیگر نمیتوانم خودم را کنترل بکنم و آقای رهبانی هر روز میآید و با من دعوا میکند، میگوید «اینجا را جدی بگو. چرا اینجا غمگین میشوی؟».
فکر میکنید نمایش «اگر...»، چقدر دغدغه تماشاگر امروز ایرانی است که طی سالهای اخیر کارهای خوب و متفاوت کم دیده است؟
اینکه چقدر دغدغه تماشاگر است، نمیدانم. من فقط یک چیز را خوب میدانم؛ آنهایی که برای دیدن نمایش ما به این سالن میآیند، واقعاً با حال خوب بیرون میروند. ما این را هر شب داریم میبینیم. این تنها چیزی است که به چشم دیدهام. آدمها وقتی دارند از سالن بیرون میروند، ما را دوست دارند و این حالِ خودِ من را هم خیلی خوب میکند. میگویم داریم کاری میکنیم که مردم باورش کردند، چون روی صحنه نمیتوانیم دروغ بگوییم. صحنه جای دروغگفتن نیست.
با توجه به اینکه در سالهای گذشته، حضور پررنگتری در سینما داشتهیید، آیا قرار است باز هم از تئاتر فاصله بگیرید و شما را بیشتر در سینما ببینیم؟ یعنی سینما برای شما از تئاتر جدیتر است؟
نه، به هیچوجه سینما برای من جدیتر از تئاتر نیست. تئاتر کار زمانبر و سختی است، یعنی شما سه ماه از زندگیتان را درگیر هستید و باید برسید که تئاتر کار بکنید. قبلاً هم گفتم، هیچ تصمیمی برای هیچ کار دیگری ندارم. شاید سه ماه دیگر یک تئاتر خوب به من پیشنهاد شد، با اینکه در برنامهام نیست اما صادقانه بگویم، سینما برایم جذابترین جایگاه بازیگری است. این شوخی نیست. روزی که رفتم دانشگاه و در رشته تئاتر ثبتنام کردم، نه تنها از همان روز،که از سالها قبلتر انگیزهام برای کارکردن در تئاتر، سینما بود. پدرم همیشه میگفت «تئاتر بخوان که وقتی بازیگر سینما شدی، بگویند از تئاتر آمده به سینما».
اگر حرف و نکته ناگفتهیی مانده بفرمایید ...
بله، یک حرف خیلی مهم دارم. تو را به خدا همدیگر را دوست داشته باشیم. لطفاً بنویسید سارا بهرامی گفته: «تو را به خدا بیاییم خودمان همدیگر را دوست داشته باشیم».
گفت و گو از احمدرضا حجارزاده