در حال بارگذاری ...
نقد نمایش زیرزمین تا پشت بام به کارگردانی افسانه ماهیان

محدودیت،ممنوعیت،مهاجرت

ایران تئاتر- مسعود موسوی: بحران هویت براساس شاخص های مختلف از جمله مهاجرت یکی از تم هایی است که در شرا یط کنونی مورد توجه بسیاری از هنر مندان در شاخه های مختلف هنری از جمله داستان نویسی،نقاشی ، مجسمه سازی و تئاتر قرار گرفته است.

در بسیاری از متون  نمایشی نوشته شده ایرانی و خارجی نیزشاهد استفاده از این تم هستیم و با واسطه آن ، معضلات کنونی بسیاری از جوامع انسانی در سراسر جهان مورد بررسی و کنکاش قرار گرفته است .این بحران هویت گاه بر اساس مهاجرت های  اجتماعی و سیاسی ،گاه براساس مهاجرت های  برگرفته از معضلات جنگ  و درگیریهای خونین و مسلحانه بومی و فرقه ای  و گاهی هم  به  دلیل مهاجرت هایی مبتنی برعدم تفاهم فرهنگی و ماهیتی نسل جوان  یک کشور با محدودیت های پیرامون انها شکل گرفته  و در نهایت رقم درشت عزیمت مردم کشور های مختلف  را از موطن اصلی خود به سوی کشور های ظاهرا مترقی جهان بوجود اورده است ، مهاجرانی که میتوان از انها  به دلایل مختلف  از جمله به دلیل مراتب بالای علمی تحت عنوان فرار مغز ها  و یا در قالب هنر مندانی که به دلیل عدم پذیرش از سوی مسئولان حکومتی یک کشور بنا به دلایل غیر منطقی تحت عنوان هنر در تبعید ،یاد کرد که  هویت و خاستگاه هنری خود را در گوشه های دیگر از این کره خاکی جستجو کرده و مجبور شد ه اند هزینه ای گزاف بابت این مهاجرت هنری بپردازند.

در نمایش از زیرزمین تا پشت بام نوشته مهین صدری که به تازگی در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به اجرا درامده است با گروهی جوان ایرانی عضو در یک باند موسیقی زیرزمینی طرف هستیم  که بر اساس انچه در مقدمه این مطلب گفته شد همگی بار سفر بسته و با استفاده از ویزائی توریستی در ابتدا  و در ادامه به شکل غیر قانونی، در نیویورک ساکن شده  و به فعالیت های هنری  پرداخته اند، جوانانی که در کشور خود ظاهرا از رفاه نسبی اقتصادی برخوردار بوده اند و بر اساس نامهربانیهای بومی در زمینه فعالیت در رشته هنری خود به دیار غربت عزیمت کرده  ،مجبور شد ه اند  در خانه ای زیر  بیست مترمربع زندگی کرده  و حتی گاهی نان شب هم  برای خوردن نداشته باشند. سرانجام  گروه فوق به دلیل نرسیدن به هر انچه که به عنوان رویا و ارمان هایشان در ذهن خود پرورانده بودند  توسط یکی از اعضا باند موسیقی خود به نام رفیع که هیچ نابسامانی رفتاری و کرداری را در پیشینه خود نداشته در نیویورک به قتل رسیده و کشته میشوند.

قاتلی  که با شلیک یک گلوله  به زندگی خود نیز پایان داده  و پرونده  این گروه نمادین  زیر زمینی موسیقی ایرانی  با ناکامی مطلق در  تمامی زمینه ها به پایان میرسد و پایان متن  و اجرا ظاهرا خط بطلانی میکشد  بر جذابیت های دلفریب غرب و تاکیدی است برهویتهای اصیلی که در بحران مهاجرت و فرار از محدویت های غیر ضروری ، از دست رفته و به تباهی ونابودی میرسند.

در نگاهی کلی ، اجرای نمایش از زیر زمین تا بام نوشته مهین صدر ی و کارگردانی افسانه ماهیان  از امتیازات ویژ ه ای برخوردار است  که این امتیازات میتوانند زمینه رضایت تماشاگران را فراهم کرده و آنها را راضی به خانه بفرستد. استفاده از بازیگرانی  کار بلد ونام اشنا  مانند الهام کردا،هوتن شکیبا ، صابر ابر  و بازیگر غیر بومی مارین ون هولک در راستای عینیت بخشیدن به موضوعاتی چون بحران هویت ، مهاجرت و موسیقی زیر زمینی و معترض،  خود بخود از عواملی هستند  که مورد توجه نسل جوان مخاطبین تئاتری  قرار گرفته ؛به این تربیت ارتباط لازم بین اجرا و تماشاگران  تا حدودی برقرار شده و بدست می اید.

طراحی نور  که  هوشیارانه به نوعی طراحی صحنه را نیزرقم میزند ، استفاده از موسیقی به هنگام و مناسب ، طراحی لباس اصولی بر اساس رنگ بندی و فرم منطقی و حساب شده از دیگر عناصری هستند  که زمینه  لازم برای جمع اوری امتیازات مثبت را برای نمایش از زیر زمین تا پشت بام البته در نگاه اول فراهم میکنند.

اما در نگاهی دقیق تر و و موشکافانه تر به نمایش جدید افسانه ماهیان به تناقض ها و نکات  غیر منطقی بسیاری در  متن و اجرا برمیخوریم که در ادامه مطلب به ان ها اشاره خواهد شد  اما قبل از ان می بایست بر این نکته تاکید گردد که این شیوه اجرائی  که مورد استفاده کارگردان این نمایش قرار گرفته است مدتهاست که در کشورمان باب شده و کارگردانان مختلف بدون توجه به ان چه که مباحث زیباشناسانه میزانسن و ترکیب بندیهای تئاتری مطرح میکنند نمایشی را صرفا مبتنی بر خوانش عالی و تکنیکی  وبیشتر به صورت کلامی و نه تصویری اماده کرده و به تماشاگران رائه میدهند.

نمایش های فوق کاملا عاری از مباحث زیباشناسانه ترکیب بندی و حرکتی  خاصی هستند که همواره توسط اساتیدی مانند سمندریان ها، رفیعی ها، رکن الدین خسروی ها، و ... و دیگر کارگردانانی از این دست  بر رعایت ان تاکید شده و به ما اموزش داده اند.

نگاه و مقایسه ای بین اثار اجرائی مانند تولد و باغ البالو (استاد رکن الدین خسروی )،یرما و امیر کبیر (دکتر رفیعی)، دایره گچی قفقازی ( استاد سمندریان ) تابلوهای تصویری این  نمایش ها و مقایسه با اثاری که  این روزها همه چیز را به صورت روائی و در قالب خطوطی بسیار معمولی و فقط و فقط تکیه بر کلام و کلام و کلام  ارائه میدهند احتمالا این سوال را در ذهن حداقل دانشجویان رشته تئاتر ممکن است ایجاد کند که پس چرا این قدر بر شناسائی ترکیب بندیها ،تابلو سازیها ، مباحث زیباشناسانه اجرا، شناسائی قسمت های مختلف صحنه ای  و قابلیت های انها، نحوه ایست بازیگر و الویت بندی این ایست ها در دانشگاهها تاکید میشود ؟

در حالیکه این دانشجو در بسیاری از اجراها شاهد این است که بازیگرها ساعتها نشسته  و یا ایستاده اند و چیزی ماند نمایش نامه خوانی را به اسم اجرائی صحنه ای به تماشاگران ارائه میدهند و یا حرکاتی را مشخص میکنند که  بسیار ابتدائی و سطحی بوده وهیچگونه منطق مفهومی و محتوائی و زیبا شناسانه ای  را نمیتوان برای انها در نظر گرفت.

یاد استاد سمندریان بخیر که در سر کلاس موقع اموزش کارگردانی میگفت  :اگر تماشاگر حتی یک دقیقه هم چشمانش را ببندد باید حداقل چند تابلوی زیبای کارگردانی شما  را از دست بدهد، در حالیکه در بسیاری از اجراهای جدید  ما میتوانیم دقایق بسیاری را  با چشمان بسته ، فقط به نمایشها گوش بدهیم و مطمئن باشیم که هیچ تابلوی زیبائی را از دست نداد ه  از این بابت ضرر نکرد ه ایم. واقعا اگر میزانسن واقعی ، علمی ، حساب شده و مبتنی بر اصول زیباشناسانه  را از یک نمایش حذف کنیم میشود هر اجرائی را با دو هفته تمرین و فقط با تاکید برخوانش درست و اصولی متن بر صحنه برد.

در رابطه با مسائل و تضادهای موجود درمتن  و کارگردانی نمایش از زیر زمین تا پشت بام  اجازه بدهید با این موضوع اغاز کنم که  که در متن نمایش  ،بر اساس گفته شخصیت ها و دیالوگ های انان ،اکثر کسانیکه قرار بوده  یک گروه موسیقی زیر زمینی را در ایران پیش ببرند و به اهداف هنری شان برسند  افرادی منحط و بی فرهنگ و اوباش مابانه هستند، افرادی که چه در داخل و چه در خارج از کشور مدام هر شب به کارهای خلاف میپردازند، روابط  خاص دارند ،دزدی میکنند،.سر هم بخاطر پول کلاه میگذارند ،و...

در این شکل و این برداشت ، کل رسالت محتوائی متن در رابطه  با علل خروج و فرار اعضا باند موسیقی به خارج  از کشور بر اساس محدویت های غیر منطقی و در نتیجه تباهی انان در کشورهای بیگانه  بخاطر این مهاجرت اجباری و غیر اصولی رنگ باخته و قطعا  از بین میرود. واقعا چرا بایستی به این افراد مجوز کار در داخل کشور داده شود افرادی که بر اساس گفته خود و شخصت ها یشان به هیچگونه عملکرد اخلاقی پای بند نیستند  و اصولا چرا کشوری که به این گونه افراد اجازه فعالیت نمی دهد باید مورد سوال قرار بگیرد و در روش خود تغییر ایجاد کند؟ واقعا منظور نگارنده  از نوشتن این متن و کارگردان آن ، تائید جلوگیری از فعالیت های گروه های موسیقی نو اور در داخل کشور بود  که این ویژگیهای منفی را برای کل اعضا باند موسیقی زیر زمینی در نظر گرفته اند؟

تناقص دیگر به شخصیت پردازیها برمیگردد، در دو و یا سه قسمت از اجرا شخصیت های  نمایشی از نقش خود جدا شده و فاصله گذاریها شکل میگیرد  انها با تماشاگران صحبت کرده و از انها سوال و جواب کرده  و  گاه حتی با شوخی و طنز با تماشاگر ارتباط برقرار میکنند،اما هیچگونه تفاوت بازی ؛بیانی ، حسی و حرکتی  بین این دو بخش یعنی شخصیت نمایشی نقش و شخصیت خصوصی خود بازیگر در کار مشاهده نمی شود.

به عنوان مثال زمانیکه صابر ابر در نقش خود به عنوان جوانی موزیسین که از کشور فرار کرده است، شاهد کشته شدن تعدادی از دوستان نزدیکش توسط یکی دیگر از رفقایش بوده است و سایر مشخصات حسی و حرکتی بازی خود  را ارائه میدهد، زمانیکه از نقشش هم جدا شده و به اصطلاح خیلی راحت با ویژگیهای فردی خود با تماشاگر صحبت میکند هیچ تفاوتی  در  نوع بازی وی را  در هیچ زمینه ای شاهد نبوده و نیستیم . در حلیکه به هر حال دو شخصیت متفاوت در یک زمان در حال اجرا هستند.

مسئله دیگر این اجرا،طولانی بودن متن ان و اضافاتی است که به راحت ترین شکل میتوانست اجرا را به زمان مناسب تر و قابل قبول تری کاهش دهد ،قسمت هایی که در متن کم هم نیستند  ودر عین حال قسمت های فوق، بشدت متن و شخصیت ها را به سطح اورده و از تاثیرات واقعی و دردناک متن میکاهند.

متاسفانه تعدادی از این خاطرات  سخیف و بی دلیل در قسمت پایانی اجرا شکل میگیرد، زمانیکه تراژدی موجود درمتن به اوج خود رسیده است به یک باره با طرح یک خاطره بی دلیل خنده اور چند ثانیه ای، ارتباط تماشاگر بشدت با تم و موضوع اصلی قطع  شده و از دست می رود. حس و حالی که کارگردان برای ایجاد ان در تماشاگر بسیار تلاش کرده است.

در خاتمه اجرا تماشاگر با لبخند  سالن اجرا را ترک میگوید در حالیکه اصل  تراژدی محتوائی متن که تعدادی از ایرانیان طرفدار موسیقی  به دلیل محدویت های داخلی به ان طرف مرز رفته و حال همگی انان توسط یکی از دوستان محبوب خود به قتل رسید ه اند  کاملا رنگ با خته و  و همه چیز از دست می رود ،که قطعا نمی بایست این نحوه خروج تماشاگر و حس شادی او مورد توجه و تاکید کارگردان و نمایشنا مه نویس بوده باشد.

استفاده از میکرو فون برای شنیده شدن صدای بازیگران در حالیکه همه انان از مشخص های عالی بیان تاتری بهره میبرند ، و ارائه بسیاری از خطوط حرکتی بی دلیل و بی منطق از دیگر نوافص اجرای فوق است که توجه به موارد ذکر شده میتوانست اجرای بهتر و با کیفیت تری را به مخاطب ارائه دهد.

به عنوان بخش پایانی  این مطلب بد نیست به قسمت آخراجرا اشاره شود در این قسمت دختر بچه ای با لباس محجبه  مدرسه ای  ، در داخل سالن حضور یافته به زبان انگلیسی ترانه ای را اجرا میکند که با توجه به صدای عالی؛ جادوئی و مسحور کننده  وی، بسیار مورد توجه قرار میگیرد  و سوت و کف بی وقفه تماشاگران دلیل لذت بردن بصری از اجرای ترانه فوق است اما از لحاظ محتوائی مگر نه اینکه در تمام اجرا بر این اصل تاکید میشود که کشو رهای غربی  که  ظاهرا به عنوان حامیان واقعی هنرمند ایرانی به حساب می ایند همواره سرابی بیشتر نیستند و نمی بایست به این گونه کشور ها  بها داد و مهاجرت کرد و... پس چرا می بایست ترانه پایانی علیرغم زیبا بودن ان، به زبانی انگلیسی وبیگانه خوانده شود ؟ ایا نمیشد و منطقی و درست نبود از بخشی از موسیقی اعتراضی ایرانی که به عنوان رپ داخلی  شناخته شده بهره برده و با کلامی فارسی  براساس محتوای اصلی متن و اجرا  ،در تائید باند های خوب و اصیل موسیقی زیر زمینی ایرانی اجرا را به پایان برد؟ محتوائی که یک یاد اوری بود بر اعتراض به محدویت های غیر ضروری در داخل کشور در زمینه هنری و تاکیدی بود بر بار فرهنگی و ارزشی گروههای موسیقی زیر زمینی که حتی در بدترین شرایط نبایستی زمینه مهاجرت و تشویق انان را به خارج از کشور فراهم کرد و...

 

 




نظرات کاربران (2)