هادی جاودانی: اکبر رادی و خسرو حکیمرابط، هر دو در اواخر دهه چهل دست به کار نوشتن نمایشنامههایی شدند ، با موضوعی به ظاهر واحد که دیدگاه هر کدام از آنها را نسبت به مسائل روز جامعه نشان داده است. ممنوعیت صید ماهی و ...
هادی جاودانی:
اکبر رادی و خسرو حکیمرابط، هر دو در اواخر دهه چهل دست به کار نوشتن نمایشنامههایی شدند ، با موضوعی به ظاهر واحد که دیدگاه هر کدام از آنها را نسبت به مسائل روز جامعه نشان داده است.
ممنوعیت صید ماهی و بیکاری صیادان داخلی موضوع اصلی هر دو نمایشنامه است که جدا از برخورد نویسندگان آنها با مسئله مربوط، تعهد و تیزبینی آنان را نسبت به دنیای اطراف خود نشان میدهد.
در تحلیل و بررسی و یافتن وجوه افتراق و اشتراک این دو اثر باید به دنبال جریانی بود که تشخیص کلام و جهان بینی دو نویسنده حاضر را نمایانتر میکند.
تقارن موضوعی دو اثر مربوطه بهانهای شد تا ساختار روایت و نظام فکری هر دو نویسنده تا حد امکان مورد بررسی قرار گیرد و ارتباط مجددی با وارثان یکی از نقاط طلایی نمایشنامهنویسی ایران مهیا شود.
آن جا که ماهیها سنگ میشوند
آدمهای نمایشنامه”آن جا که ماهیها سنگ میشوند” دچار یک نوع دغدغهاند. معاش.
عمو تراب به عنوان شخصیت اصلی سعی در برهم ریختن قوانین صادره از طرف شرکت صید ماهی را دارد. او قهرمانی زخم خورده از سنگ و صیادان محلی است. او یک بار قرق را شکسته است اما به انزوا رسیده. حالا شخصیت دایی به او میگوید شایع شده او دوباره میخواهد قرق را بشکند. اما عمو که کینه صیادان محلی را به دل گرفته قصد مهاجرت از زادگاهش را دارد. وقتی میفهمد گلآقا هم قرق را شکسته و به زندان افتاده، تصمیم به قیام میگیرد اما با شکل متفاوت. سرانجام صیادان محلی بر اثر خبرهای ضد و نقیض گمان میبرند عمو تراب همدست شرکت شده، پس میروند تا دوباره او را سنگسار کنند، زیرا نمیخواهند از نان خوردن بیفتند و هنوز گرفتار معاش خود هستند.
انتخاب چنین موضوعی میتواند نتایج زیر را در بر داشته باشد.
1- نویسنده از مرگ قهرمان توسط توده خبر میدهد.
2- نقدی است بر نظام بردگی انسانها و سلب آزادی معاش.
3- زیر سوال بردن جامعه و استهزای منفعت طلبی شخصی.
4- بیانیهای برای بیداری مردم و حذف قدرت مطلق
بررسی نتایج
1- نویسنده از مرگ قهرمان توسط توده خبر میدهد.
همراه شدن نویسنده با قهرمان داستان و گزارش سرنوشت او به احتمال زیاد تاثر نویسنده از نوع برخورد توده با انسانهای انقلابی را نشان میدهد. اسطوره داستان که برای برخاستن مجدد دچار تعلل شده به توسط نویسنده با انگیزهای جدید(اسارت همرزم) یعنی گلآقا دوباره وارد میدان میشود، به سراغ مدیر شرکت میرود و حتی میپذیرد که به خاطر آزاد شدن گلآقا، به طور قطع از زادگاهش برود. نویسنده با سرانجامی که برای او ترسیم کرده نشان میدهد پاسخ محبت قهرمان با گمانهای نادرست توده مبدل به فاجعه میشود که البته نمایشنامه پیش از برپایی این فاجعه پایان میپذیرد و ما را با خودمان در تنهایی به تفکر درباره چیزی که دیدهایم مشغول میکند. این هدف نویسنده هشداری است به توده تا با بیمهری، منجیان خود را قلع و قمع نکنند و روایت مکرری است از شکست انسان در برابر افکار عامه.
2- نقدی است بر نظام بردگی انسانها و سلب آزادی معاش:
خاستگاه معاش مهمترین بخش زندگی هر انسان است که به خطر افتادن آن مرگ شرافت و اخلاق را به همراه دارد. به طور نمونه شخصیت مشتی در این نمایشنامه به خاطر معاش، ناخواسته عضو حزب باد میشود و در ابتدا در مدح و سپس با فهمیدن این که قرار است پیرها بیکار شوند در مذمت شرکت صید ماهی سخنرانی کرده و حتی دیگران را تحریک به قیام میکند. به نظر میرسد نویسنده در این نظرگاه و هدف و نمایان کردن آن بهتر و موثرتر عمل کرده است با این تفاوت که مسئله را به طور صریح مداوماً بیان کرده و به مرور از قدرت و کوبش آن کاسته است تا حدی که بعضی اوقات احساس میشود واژگان آدمهای نمایش دیگر تعلق خاطری به آنها ندارد و مستقیماً نظریات نویسنده است در باب فقر و معاش. که البته این قضیه باعث میشود جملات به جای کارکرد نمایشی بیشتر قالب شعار به خود بگیرند.
3- زیر سوال بردن جامعه و استهزای منفعت طلبی شخصی:
عمو تراب میجنگد تا قرق شکسته شده و صیادان با فراق بال به امرار معاش بپردازند. اما خود عمو تراب پیش از برانگیخته شدن دوباره، مورد شماتت قرار میگیرد. شخصیت دایی که نیمه شب به او سر زده و خبر دستگیری گلآقا را به او داده است با این کلمات او را به باد انتقاد میگیرد:«تو ادعا داری، یک چیزی سرت میشود. یک کاری ازت ساخته است. تو یک دفعه پریدهای توی گود و خواستهای وجودت را ثابت کنی. راهی را که پارسال رفتی به زندگیت یک معنی داد، به یک دردی خوردی، یک کسی شدی. حالا تو میخواهی آن معنی را ازش بگیری؟ میگویی گور پدر مردم؟ گور پدر گلآقا که الان افتاده تو زندان؟»
عمو تراب تغییر میکند و دوباره حس قهرمانان را به خود میگیرد و به سراغ مدیر شرکت میرود. در واقع او به خاطر فرار از زادگاهش و پیدا کردن شغل در جایی دیگر توبیخ میشود و همین ضربه، او را دوباره به جریان گذشته وارد میکند. عمو تراب دچار کاتارسپس میشود. بیشک ترس او در ابتدای راه، منطقی است، عمو تراب از جامعه و آدم های بزدل واهمه دارد زیرا او را تنها می گذارند. عمو تراب با این نیت که بتواند نیروی عمومی را با خود همراه کند می پذیرد دوباره با غول شرکت سرشاخ شود. اما این بی اطمینانی با او همراه است و برای متقاعد شدن انگار باید با دایی درگیری کلامی داشته باشد تا به نتیجه مطمئنی برسد. سرانجام می پذیرد.
4- بیانیه ای برای مردم و حذف قدرت مطلق:
"آن جا که ماهی ها سنگ می شوند" به خاطر هدف نویسنده که بیداری ذهن عموم را می طلبد، طنین انقلاب و شورش را بیشتر هویدا می کند. مفهوم سنگ که در یک قسمت از نمایش به عنوان استعاره ای برای ماهی به کار می رود دو معنی را به ذهن متبادر می کند. ماهی سنگ شده، به نوعی از بین رفتن محصول صیاد و به تبع آن گرسنگی و فقر را تداعی می کند و در معنای دوم، ماهی سنگ شده اعتراض و شورش و حمله به قدرت را القا می کند، سنگ هایی که به طرف سنگهایی که به طرف شرکت پرت میشود و یا عمو تراب را سنگسار میکند درگیری آدمهای نمایشنامه با قدرت و فرار آنها از مبارزه، حمله عموتراب به ساختار خط کشی شده نظام صید ماهی و ادامه حرکت او توسط شخصیت گل آقا، همه و همه نماد انقلابی کوچک است. نویسنده با ترسیم چنین جریانی، انسانها را به تامل و مقابله با زور فرامی خواند و در پی آن نیز پس از نشان دادن گمانهای نادرست عموم با قهرمانان خود اتمام حجت میکند که امکان دارد دچار چنان سرنوشتی شوند پس مبارزه را به نفس مبارزه بپذیرند، نه قهرمان شدن.
صیادان
"صیادان" اکبر رادی داستان عمیق تری را بررسی میکند. ماجراها در هم ادغام میشوند، شخصیتها با درونیات چند وجهی راه را به یک نتیجه گیری ساده میبندند. فضاهای مختلف و زبان محاورهای دقیق و تراشیده شده آدمهای نمایش بحث بر سر"صیادان" را با زاویه دید دیگری امکانپذیر میکند. "صیادان" داستان صیادانی است که دیگر به شکستن قرق نمیاندیشند، آنها مقهور شرکت صید ماهی هستند. انگار این نمایشنامه میتواند پسامد یکی از فاجعههای نمایشنامه قبلی باشد.
آدمهای نمایشنامه"صیادان" همگی پذیرفته اند که با شرکت همکاری کنند و قدرت برتر را بپذیرند. اما با پیش شرط که این پیش شرط توسط شخصیت ایوب گذاشته میشود. ایوب صیادی است که به بهتر شدن زندگی صیادان دیگر میاندیشد. او می خواهد در زیر چتر قدرت برتر، معاش مناسب، رفاه و تفریح موجه صیادان را ایجاد کند. این همان پیش شرط صیادان است.
در این میان یعقوب کسی است که هم با شرکت و هم با ایوب درگیر است. او می گوید:«باشگام واسه اونه که یارو دسای ما رو می خواد. دسای کَت و کلفت و خوکی ما رو که بهتر بتونه تو رو بکشه...» درگیری ایوب و یعقوب در ابتدا کینه توزانه به حساب میآید اما در میانه نمایشنامه وقتی ایوب به شکل مدیر شرکت تغییر لباس و ماهیت می دهد به نظر میرسد دعواها حساب شده بوده اند. سرانجام در انتهای نمایشنامه متوجه می شویم فقط تعویض قدرت بین ایوب و یعقوب مد نظر بوده و تمام دعوای ”درست اندیشی” یعقوب که به همه صیادان این منظور را حقنه می کرده در انتها با قدرت اندیشی یعقوب فیصله می یابد. ایوب کنار میرود و یعقوب جانشین او می شود. شخصیت های دیگر هم هر کدام داستانی را طی می کنند و در میان این دو شخصیت با توجه به خواست خود جذب و دفع میشوند.
حال میتوان گفت امکان دارد رادی با نوشتن این نمایشنامه در پی رسیدن به نتایج زیر بوده است:
1- میل انسان به قدرت و تظاهر به حقیقت خواهی
2- بیهودگی، بطالت و سرگرمی
3- قهرمان رنگ باخته و ضد قهرمانان با هم برابرند
بررسی نتایج
1- میل انسان به قدرت و تظاهر به حقیقت خواهی
نماد این مسئله فقط می تواند یعقوب باشد. یعقوب که به عنوان نیروی مخالف در صحنههای مختلف به پیریزی نقشه مشغول است، با نیت از بین بردن یا اخلال در سیستم شرکت خود را موجه نشان میدهد اما در انتها متوجه میشویم او در پی پایین کشیدن ایوب از قدرت و به دست آوردن جایگاه اوست. به نظر میرسد از ابتدای امر، یعقوب جاسوس قدرت بوده است.
2- بیهودگی، بطالت و سرگرمی
ایده تاسیس باشگاه برای صیادان تا اندام ورزیده ای داشته باشند به دستور رامیار مدیر شرکت اجرا میشود. ایوب تلاش میکند راهی برای رفاه بیشتر صیادان به دست آورد. او رئیس باشگاه و تعاونی شرکت می شود. این نیت با گفتاری که او به هنگام حضور در قبرستان بیان می کند آشکارتر میشود، زمانی که گروه صیادان ماههاست دست از میکده و الواطی برداشته اند و طور دیگری زندگی میکنند، این جریان میتواند تصویر مناسبی از تغییر دیدگاه قدرت برای در خدمت گرفتن آدمهای خود باشد. ایوب میگوید:«دلم می خواست یه نگاهی به اون روزاتون می کردین، اون شبای سرد و بلندی که هوا پر از مه بود و شماها مزد هفته تونو قلمبه میگرفتین و می رفتین پیش سیبیل(پیاله فروش) دمدمه صوب، وقتی لاشههاتون میاومد بیرون، یه پاپاسی هم ته جیبتون نبود. من شماها رو جمع و جور کردم، ترک تون دادم، امیدوارتون کردم. حالا دیگه نعمت مال یکی نیس؛ میون همه تقسیم شده، حالا عوض میخونه باشگاه دارین. عوض سمساری شرکت دارین. فرداتونم مث آینه روشنه... مگه شما همینو نمیخواستین؟»
ایوب برای رفاه صیادان حرکت میکند اما در نهایت خود قالبی از مدیر شرکت(قدرت) شده و عصا و بارانی او را به ارث می برد.
3- قهرمان رنگ باخته و ضد قهرمانان با هم برابرند.
به سادگی میتوان بیان کرد وقتی شخصیت مثبت نمایشنامه در طی حرکت خود به سوی برقرای نظام و رفاه اجتماعی دستخوش تغییر شده و تبدیل به رکنی از ارکان قدرت میشود ضد قهرمان که برای مقابله با او به پا خاسته میتواند در صورت تضعیف نهایی او، جایش را بگیرد. در این صورت از لحاظ اخلاقی و با توجه به نفس واقعیت هر دو نفر با هم برابرند و در ترازوهای روبروی هم قرار میگیرند. یعقوب و ایوب با افتادن در بازیهای جاهطلبی و خوش بینی دچار چنین تغییر و تحولاتی میشوند ولی سرانجام هر کدام جای دیگری را بگیرد اهمیتی ندارد. هر دو نفس سلطه پذیری را قبول کردهاند و برای یافتن خواست خود، تسلیم قدرت شدهاند.
آن جا که صیادان ماهیها سنگ میشوند
افتراقات و اشتراکات
خسرو حکیم رابط در نمایشنامه خود با نشان دادن رنج قهرمان به نوعی او را تقدیس میکند. اکبر رادی با نشان دادن جاهطلبی قهرمان به نوعی او را متهم میکند. اولی به زخم خوردگی قهرمان میپردازد. دومی برای قهرمان فاتحه میخواند. لحن حکیم رابط کتابی است و رادی به عامیانه نوشتن شهرت دارد. عموتراب قصه”آن جا که ماهیها سنگ می شوند” با سیستم مقابله میکند و از او دور میشود. اما ایوب”صیادان” جذب سیستم میشود.
شخصیت دایی، مرغ حقی است که برای عموتراب سرزنش و قیام را به ارمغان میآورد. یعقوب برعکس، کفتاری است نشسته در کمین ایوب برای دریدن او. اما برای ایوب مدام از راستی سخن می گوید. مدیر شرکت برای عموتراب مهلت تعیین میکند تا از زادگاهش برود چون از نیروی او میترسد. اما رامیار(مدیر شرکت) تسلط کاملی بر ایوب، یعقوب و دیگر صیادان دارد و ترس برایش بیمعنی است. او خود متولی تحرک و سازندگی برای صیادان شده است. مدیر شرکت در نمایشنامه حکیمرابط انعطاف یک شخصیت پویا و رندی و سیاست پیشگی را ندارد اما رامیار در نمایشنامه رادی یکی از ارکان تغییر در طرز اندیشه و زندگی زیر دستانش است. عموتراب از مدیر شرکت متنفر است اما ایوب و یعقوب به نوعی سرباز رامیار به حساب میآیند. بحث قدرت که بر هم ریزنده دو نمایشنامه مربوطه است در اولی”آن جا که ماهیها سنگ میشوند” خشک و انعطافناپذیر، بیذوق و زور مدارانه است در حالی که در نمایشنامه دوم،”صیادان”، قدرت، خود در جهت تضمین بقا و به چنگ آوردن افکار و نیازهای کارگرانش تلاش می کند. ایده خلاقانه دارد و خود کارگردان را آقا بالا سر همدیگر قرار می دهد.
به نظر می رسد عموتراب انقلابی وقتی اجازه عمل پیدا می کند و مبدل به ایوب میشود شکل یک اصلاح طلب به خود می گیرد. عمو تراب هم اکنون در جامعه کنونی یک موجود کلاسیک است و ایوب، موجودی است مدرن. در این میان جاهایی نیز وجود دارد که دو نمایشنامه پهلو به پهلوی هم پیش میروند، اشتراک مسیر دارند و مکمل یکدیگرند.
براساس نتیجه گیریهای هر نمایشنامه نقاط اشتراک میتواند مشخص شودند.
(گزینه 1 در نمایشنامه اول) نویسنده از مرگ قهرمان توسط توده خبر میدهد.
(گزینه 2 در نمایشنامه دوم) میل انسان به قدرت و تظاهر به حقیقت خواهی.
تقارن مناسبی است. در ذهنیت حکیم رابط نیمه راست انسان دیده می شود. قهرمان با خصوصیت حقیقت خواهی. رادی نیمه دیگر را مطرح میکند. این دو عنصر متقارن قهرمان و ضدقهرمان که مبنای فکری دو نویسنده را در این آثار به نوعی در بر میگیرد چهره واضحی از تغییر پیکره قدرت را به نمایش می گذارد. رادی به این نتیجه رسیده که تحرکات آدمهای داستان سرانجام به قدرت ختم میشود و در این میان تظاهر به حقیقت خواهی اسلحهای است راهگشا برای فرد مورد نظر. حکیم رابط از قهرمان سخن میگوید با این عنوان که در صورت حذف نیروی محرک جامعه(قهرمان منجی) قدرت برتر به استثمار میپردازد و خودکامگی به شکل سیستماتیک پا برجا می ماند. رادی به خودخواهی یا خودکامگی فردی اشاره دارد و حکیم رابط این طبع را در شکل مافوق انسانی مطرح میکند. در جریان هدفمند طرح خودکامگی هر دو نویسنده موفق و تیزبینانه عمل کردهاند و دو شکل اساسی تخریب جامعه انسانی (خودکامگی دون پایه و خودکامگی مافوق) را از دریچه نمایشنامه ارائه داده اند. این اشتراکات مفهومی که با قالب تصویر و عمل نمایشی مزین می شوند از نقاط قوت و مرز تقارن دو اثر به شما میروند.
(گزینه دوم از نمایشنامه اول) نقدی است بر نظام بردگی انسانها و سلب آزادی معاش.
(گزینه دوم از نمایشنامه دوم) بیهودگی، بطالت و سرگرمی.
نتیجه بردگی، پارگی فکری و گسست اندیشه است. حکیم رابط بر این باور است که درگیری انسان با نیازهای اولیه، او را از کسب جریان مهم تر یعنی سرنوشت اجتماعی خود غافل میکند و در محدوده فقر محصور نگه میدارد. رادی این جریان را به گونهای دیگر نشان میدهد اگر انسان در رفاه کاذب گرفتار و نیازهای اولیهاش تا حدودی برطرف شود، در صورت قبول سیستم باز به سرنوشت گذشته خود مبتلا شده، این بار با تعریف و صفتی جدید دچار بردگی میشود. حکیم رابط از بردگی جسم میگوید و رادی روح بردگی را به نمایش میگذارد. هر دو نویسنده با اهداف مشخص سعی دارند مخاطب را متوجه وضعیت فعلی اش کرده تلنگری به حواسش بکوبند. حکیم رابط راوی آدم های گرسنه می شود و رادی روانشناس طبقه متوسط. هر دو اندیشه می تواند پی آمد دیگری باشد. گرسنگی روح به جسم سرایت کند و جسم گرسنه روح را بیازارد. در این شکل از برخورد، دو نویسنده با اندیشههای موقر به تکمیل یکدیگر میپردازند و پر و خالی شدن روان و جسم را به تصویر میکشند.
(گزینه 3 در نمایشنامه اول) زیر سوال بردن جامعه و استهزای منفعت طلبی شخصی.
(گزینه 3 در نمایشنامه دوم) قهرمان رنگ باخته و ضد قهرمانان با هم برابرند.
فردیت مورد بحث حکیم رابط از واژه”اطاعت” متنفر است و در درون میل به واژه”پیشروی” دارد در اثر رادی تنفر از اطاعت شکل مدرنتری به خود میگیرد. ”همکاری مسالمت آمیز” و واژه”پیشروی” نیز مبدل به کلمه”همراهی” میشود. شخصیتهای حکیم رابط با تمرد از فرمان، یاغی میشوند. یاغیانی که میخواهند پس از اتمام مبارزه با پیروزی به شهر خود برگردند و زندگی را از سر گیرند. ولی آدمهای نمایشنامه رادی با اجرای فرمان همان شهروند گذشته باقی میمانند و ترجیح میدهند تنها در دایره خیال خود یاغی بمانند. آنها بر خلاف همتایان خود فقط در گفتار یاغیاند نه در رفتار.
حکیمرابط جامعه را به این شکل زیر سوال میبرد؛ برای زندگی کردن باید با خطرها مواجه شد.
اما شخصیتهای رادی اعتقاد دارند زندگی با دردسر معنا نمیشود و بهتر است به شکل دیگری هدف را جست.
پس خواستِ قهرمانانی چون قهرمان حکیمرابط به قیام منجر میشود ولی خودخواهی آدم های رادی تنها به ارتقا درجه و استحکام قدرت و حذف شورش میانجامد.
خالقان آثار با ضعف و قدرت یک طبع انسانی سر و کار دارند و با تعریف و بیان آن مخاطب را وادار به تفکر می کنند. طبع مورد نظر آن ها”اراده” است. حکیم رابط از شجاعت دم می زند ولی رادی منطق ترس را عیان می کند.
گزینه چهارم در نمایشنامه اول بیانیه حکیم رابط است برای بیداری مردم. ولی رادی چنین حرکتی را انجام نمیدهد. حکیمرابط به ورای نمایشنامه خود مینگرد. از بالا به آدمهایش نگاه میکند. رادی میاندیشد واقعیت در دسترس ماست و خود در میان شخصیتهایش گام برمیدارد و آنها را از روبرو و پشت سر میبیند. به همین خاطر حکیم رابط بیشتر به علت حضور شخصیت در نمایشنامه میپردازد و برای عمو تراب طرح قیام را میریزد ولی رادی علت تداوم شخصیت را مد نظر دارد و بر این اساس یعقوب را در پله پله نزدیک شدن به خواست خود مورد بررسی قرار میدهد.
حکیم رابط به دنبال چرایی مسئله است و رادی در راه رسیدن به چگونگی آن. در نتیجهگیری پایانی باید اعتراف کرد. خسرو حکیم رابط و اکبر رادی هر دو سعی در عینی کردن یک انتزاع را دارند و آن نمایش مسخ اراده انسان معاصر است.