در حال بارگذاری ...
...

محمدمهدی خاتمی در گفت‌وگو با ایران تئاتر اعلام کرد:

جنگ شراره‌ها را رها نکرده است

کارگردان نمایش «شراره» که این روزها در خانه موزه استاد انتظامی روی صحنه است از این تئاتر و وضعیت تئانر مشهد می‌گوید

به گزارش ایران تئاتر؛ این روزها خانه موزه استاد انتظامی میزبان یکی از نمایش‌های منتخب یازدهمین جشنواره تئاتر رضوی؛ «شراره» اثر محمدمهدی خاتمی است. گروه تئاتر «خرداد» که با این نمایش از مشهد در جشنواره در این جشنواره شرکت کرده بود، موفق شد علاوه بر انتخاب شدن به‌عنوان یکی از پنج نمایشی که برای حمایت از اجرای عمومی به اداره کل هنرهای نمایشی، پنج جایزه این جشنواره را نیز از آن خود کند. به بهانه اجرای این نمایش در خانه موزه استاد انتظامی، با محمدمهدی خاتمی؛ نویسنده و کارگردان «شراره» درباره این اثر گفت‌وگو کرده‌ایم.

 

نمایش «شراره» به داستان دو شهید و زنی بنام «شراره» می‌پردازد که اما در اصل قهرمان نمایش شراره است که جور سه نفر و درد فقدان آن‌ها را می‌کشد. چه شد که سراغ این مضمون رفتید؟

من در حوزه دفاع‌مقدس، آثار زیادی داشته‌ام. سال 1374 نخستین نمایشم در این حوزه؛ با نام «شب‌های حرم» را اجرا کردم و آخریم تجربه‌ام در حوزه دفاع‌مقدس نیز «گلایه» بود که در سال 83 روی صحنه رفت. به این حوزه و آدم‌های جنگ علاقه خاصی دارم و تمایل دارم پیرامون این شخصیت‌ها تئاتر اجرا کنم اما سال 83 و پس از اجرای نمایش «گلایه» احساس کردم دیگر حرف خاصی در این حوزه ندارم. سال 93 احساس کردم این افراد هنوز قابلیت پرداخت دارند و می‌توان به آن‌ها پرداخت. حدود 2500 روز در ایران جنگ اتفاق افتاده است، جنگ طولانی‌ای که اتفاق مهم قرن اخیر بوده است افراد بسیار زیادی درگیر جنگ بوده‌اند؛ هیچ فرد ایرانی را سراغ نداریم که با جنگ ارتباطی نداشته باشد و جنگ بر روی زندگی او تاثیری نگذاشته باشد. از همین‌رو احساس کردم حرف تازه‌ای برای گفتن دارم این حرف پیرامون شخصیتی بنام شراره بود که نشانه‌ای از همسران شهدای دوران دفاع مقدس است. این افراد به هر دلیلی، شاید بتوان نام آن را تقدیر یا هر چیز دیگری گذاشت، در ابتدای جوانی و در روزهای ابتدایی جنگ، به جنگ گره خورده‌اند و علی‌رغم این‌که کیلومترها از جنگ دور بوده‌اند، تبعات آن را دیده‌اند و سایه سیاه جنگ بر زندگی این افراد پهن شده است. هنوز جنگ افرادی مثل شراره را رها نکرده است؛ شراره‌ها مدتی درگیر ابراهیم‌ها بوده‌اند، سپس درگیر مصطفی‌ها شده‌اند و امروز همچنان درگیر مادرانی هستند که تبدیل به یادگاران این شهدا شده‌اند. این آدم‌ها برای من قابل‌احترام هستند اما در پیچ‌وخم زندگی پرمشغله ما آدم‌ها فراموش می‌شوند. یادمان رفته است که این افراد چیزهای بزرگی را در جنگ ازدست‌داده‌اند که با هیچ‌چیزی نمی‌توان آن را خرید؛ به‌عنوان‌مثال رابطه عاشقانه‌ای که میان شراره و ابراهیم وجود داشته است را با هیچ پول و یا امکانی نمی‌توان خریداری کرد. به‌غیر از این‌که به این افراد احترام بگذاریم و به آن‌ها به‌عنوان نشانه‌های قهرمانانی که ایستادند تا ما امروز بتوانیم به ایرانی بودن خودمان افتخار کنیم، احترام بگذاریم و آن‌ها را تکریم کنیم اما متاسفانه در برخی از مواقع این اتفاق آن‌طور که بایدوشاید نمی‌افتند و ما فراموش می‌کنیم که این افراد که هستند.

 

در «شراره» ما تمام ایران را می‌بینیم؛ در نمایش، موسیقی آذری با تم «ساری گلین» وجود دارد؛ مادر دو شهید، آذری است، ابراهیم و مصطفی با لهجه مشهدی صحبت می‌کند و عکاس با گیلک است البته داستان هم در مشهد می‌گذرد. آیا این اتفاق به این منظور بوده است که نمایش را به مکان خاصی نسبت ندهیم و درواقع اثر به تمام ایران تعمیم پیدا کند؟

البته در مشهد اتفاقی از ایران را داریم اما تمایل داشتم ترک‌های مهاجر را که در مشهد زندگی می‌کنند را در نمایشم داشته باشم؛ این خانواده از ترک‌های مهاجر هستند که در مشهد زندگی می‌کنند چون این خانواده‌ها لطافت خاصی را در رفتار و منششان دارند؛ مثلا چهارراه خسروی و چهارراه شهدا پر از جمعیت آذری‌های ساکن مشهد است که شخصیت آن‌ها برای من بسیار جذاب است. از سویی دیگر نگارش نمایشنامه «شراره» تقریبا هم‌زمان شد با فوت مرحوم آزاده دواچی؛ مادر شهید حسین بی‌خوش. مرحوم دواچی، ترک مهاجر بود و در مشهد زندگی می‌کرد. می‌خواستم فضایی که از ترک‌های مهاجر در ذهنم دارم را در نمایش داشته باشم و به‌واسطه موسیقی و برخی رفتارها تلاش کردیم این بخش را پررنگ‌تر کنیم.

 

ما در این خانواده، سه نوع عشق را می‌بینیم؛ عشق میان مادر ابراهیم و همسر او؛ شراره، عشق میان مصطفی و ابراهیم و عشق میان ابراهیم و شراره؛ هر سه در جریان عشقشان یک قدم اشتباه برمی‌دارند که همانا ازدواج بیوه شهید ابراهیم با برادر شهید، مصطفی است. چرا این حجم از عشق باید نابود می‌شد؟

تمام این اتفاق‌های در هم تنیده‌ای که در نمایش دیده می‌شود، تماما طبعات یک پدیده مذموم، سیاه و به‌شدت منفور بنام جنگ است که تمام آدم‌ها را درگیر می‌کند؛ تمام آدم‌ها ناخواسته وارد جنگی می‌شوند که تبعات آن تا سالیان سال ادامه پیدا می‌کند. خود این آدم‌ها نمی‌دانند چه ظلمی به آن‌ها شده است؛ شاید نمود بیشتر این مساله در این نمایش را در شرار ببینیم.

 

«شراره» در یاز همین جشنواره تئاتر رضوی اجرا شده بود. آیا برای اجرای نمایش در تهران تغییری را بر آن اعمال کردید؟

خیر؛ دقیقا همان اجرا را در خانه موزه استاد انتظامی روی صحنه برده‌ام چون فرصتی برای اعمال تغییرات نداشتم چون اعضای گروه تئاتر «خرداد» در مشهد ساکن هستند و خود من در تهران زندگی می‌کنم. البته همان‌طور که گفتم نمایشنامه «شراره» را سال 1393 نوشته‌ام و قصد داشتم سال 94 این نمایش را در تهران و با بازی دوستان دیگری آماده کنم. قرار بود این نمایش در پنجم مهرماه سال گذشته روی صحنه رود اما بیماری‌ای برایم پیش آمد که باعث شد آن اجرا به سرانجام نرسد البته حکمتی در اتفاق نیفتادن آن اجرا می‌بینم چون اجرای گروه تئاتر «خرداد» بسیار منسجم‌تر و بهتر است و خودم از کار کردن با این گروه بسیار لذت می‌برم.

 

با وجود این‌که خانه موزه استاد انتظامی در بحث جذب مخاطب چندان موفق نیست اما هر کارگردانی که در این سالن نمایش اجرا می‌کند، باز هم به این مکان بازمی‌گردد. دلیل خود شما از اجرای نمایشی دیگر در خانه موزه استاد انتظامی چه بود؟

با وجود این‌که ما با عمق این سالن مشکل داریم؛ ردیف یک و دو این سالن دید مناسبی ندارد و ناچاریم این دو ردیف را خالی بگذاریم. شاید بتوان این سالن را مناسب‌ترین سالن برای اجرای نمایش «شراره» دانست. البته به‌شرطی که تماشاگر در سالن حضور داشته باشد یکی از نکات مهم در این مجموعه، فضای بسیار صمیمی و خوب آن است؛ سهل‌الوصول‌ترین سالنی که می‌توانستم برای اجرای نمایشم در نظر بگیرم، خانه موزه استاد انتظامی بود.

 

شما اغلب نمایش‌هایتان را با گروه تئاتر «خرداد» آماده می‌کنید. کمی درباره این گروه توضیح دهید.

گروه تئاتر «خرداد» نخستین گروه در مشهد و اساسا خراسان رضوی است که به ثبت استقلال گروه‌ها رسیده است. خوشبختانه در این گروه افراد صاحب‌نام تئاتر خراسان وجود دارند. اتفاقی که مرا به مشهد می‌کشاند و سبب می‌شود سختی راه را بر خود هموار کنم، علاقه‌مندی من به گروه «خرداد» و بازیگران خوب این گروه است. ما بسیار خوب حرف یکدیگر را می‌فهمیم تصمیم گرفتم «شراره» را در مشهد آماده کنم. من تمام تابستان امسال را به مشهد می‌رفتم و باز می‌گشتم تا نمایش «شراره» را برای اجرا آماده کنم. دقیقا همین اتفاق برای «سنگ‌بست» هم افتاد. ترجیح دادم به مشهد بروم و نمایش را در این شهر آماده کنم و از نتیجه کار به‌شدت راضی بودم.

 

با توجه به این‌که در مشهد نیز فعال هستید و نمایش‌هایتان را در این شهر آماده می‌کنید، شرایط تئاتر مشهد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

من سال‌های سال است که در مشهد ساکن نیستم و فقط به‌صورت گذری به این شهر می‌روم اما فکر می‌کنم با راه‌اندازی مجموعه تئاتر شهر مشهد و اجراهای مستمری که در این مجموعه وجود دارد، شرایط تئاتر در این شهر بسیار بهتر شده است. البته مشهد از قدیم‌الایام یکی از قطب‌های تئاتر ایران بوده است اما الان طیف جوانی به تئاتر مشهد آمده‌اند که تئاتر کار می‌کنند و آثارشان نیز بسیار خوب است. نتیجه حضور این طیف را می‌توانیم در جشنواره‌های مختلف ببینیم اما به اعتقاد من سهم تئاتر خراسان و سهم تئاتر مشهد آن‌طور که باید و شاید ادا نمی‌شود. به‌لحاظ اعتباری که این شهر در تئاتر دارد، نمی‌توانیم مشهد را با مراکز استان‌های دیگر مقایسه کنیم. به اعتقاد من باید فرصت‌هایی برای گروه‌های تئاتر مشهد فراهم شوند تا بتوانند در تهران نمایش‌های خود را اجرا کنند. بهتر است اداره‌کل هنرهای نمایشی توجه بیشتری به مشهد داشته باشد.