اگر بگویید من کار تجربی در این حیطه کردهام پس گروتفسکی و میرهولد و واختانکوف و غیره کلاه برادرانی بیش نبودهاند و تمام مدت عمرشان غاز میچراندند... ولی کلاه برادر منم اگر این تئاتر را کاری تجربی بدانم...
اگر بگویید من کار تجربی در این حیطه کردهام پس گروتفسکی و میرهولد و واختانکوف و غیره کلاه برادرانی بیش نبودهاند و تمام مدت عمرشان غاز میچراندند... ولی کلاه برادر منم اگر این تئاتر را کاری تجربی بدانم...
همایون غنیزاده:
آقا... آقا... آقا.
صبر کن... کدام تئاتر؟ کدام تجربه؟... کدام تئاتر تجربی...؟
خسته شدیم بس که از کلیشهایترین جملات و گفتارتان سیلی خوردیم... بس کنید بابا... بس کنید آقا...
خواستیم یک تئاتری کار کنیم... متنی را نوشتیم... مدت زمان کمی تمرین کردیم، ایدهای داشتیم رو کردیم... نشان دادیم... کیفکی کردیم... تمام شد و رفت...
بیشتر از تئاتر اسمی رویش نمیگذارم که لیاقتش را ندارم...
کدام تئاتر کارگاهی... که نه کارگاهی دیدم و نه تمرین کارگاهی... چقدر در میان این لغات بیمزهیِ خالی از معنا قایم میشویم... "خالی از معنا برای ما، آن جا که جایش باشد دریایی از معناست. " تعریف تئاتر کارگاهی چیست که کار من بچسبد به بالایش یا پائینش، خجالت میکشم به خدا چنین قیاسی میکنید برای من...، ما نالایقان که به علت سوء تغذیه نایی برای راه رفتن و فکر کردن و خواندن و نوشتن نداریم"البته عجیب است که برای حرف زدن همیشه نایی باقی است. " در کدام کارگاه با کدام گروه با کدام امکانات با چه زمانی با چه دانشی و تحقیق و پژوهشی کار کردهایم که حالا میگوئید کارگاهی کار کردهایم...
بس کنید آقا... بس کنید... بس...
نمیدانم چرا یک دفعه به یاد سولههای ایرانشهر افتادم!!... سولههای ایرانشهر چه شد!؟
"ددالوس و ایکاروس" همایون غنیزاده کاری تجربی است؟
تعریف کار تجربی چیست؟ مگر کار تجربی به غیر از تجربه کردن تجربه نشدههاست؟ مگر در تعریفی که در کتاب تئاتر تجربی ـ "خدایش فرهاد مجدآبادی و اسلامیه را بیامرزد که با ترجمه این کتاب چه ککی به جانمان انداختند." ـ یورش بردن بر ناشناختهها نیست؟ آیا در تئاتر ما ناشناختهای باقی مانده تا به آنها یورش ببریم!؟ اگر باقی مانده پس دلیل این شکل رفتار بسیاری از پیشکسوتهای عزیز ما چیست؟ "توجه داشته باشید... همه را نمیگویم آقاجان... همه را نمیگویم." از شواهد و قراین و رفتار بسیاری از این دوستان میتوان استنباط کرد که هیچ چیز ناشناختهای در تئاتر باقی نگذاشتهاند و تمام تلاششان را کردهاند که به ما همه چیز را بشناسانند و بفهمانند و عجیب از این دستاوردها حراست میکنند تا خللی به آنها وارد نشود و خدای ناکرده نابلدی راهی غیر از آنها نرود... و آنها تمام سرمایه تئاتر ما هستند...
آیا یکی از این ناشناختهها بدن بازیگرمان نیست که هنوز که هنوز است 99 اندی درصد از بازیگران تئاترمان سختترین کاری که روی صحنه به آن تن میدهند راه رفتن است...؟ کدام گروه تئاتری را میشناسید که بدن را بشناسد؟ "حالا این بشناسد مهم نیست این مهمتر است" و توانسته باشد شناختش را به بدن بازیگرش منتقل کند... آیا جزء این است که متنی در جیب و تلفنی در دست داریم و تقی و نقی را در بهترین حالت ممکنه یعنی 2 ماه قبل از اجرا صدا میزنیم که میدانیم خود به خداییش از این مدت کم، چقدرش تمرین مفید است و البته چای خوردن و گپ زدن را جزء زمان مفید تمرین محسوب میکنیم و متنی حفظ میکنیم و... به قول دوست عزیزی کف کاریای میکنیم و خدا بدهد برکت از این همه تولید... البته میبینیم در این زمان محدود در این مملکت به چنان نوابغی برمیخوریم که ادعا میکنند توانستهاند به کشف و شهودی از بدن بازیگر برسند که نگو و نپرس... ولش کن آقا... ولش کن پدر من، ولش کن... من که چنین کار تجربیای با بدن بازیگر نتوانستهام بکنم. البته نمیخواهم زحمات بازیگرانم را نادیده بگیرم، حمیدرضا نعیمی در عرض 20 روز 7 کیلوگرم کم کرد و جواد نمکی برایم با عضلاتش فیگور میگرفت... اما اینها کار تجربی نمیشود. پس قاطعانه عرض میکنم که در این خصوص کارم تجربی نیست... راستی سولههای ایرانشهر چه شد؟ آقا، در مورد صدا و بیان بازیگر نیز باید بگویم تمام موارد بالا شامل حال این قسمت هم میشود... بیخود به دنبال چیزی نگردید که تجربهای نکردهام ولی نوابغی را سراغ دارم که 2 ماهِ تجربی این کار را میکنند...
آقا... آقا... آقاجان... در رابطه با حس و تمرکز و تنفس خلاقیت و هزار کوفت و زهرماری که یک بازیگر از زمان تمرین تا روز آخر اجرا با آن دست به گریبان است دیگر چه بگویم؟ که اگر بگویید من کار تجربی در این حیطه کردهام پس گروتفسکی و میرهولد و واختانکوف و غیره کلاه برادرانی بیش نبودهاند و تمام مدت عمرشان غاز میچراندند... ولی کلاه برادر منم اگر این تئاتر را کاری تجربی بدانم...
تجربه در حیطه نمایشنامه؟ آقا... سَروَر... طرحی در ذهنمان بوده... چند بار از خودمان تا نعیمی و چرمشیر نوشتیم، به مذاقمان خوش نیامد دوباره خودمان نوشتیم و نوشتیم و نوشتیم تا زمانمان تمام شد...! دقت کنید زمانمان تمام شد و در آخر یا آخرین متنی که نوشته شد این بود که دیدید... به همین سادگی چه تجربهای در این نوع نوشتن نهفته که خودمان نمیدانیم... یا اگر تجربهای کوچک شده... تجربهای است که قبلاً نشده؟ یا من به علت بی سوادی راه رفته را دوباره رفتهام؟ پس در این حیطه نیز هیچ کار تجربیای نکردهام. فرم و شکل اجرایم!؟ آقا... آقا(داد میزنم) آقا...، قضیه را گنده نکنید، یک روز برای صدا گیری تهویهای مقابل آن ایستاده بودم... باد تهویه به شدت لباسهایم را تکان میداد... همان لحظه پی بردم که میتوانم به کمک باد این تهویه و فرمی که ایجاد میشود پرواز را تداعی کنم... همین. و این شد که دیدید به همین سادگی... این کار و این فکر و این الهام یک کار تجربی است؟ مگر مستربین و جکی چان با پنکه به صورت مضحکی اما هنرمندانه شبیه این کار را نکردهاند؟
دگر چه میماند تا بگویم من کار تجربی کردهام یا نه؟ با کدام سالن... کدام زمان... با کدام گروه ثابت... از گروهم یک اسم مونگو دارم و یک بازیگر ثابت که او نیز در طول سال از غم نان با گروههای متعددی کار میکند... کدام تئاتر تجربی...؟ بس کنید بابا... آقا... سَروَر... بس کنید. باید حداقل یکی از این کارها را کرده باشم تا بگویم تئاتر تجربی کار کردهام... حال اگر زمانی گروه تئاتری به سمت تمرین و تحقیق و پژوهش در حیطه کار تئاتر تجربی برود... که تک و توک رفتهاند... توجه کنید عرض کردم به سمتِ... به سمتِ، به سمت... بعد از مدتی رها کردهاند و از هم پاشیدهاند...
در کار اول سعی کردم(دقت کنید... سعی کردم...) گروهم را با بدن و بیان و خلاقیت و از همین حرفهای کلیشهای و رایج تئاتر آشنا کنم... این تلاش برای آشنا شدن شامل حال خودم نیز میشد... 5 سال از عمرمان شد"در انتظار گودو"... دو سال از اجرایم گذشت... دو سال توقف و بعد دوباره چند ماه تمرین... خندهام میگیرد... به جان خودم خندهام میگیرد... از این همه توهمی که با آن دست به گریبانیم... تئاتر تجربی...؟ راستی"در انتظار گودو"ام چه شد!؟ سولههای ایرانشهر چه شد...؟
آقای عزیز، آقای محترم، آقا... برچسب تئاتر تجربی برای من و یک عدهی دیگر که خود نیز راضی به آن نیستند، نه تنها راه گشا نیست که باعث به وجود آمدن موانع بسیار شده است... دقت کنید جوانهایی که کارهایشان تجربی خوانده میشود در چه سالنهایی، در چه زمانهایی، با چه امکاناتی اجرا میروند...
ما جوانان تازه وارد ـ توجه داشته باشید پیش بینی میشود تا 30 سال آینده ما تازه وارد خوانده شویم چون تا آن زمان خیلی از کهنه واردها هنوز زنده خواهند بود ـ تا کی باید زورکی در سالنهای کوچک به منظور خالی نبودن عریضه چپانده شویم؟ تا از آن جا بزرگان تئاتر این مملکت را"همه را نمیگویم آقا... دقت شود... همه را نمیگویم..." در سالنهای بزرگتر از خودشان نگاه کنیم و حسرت بخوریم که به خدا من نه... خیلی از همین جوانان تازه از راه رسیده، از لحاظ فهم و درک صحنه ودرام و تئاتر توانمندتر هستند و خستهام کردید بس که گفتم آقا... ولش کن برادر... ولش کن.
اما... اما... آن آخری را نگوییم جانمان بالا میآید... که چراغ تئاتر شهرمان را همین جوانان تازه از راه رسیده که از نوک دماغ نگاهشان میکنند روشن نگاه داشتهاند. نگاه کنید به آمار تماشاگران فلان کارگردان جوان که در سالن نو اجرا میرفت و مقایسه کنید با فلان دکتر... که در تالار اصلی اجرا میرفت. ... وحید رهبانی که در نو اجرا میرفت و دکتر که در .... حامد محمد طاهری که در خورشید اجرا میرفت و دکترکه در .... آتیلا پسیانی که در کارگاه... «این آتیلا همیشه آدم را گیج میکند، در هیچ دسته و رستهای نمیشود جایش داد، ولش کنیم.» و دکترهای تئاتر ما در...«دقت شود همه دکترهای محترم را نمیگویم» مقایسه کنید آقا... با توام، خوبی؟... مقایسه کن... در ضمن سولههای ایرانشهر را گرفتید ما هم هستیم ها... گفته باشیم...!
آقا ... آقا ... برادر ... اخوی، راستی تئاتر ما چه مشکلی دارد؟ وجود این همه دکتر نشانه این نیست که تئاترمان بیمار است ؟ چیزی شبیه قانقاریای مزمن...؟ چرا نمیگوئیم دکتر پیتر بروک- چرا نمیگوئیم دکتر باربا چرا نمیگوئیم دکتر موشکین، چرا نمیگوئیم...؟ چرا نمیگویند....!؟ چرا؟ ولش کن بابا... آقا ... سرور... ولش کن... ولش کن دیگر... ولش کن تا بگویم تنهایی چیزی که باقی می ماند کمک هزینه ایست که به صورت کمک هزینه به امثال ما پرداخت میشود... خدا عمرتان بدهد... دعایتان میکنیم.
کی میشود پیچهای کولر سالن سایه سفت شود و صدای قِرقِر کردنش نیاید...؟
کی میشود موکت دیوارهای سالن خاک نداشته باشد...؟
کی میشود ما هم"کهنه کار" شویم؟
کی میشود سولهها افتتاح شود...؟
کی میشود تئاتر برادوی را به ما بدهند تا پیچهای کولر و صندلیاش را شل کنیم و صدای موتورخانهاش را بیاندازیم در سالن اجرایش تا ثابت کنیم همه جای دنیا این مشکلات را دارند و این معضلات مخصوص سالنهای ما و تئاترشهر نیست... کی میشود...؟
اما صدایی میشنوم که میگوید: کی به کیه برادر، بگو تجربی کار کردهام... راست میگوید کی به کیه، ما هم بلدیم تجربی کار کنیم... مگر نمیبینید!! حرفی بود!؟