نگاهی به نمایش دوازده به کارگردانی جواد خورشا
دادگاه در دادگاه دادستانان

ایران تئاتر - بهنام حبیبی: نمایش "دوازده" که برخی آن را با عنوان "دوازده مرد خشمگین" میشناسند، در "تماشاخانه پالیز" تهران روی صحنه است.
دوازده مرد، در اتاقی گرد هم آمدهاند تا با رأی خود، به زنده ماندن یا نماندن یک پسر جوان شانزده ساله امتیاز دهند. رأی آنها، تعیینکنندهی حکم اعدام و یا آزادی پسری است که متهم است پدر خود را کشته است ولی به جرم خود اعتراف نمیکند، و حالا این مردان، این دوازده نفر برگزیده در جایگاه هیأت منصفه ی دادگاه، وظیفه دارند تا به عنوان مدعیالعموم، این پسر را به سزای جرم غیرانسانیاش برسانند. این گروه دوازده نفره که هر یک از لایهای از جامعه برگزیدهشدهاند و در این جایگاه قرارگرفتهاند، با انواع اندیشه و رفتار و گفتارشان، مجموعهای از اختلافات و گوناگونی بارز و مشهود فکری، تربیتی، خانوادگی، و تحصیلی را در ساختار رهبران جامعه به تصویر میکشد. داستان "دوازده"، رئالیسمی اجتماعی را از دریچهی بررسی سیستم دادرسی جوامع به اصطلاح دموکرات، میپروراند که در مسیر رویدادیاش، این سیستم نامعقول و غیرمنطقی را به سختی به سخره میگیرد و در آخر داستان، آن را در پیشگاه عقل و منطق به زانو درمیآورد.
"دوازده" نمایشنامهای است که میکوشد فریادی لیبرالیستی در برابر جریان جاری سیستم قانونی اجتماع بسازد. داستان، به بیقانونی و فساد و هرجومرج ارزش نمیگذارد و برعکس، قانونمداری و مبارزه با جرم و فساد را میستاید، ولی با تلاش خستگیناپذیر از آغاز فرد بودن یک در برابر یازده، تا پایان شکوهمند دوازده در برابر هیچ، دیالوگ به دیالوگ و چهره در چهرهی این مردان ناشایست، پیش میرود و با صبر و حوصلهای ستایش برانگیز، انسان را در جایگاه معنایی انسان بودنش ارج مینهد. تلاش نویسنده در بالا بردن یک نوجوان شانزدهساله از لایههای پاییندستی جامعه تا جایگاه قهرمان تراژدی یک رویداد اجتماعی، خود انگیزهی اومانیستی نویسنده را در ارزشگذاری برتر انسان نسبت به همهی قوانین و مراتب حکومتی و قانونی به مخاطب یادآوری میکند. تلاش "رجینالد رُز" اعتراض به فردی است که بر کرسی تصمیمگیری دربارهی مرگ و زندگی انسانها نشسته است و در بیان دیدگاه قانونیاش دربارهی یک متهم به قتل میگوید: "اینها محسناتی هم دارن، اینه که مثل سگ کار می کنن. ولی همه شون مثل همه ان و باید سرشون رو برید و انداخت جلوی سگ!". او اگرچه با زیبایی یک جمله، آن جا که میگوید: "ما با رأی مون نه چیزی رو به دست می آریم و نه چیزی رو از دست می دیم، واسه همینه که قدرت داریم."، به معنای واقعی دموکراسی اشاره میکند ولی همچنان با طنز پنهان نهفته در بافت این جمله، با نبود دقت و جدیت در گزینش تصمیم گیران و هدایتکنندگان این سیستم دموکراتیک به مخالفت برمیخیزد. گوناگونی و ناهمگونی اعضای هیأت منصفه از مردی که تنها خواستهاش این است که جلسه هر چه زودتر پایان پذیرد تا به تماشای مسابقه ورزشی برود، تا مردی که کارگر ساختمانی است و خود اعتراف میکند : "من نمی تونم فرض کنم، همیشه رییسم فرض می کنه."، به روشنی و استواری، خود دادگاهی برپا میکند در برابر سیستم دادگاهی مرسوم جامعه. "رجینالد رُز" در داستان "دوازده"، با آفرینش اعضای پوپولیست و متعصب آمیخته در هیأت منصفه ی بررسی جرم یک پسر متهم به قتل، هیأت منصفه های سیستم دادرسی جامعه را که چیدمانی از افراد غیر کارشناس و ناشایستهاند را به زیبایی و روشنی به محاکمه میکشد. گزینش دوازده نفره ی هیأت منصفه ی "رجینالد رُز" که همگی گرداگرد میزی بر سر قضاوت زنده ماندن یا نماندن یک انسان نشستهاند، ناخودآگاه، تصویر "شام آخر" "لئوناردو داوینچی" را به ذهن متبادر میکند و طرح این پرسش که آیا نویسنده، از چیدمان دوازده نفره اش در پیروی از این تابلو، هدفی دینی را نیز نشانه رفته است؟ "دوازده"، دادگاهی است در دادگاه، آن جا که دادستانان، خود شایستگی یکدیگر را در دادستانی به محاکمه میکشند و در آخر، به ناشایستگی و ناتوانی خود بر حضورشان در این جایگاه، اعتراف میکنند. "دوازده"، نگاه تند لیبرالیستی است بر سنجش توانایی و شایستگی رأی مردم در گزینش هدایتگران و رهبران خود. این حرکت "رُز" البته نه تنها نگاه انتقادی او در سیستم دادرسی است، بلکه بیانگر نگاه کلان او به همهی قطعات بک جامعه و دولت دموکراتیک جاری در جهان است. او این اشکال بزرگ در گزینش راهبران جامعه را با ترس این افراد در اعتراف به بیگناهی پسر ابراز میکند، چرا که اعتراف به بیگناهی او میتواند موجبات آزردگی و رنجش عوام را فراهم کند و این بر خلاف خواست این برگزیدگان است، تا در برابر جریان جاری احساسات و تعصبات تودهی مردم قرار نگیرند و هیچگونه سستی و لرزشی برای مقام و جایگاه آنان به وجود نیاید.
گویی ناهمگونی و چیدمان نامناسب هیأت منصفه ی دادگاه "رجینالد رُز"، به گزینش بازیگران گروه "جواد خورشا" هم رسیده است و آنها نیز بر همین مسیر، به روی صحنه پا نهادهاند. آن چه در اولین نگاه و مهمترین نقد، بر صحنهی "تئاتر پالیز" به چشم مخاطب میآید، ترکیبی از بازیگرانی ناهمگون بر صحنه است که با درجات و سطوح گوناگونی از تجربه و مهارت در عرصهی بازیگری نمایش، در کنار هم به کار قضاوت دربارهی پروندهی یک پسر متهم به قتل نشستهاند. اگر چه با همین توازن نابرابر، این نمایش بازیگر محور، با تلاش همهی بازیگرانش، پررنگی و کمرنگی بازیگرانش را در هم میآمیزد و تا نقطهی پایان، تماشاگرش را بر جای خود نگه میدارد. نمایش، از طراحی صحنه و دکوری کاملاً مینی مالیستی بهره میبرد که البته با کمی دقت میتوان رگههایی از تعبیرات اکسپرسیونیستی را نیز در آن یافت، ولی گویا کارگردان، با تأکید روشنش بر بازیگران، تکیهای بر دکور و اکسسوار ندارد. او حتی در انتخاب اکسسوار صحنه، به چند صندلی، پارچ و لیوان بسنده میکند. اجرای تماماً رئالیستی این نمایش، اجرا را از هر گونه افکتهای دیداری و شنیداری، طراحی نور، موزیک، و دیگر المانهای صحنهای بینیاز میکند. اساس کارگردانی کار، بر حضور دوازده بازیگر روی صحنه شکل گرفته است. از تلاش بازیگران برای ایفای خوب و قابل قول نقششان نمیتوان گذشت، ولی همچنان نقش کارگردان در طراحی میزانسن های کافی و گوناگون برای این همه پارادوکس و تضاد فکری و طبقاتی و دیالوگی، کمرنگ مینماید. چنین رویداد و تضاد فکری بزرگی در بین دوازده مدعی که بر محور مرگ و زندگی یک انسان میچرخد، نیازمند طراحی و اجرای میزانسن های پررنگتری در تجمع اضداد و تفرق احباب مینماید. بازی بازیگران از "اکت و مکث" های کافی برخوردار نیست ولی قابلقبول است. تابلوهای صحنهای چهره در چهره که بیانگر رویارویی پیدرپی پرسوناژهاست، خوب و زیبا ساختهشدهاند. "دوازده" نمایشی است که با ایجاد حس خوب همذات پنداری در تماشاگرش، او را با تحریکی در ناخودآگاه پنهانش از دیدگاه قضاوت دیگران، از سالن بدرقه میکند.