بیهوده سخن بدین درازی نشود ...
همایون علیآبادی امیدوارم ذیالمقدمه بر مقدمه غالب نیاید و من بتوانم در این مسطوره و مسوده که به بهانه اجرای نمایش «سلامان و ابسال» اثر جامی و به کارگردانی مهدی شمسایی بر صحنه سالن اصلی تئاتر شهر نوشته شده، شمهای ...
همایون علیآبادی
امیدوارم ذیالمقدمه بر مقدمه غالب نیاید و من بتوانم در این مسطوره و مسوده که به بهانه اجرای نمایش «سلامان و ابسال» اثر جامی و به کارگردانی مهدی شمسایی بر صحنه سالن اصلی تئاتر شهر نوشته شده، شمهای از مکنونات و مایحتوای ذهنم را بازگویم. درباره جنبههای نمایشی یا ظرفیتهای دراماتیک ادب فارسی سخن بسیار رفته است. صرفنظر از غث و ثمین و یاسره و یا ناسرگی آن در هر حال رویآوری به این متون و اشعار همیشه برای اصحاب و اهالی تئاتر، جاذبهها و گیراییهای فراوان داشته است. من میکوشم چند نکته اساسی را در این وجیزه توضیح دهم: یکم ـ آیا ظرفیتهای دراماتیک ادب پارسی در اجراهایی از گانه و گونه «سلامان و ابسال» آقای شمسایی آن رویکردهای واقعی و منطقی تئاتری را دارد یا نه؟
دو دیگر ـ آنکه آیا کارهایی همچون سلامان و ابسال و یا به طور کلی رشته کارها و سلسله النسب اجراهایی همچون رستم و سهراب، شمس پرنده من به باغ عرفان ـ از مدرن و معاصرها ـ و غیره و ذالک و به جز اینها فراوان، در تحلیل بازپسین نقبی به نوری و راهی به دهی در تئاتر خواهند بود یا نه؟
و سه دیگر ـ آیا جستارها و پژوهشهایی که در باب آینده شعر فارسی از نظر ظرفیتهای دراماتیک انجام شده اساساً حکمت بالغهای دارند یا نه؟ سرنوشت کتابهای راهگشایی چون «شاهنامه فردوسی» و تراژدی آتنی به خامه پر مایه سرکارخانم خجسته کیا یا شاهنامه و ادبیات دراماتیک ـ اثر ارجمند دکتر مهدی فروغ ـ یا از رنگ گل تارنج خار ـ نوشته ادیب گرانسنگ دکتر قدمعلی سرامی ـ و یا کتاب «حماسه در راز و رمز ملی» اثر زنده یاد محمد مختاری و به جز اینها فراوان؛ چرا مورد اعتنای جدی پژوهشگران و اهل تتبع و غوص در مسایل تئاتر معاصر ما قرار نمیگیرند و یا به اعتبار دیگر جایگاه و خاستگاه این متون پژوهشی در دورنما و کارنامه پژوهش تئاتر تا کجا و کدامین قله و اوج است؟ در هر حال بیهوده سخن بدین درازی نشود. در اینکه آثار مولانا و حافظ و سعدی و جامی و نظامی و دیگران میتوانند برای تئاتر ما دستمایه و بلکه جانمایههایی موثر در اجرای صحنه باشند، تردیدی نیست؛ حتی در دوران معاصر و پیرامون شعر امروز از نیمایوشیج تا م امید و الف ـ بامداد (اخوان و شاملو) هم ما میتوانیم جوانب و منوالهای روشن تئاتری را ببینیم، چندان که بسیاری دیدهاند و مگر نه آنکه نیما منظومه «افسانه»اش را برای صحنه تئاتر سروده ـ و خود این را بارها و به دفعات باز گفته ـ و یا شاملو ـ در شعر «دشنه در دیس» یا شعر هاملت ـ و یا اخوان در شعر «مرد و مرکب» و «کتیبه» و «خوان هشتم» و «قصه شهر سنگستان» بسیاری از اصول تئاتر روایی EPIC را رعایت کرده و متونی نوین و امروزین برای صحنه معاصر نوشتهاند پس اساساً رویآوری دوست خوبم مهدی شمسایی به داستان «سلامان و ابسال» ـ چه در ادامه اجراهای سرکار خانم پری صابری چه در پی آیند سنت صد ساله اجراهای برگرفته از شعر و ادب هزار و چهار صدساله پارسی برای رشد و اعتلای هنر تئاتر، خجسته و متبرک و مبارک است. از یاد نمی بریم که به زعم بسیاری از اهالی تئاتر روی آوری به تئاتر ملی و ایرانی، بدون اعتنا و التفات به این گونه رویکردها ناممکن است. این گونه باشد و مبارک به فضل حق؛ اما در هر حال، کار شمسایی در این نگاه امروزیش کاری است که به قول بروک، بهترین نوع وفاداری را به داستان جامی دارد؛ یعنی خوب خیانت کردن است و به قول بروک، بهترین نوع وفاداری را به داستان جامی دارد؛ یعنی خوب خیانت کرده است. شمسایی آن نگاه و نگرش مکتب کلاسیسیسم را به طاق نسیان کوبیده و با تلفیقی از کهنه و نو یا دیروز و امروز، اجرایی کم و بیش به اعتبار شخصیت پردازی «سلامان»، برگرفته از مدرنیته تا تئاتر اساطیری و افسانهای و شاعراند با مضامین نو مطرح کرده است. شخصیت سلامان در این اثر بر مبنای «مهندسی ژنتیک» یا Genetic / Engineering شکل گرفته است. لقاح و عمل زایا و زاد و رود سلامان در محیط نباتی شکل گرفته و این کیمیا و داروی عشق است که یک انسان وحشی یا به قول فرانسوا تروفو ـ فیلمساز فقید فرانسوی ـ «کودک وحشی» است که با سحر و کیمیای عشق، ذهن و عین برنامهریزی شدهاش که بیشتر به یک «روبوت اولیه» یا انسان ماشینی یا سایبورگ، آنچه را که در لوح خاطر و صافی ضمیر ندارد، باز میخواند. هر چه عشق را دهم شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل گردم از آن و یا به قول حافظ: عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی / عشق داند که در این دایره سرگردانند. پس آنچه سلامان قالب گرفته، دو دو تا چهارتای باسمهای را «سلامان» عاشق و شوریده عشق میکند. چندان که بوی گلش چنان مست میکند که دامنش از دست میرود، همان اکسیر اعظم یا آن جانمایه عشق و مهرورزی است. شمسایی به نکویی این مهم را دریافته و با غمض عین از پارهای نکث و نقصهای وی با آن نگاه مدرن و نیز ملتقای کلاسیک و مدرن، شخصیت مینیاتوری «ابسال» با شخصیت مدرن و برگرفته از نگاه معاصر کارگردان از کاراکتر سلامان در مجموع تماشاگر را تا پایان طولانی اجرا، قریب به سه ساعت به نیکویی برجای می نشاند و همای و همایون و وامق و عذرا و یوسف و زلیخا و ویس و رامین و لیلی و مجنون هیاهای یک بانگ. هیهات! سلامان و ابسال و بالاخره مهدی شمسایی عزیز پاشنهها را ورکشید و «یاعلی»! علیون! در هر حال مبارک است انشاءالله. سرکار خانم صابری مبدع و مبدأ و سلسله جنبان تئاتر معرفتی / نمایشی برگرفته از متون و اشعار معرفتی فارسی است. امیدوارم کار آقایان و خانمهای محترم، به سبک کاری ایشان که الگویی است در مجموعه دیگر الگوها و انواع تئاتری، خشنود و راضی بوده باشند. حرکتهای موزون و اینکه به قول شاعر: رقص آن گه مسلمات گردد / کاستین برد و عالم افشانی. باری به هر حال کاش مهدی عزیز ما حرکتهای زمینی را با انعطاف و زیباشناختی و عنصریابی دقیقتر و چشمنوازتر بر صحنه میآورد؛ البته حظ وافر صحنه هست و گروه و دستجات موسیقی بحمدالله تا پایان مشغول ابتهاج و انبساط عزیزانند. در هر حال من بر این باورم که این همه روی آوری به ادبیات فارسی، حتماً زمینهها و دلایل موجه بسیار دارد و قطعاً این نیست که قریب به صد سال، صحنههای ما مملو از شاهنامه ویس و رامین و سلامان و ابسال و مولوی و سایر بزرگان باشند و در این مدت همه پوچستان و پوکستان و غریبستان نیز هم. نه! حتماً این گونه نیست. اجراهای دکتر ممنون، منتقد و تئاترشناس معاصر مقیم اتریش در سالهای نه چندان دور را به یاد بیاوریم. شیرین و فرهاد چه زیبا! چه ساده! چه به سادگی و دکتر ممنون با چه همت و حمیتی از شیرین و فرهاد، حتی در لسان آلمانیاش دفاع میکرد. حالیا مهدی شمسایی، پس از سالها کوشش و پیگیری، اکنون چرخ بر هم زنم از غیر مرادم گردد. مهدی عزیز خوش آمدی. سخن بسیار است و مجال برای کمال یابی اندک و مختصر. عذر تقصیر دارم و ضیق وقت و حوصله مجله. در هر حال امیدوارم روزی (کی؟ کجا؟ کدامین وقت؟ نمیدانم.) روزی این همه شور و شیفتگی به جامی و نظامی (لیلی و مجنون هم بر صحنه است) و حکیم توس و سنایی و مولانا، صحنههای تئاتر ما را به راستی اشغال کنند. اشغال هنری باشند. با هیا بانگ و غماخشم و آوازهگری بیهوده. «سلامان و ابسال» این اجرای عاشقانه و عارفانه بهترین گواه و دلیل بر صحت این ادعا.
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر / ما همچنان در اول و صف تو ماندهایم و نه