در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با مجتبی کریمی، نویسنده و کارگردان نمایش “سربسته از تهران”

به چالش کشیدن یک موقعیت از خلال عبور از دل تئاتر

گفت و گو با مجتبی کریمی، نویسنده و کارگردان نمایش “سربسته از تهران”

به چالش کشیدن یک موقعیت از خلال عبور از دل تئاتر

ایران تئاتر:مجتبی کریمی هنرمند جوان ومستعد اسلام آبادی در سال های اخیر با اجرای نمایش های نظیر آتونال و هملت توانسته است درخشش قابل ملاحظه ای در کار داشته باشد.و در این سالها از کارگردان حاضر و موثر جشنواره تئاتر دانشگاهی بوده است.

کریمی در نمایش سربسته ازتهران به واکاوی ذهن و روانی زن جوانی که با روان پریشی درگیر است در بستر اجتماعی می پردازد.  نمایشی شخصیت محور با دو بازی خوب از بازیگرانش . کریمی دانشجوی کارشناسی ارشد کارگردانی تئاتر است. این نمایش را می توان اجرایی درباره تئاتر دانست، البته نه به آن شکلی که امروزه معمول است و نه به شکلی که با استفاده از احساسات سطحی و سانتی‌مانتال از سختی‌ها و عشق به تئاتر سخن می‌گوید، این اجرا سعی دارد که درباره ماهیت و اصل  تئاتر بیاندیشد و مخاطب را به تفکر و اندیشه وادار کند.نمایش "سربسته از تهران" به نویسندگی و کارگردانی مجتبی کریمی این روزها در سالن سایه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است.در این نمایش فرزانه میدانی و پژمان یاوری ایفای نقش کرده اند. "سربسته از تهران" در بهار امسال حضور موفقی درهجدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی و کسب سه تندیس بهترین نمایشنامه ،بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری زن  داشته است و تهیه کنندگی این اثر به عهده محمد قدس است. با مجتبی کریمی در باره اجرای نمایشش گفت وگویی انجام داده ایم.

 

ایده اجرایی نمایش سربسته از تهران چگونه به وجود آمد؟

ایدهی هر نمایشی بر مبنای تجربیات شخصی نویسنده و کارگردان شکل می گیرد .شکل‌گیری ایده‌ اولیه اجرای سربسته از تهران به سال 93 برمی‌گردد. در زمستان 93 سعی داشتم نمایشی از دل وضعیت‌های روزمره زندگی اجرا کنم. وضعیتی که بتواند هم دراماتیک باشد و هم ارتباطش را با تجربه زندگی اجتماعی حفظ کند و حاصل این روند تبدیل به نمایشنامه‌کوتاهی شد ، نمایش درباره زندگی زن و مرد جوانی در خانه  شان و درگیری زن با بیماری روانی  است. سربسته از تهران در واقع به چالش کشیدن این موقعیت از خلال عبور دادن آن از دل تئاتر است. مسئله بعدی بررسی کردن این نمایشنامه با امکانات تئاتر بود تا بتوان ظرفیت‌ها و نقص‌های آن را آشکار کرد. در نهایت نمایشنامه بر اساس این فضا و موقعیت به وجود امد.

 

آیا نمایش سربسته از تهران یک درام روانشناسانه است؟

از متظری در این تعریف می گنجد و اگر منطق این اجرا را بپذیریم می توانیم ابعاد روان شناسانه نمایش را بررسی کنیم.

 

در بخش تغییر هر فصل از نمایش و آماده شدن برای فصل بعدی  در حدود چند دقیقه ای زمان صرف این تغییر می شود. آیا این روند کارکرد مفهومی و یا معنایی در ساختار نمایش دارد؟

تلاش کردیم این تعویض صحنه ها در هر فصل تبدیل به بخشی از اجرا شود .

 

 در واقع تاکید داشتید همین تغییر جزیی  به چشم بیاید واگرنه می شد آن رابدون اتلاف زمان و کات نوری  خیلی سریع توسط دو بازیگر نمایش انجام داد؟

اگر مسئله زمان مد نظرم بود اینگونه عمل می کردیم . در هر صحنه چیز قابل ملاحظه ای به جز چند ورق کاغذ و یک پارچ و لیوان آب جایش تغییر نمی کند. تلاش کردیم روی این رویداد تاکید داشته باشیم تا در موردش اندیشه بشود ومن در باره این اندیشه مخاطب نمی توانم قضاوت و برداشت خاصی داشته باشم.

 

 انتخاب رنگ سفید در فضای صحنه نمایش هم با نگاهی کاربردی انتخاب شده ؟

انتخاب رنگ سفید باعث می شود تا تمرکز مخاطب را روی کوچکترین اتفاقات درون صحنه بیشتر شود و همانطوریکه گفتم باید در باره این مفاهیم به قضاوت تماشاگر فکر کنیم. در بحث رنگ شناسی به یک نوع نظام ارتباطی ،تصویری ، معنایی و مفهومی و تاریخی نگاه کردم و قضاوت و تاثیر گذاریش بسته به تجربیات فردی آدم ها در زندگی شخصی شان دارد .

 

در نمایش فقط وضعیت حال این دو شخصیت در معرض دید مخاطب قرار دارداین باعث نمی شود شخصیت ها از عمق کافی بهررمند نشوند؟

تاکیدم روی این قضیه بود که به گذشته این زن و مرد سرکی نکشیم . با بازیگران در تمرینات این چالش را داشتم که آنها می گفتند برای ساختن نقش شان احتیاج به بک گرداند و شناسنامه ای از نقش شان داشتند.

 

 مخاطب هم در طول نمایش به این فکر می کند رابطه این زن و مرد چگونه بوده و چرا زن به سمت فروپاشی روانی پیش رفته است؟

اگر گذشته این آدمها را نشان می دادم قدرت تخیل مخاطب را در باره این آدمها و داستان نماییش از بین می بردم .نباید توقع داشته باشیم در هر مایشی یک سری اطلاعات بسته بندی شده  حاضر و آماده تحویل مخاطب شود . مخاطب نمایش سربسته از تهران مجبور است قسمتی از جاها و پازل های خالی داستان درام را خودش با اتکا به تفکرش پر کند .

 

اما دریک جای نمایش مرد نقبی به گذشته می زند و می گوید موقع پارک رفتن به آنها خوش می گذشته است؟

پاسخ به این سوال ها برایم کمی دشوار است و نمی توانم درباره علتش حرفی بزنم. اما به هرحال کارکردمفهومی داشته که ذهن شما را به خودش جلب کرده و در باره اش از من پرسش کرده اید.

 

یکی از خصیصه ها هنر مدرن چه در تئاتر ، سینما و ادبیات هویت باختگی و تزلزل روحی و روانی آدم ها در زندگی شهری و صنعتی است . چقدر این رویکرد در نگارش متن مورد توجه تان به خصوص در شخصیت پردازی زن نمایش نامه بود؟

آنقدر در این سالها در رمان ها، تئاتر و فیلم ها با این مسئله روبه رو شده ایم ، که تبدیل به یک امر بدیهی شده است و اغلب آدم ها در کلان ها به یک روزمرگی و تکرار در زندگیشان می رسند.

 

آیا از منظری شخصیت نمایش به مرحه ای از خرد و آگاهی رسیده که با روان پریشی در هم آمیختگی پیدا کرده است؟

ممکن است، درباره نمایش و کنش شخصیت ها هزار منطق و رویکرد وجود دارد و این مسئله هم یکی از این منطق ها است. با هر کدام از این دو شخصیت اگر همراه بشوید شما را به سمتی می برند.

 

به چه دلیل در نمایش زن و مرد نامی ندارند؟

ذات هر چیزی وقتی به وجود می آید که تمام حشو و زائدش را حذف کنیم. اگر رابطه ای وجود دارد و تمام هرآن چیزی که از بیرون به آن وارد شده است را برداریم و به طور مثال اگرنام هایشان را برداریم ، امر نابی به وجود می آید که می خواستم در فضای نمایش به آن برسم.


 

 

گفت وگو از احمد محمد اسماعیلی