تنها سالن حرفهای تئاتر کودک و نوجوان، با وجود استقبال همهروزه و کم نظیر تماشاگران- که گاه حتی از اجراهای حرفهای تئاترشهر بیشتر است- مهجورترین سالن مرکز هنرهای نمایشی است.
تنها سالن حرفهای تئاتر کودک و نوجوان، با وجود استقبال همهروزه و کم نظیر تماشاگران- که گاه حتی از اجراهای حرفهای تئاترشهر بیشتر است- مهجورترین سالن مرکز هنرهای نمایشی است.
سیدحسین فداییحسین:
سیدحسین فدایی حسین، نویسنده تئاتر را که بیشتر به واسطه کارهای مذهبی و دفاع مقدس میشناسیم از سال 59 با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قم و زیر نظر مربی آن زمان کانون، محمدرضا عباسی امجد، با تئاتر آشنا شد و پس از آن در سال 68 با پیوستن به حوزه هنری قم به شکل جدی تئاتر را دنبال کرد. او از سال 68 تا 75 به طور خاص در زمینه تئاتر کودک و نوجوان فعالیت کرده است و نمایشهایی چون"ماجرای جنگلبان"، "بچه یاکریمها"، "شهر دندانها"، "کارآگاهان مدرسه"، "کچل و خورشید"، "اجازه آقا"، "مینا و خنگله"، "اژدها و فلفل دانا"، "اگر تو بخواهی"، "یادگار"، "کلاغها"، "گریه کن ابر سفید" و بسیاری دیگر را در پرونده کاری خود دارد.
آن چه در زیر آمده است حاصل گفتوگویی است که به بهانه اجرای متن دیگر او"ببعی و گرگ آشپز" انجام دادهایم.
درباره توجهتان به تئاتر کودک و نوجوان، از دهه 60 و 70 ، برایمان میگویید؟
آن زمان اساساً نگاهم به تئاتر، تنها از منظر کودکان و نوجوانان بود. مطالعات و تحقیقاتم نیز به همین حوزه ختم میشد. بدون اغراق میگویم، اصلا تئاتر را خارج از مقوله کودک و نوجوان، نمیتوانستم بپذیرم. احساس میکردم اجرای نمایش برای مخاطب بزرگسال، کار بیهودهای است. البته میپذیرم که این دیدگاه از آنجا ناشی میشد که همواره به تئاتر به عنوان ابزاری برای آموزش، تربیت و انتقال پیامها و مفاهیم انسانی و اخلاقی، نگاه میکردم. پس طبیعی بود که گمان کنم، تماشاگر بزرگسال، برای شنیدن پیام و حرف و نصیحت، به سالن نمایش نمیآید و طبعاً پذیرای مفاهیم نمایش هم نیست.
این دیدگاه البته بعدها تغییر کرد. حوزه تئاتر برایم کمکم چشمانداز وسیعتر و افق دورتری را گشود؛ مقولهای بسیار فراتر از پیامرسانی و انتقال مفاهیم اخلاقی. اما با این حال، گرایش به تئاتر کودک و نوجوان و دغدغهی نوشتن برای این گروه بزرگ مخاطب، هیچگاه رهایم نکرد. نمیدانم شاید خاطرات فراموش نشدنی اجراهای بیشمار برای کودکان و نوجوانان، با حضور در جمع صمیمی و گرم بچهها، چه در سالن اجرا و چه در مراکز آموزشی و تربیتی باعث شدهبود که نتوانم از کار در این زمینه چشمپوشی کنم. حقیقت امر این بود که احساس میکردم آن اتفاق جادویی میان نمایش و مخاطب، یعنی ارتباط ناب نمایشی، تنها در اجرای تئاتر کودک و نوجوان روی میدهد. نوعی همراهی و رابطهی بیغلّ وغشّ با مخاطب و بیاغراق، کسب تجربهای مشترک و آفرینش لحظات ناب و خالص ارتباط صادقانه با تماشاگر، که جوهر اصلی تئاتر محسوب میگردد.
و چگونه به سوی تئاتر دفاع مقدس پیش رفتید؟
بههرحال با تشکیل گروه تئاتر آیین و ورودم به حوزه تئاتر جنگ، نمایشهای مذهبی و سایر گونههای نمایشی، توجه به مخاطب کودک هیچگاه اهمیت خود را از دست نداد. نمایشنامههای "شام غریب" و "زنگ خاطرات نرگس" با رویکرد به جنگ و "سحر میان خوراکیها" و "جعبه امانت" در حوزه تئاتر مذهبی، برای کودکان و نوجوانان نوشته شد. از سوی دیگر، در نمایشنامههایی مانند: "شبیه پدر"، "تپه افلاک"، "خاک سبز"، "سیلی آبدار"، "خاک معصوم" و "مسافران کوفه"، شخصیتهای کودک و نوجوان نقش فعال و گاه، اصلی را در روند نمایشنامه ایفا میکردند. شاید جالب باشد اگر بگویم در نمایش "شب محبوبه" هم که بر اساس "مدآ " نوشته شده، حضور شخصیت کودکی دوساله که در طول نمایش، بر بلندترین نقطه صحنه قرار گرفته است، در تمام طول نمایش سنگینی میکند.
٭ با این حجم از کار در زمینه تئاتر کودک و نوجوان، چطور شما را بیشتر به فعالیت در حوزه تئاتر جنگ و نمایش مذهبی میشناسند؟
واقعیت این است که چنین نگاهی را من بیشتر متاثّر از دیدگاه عمومی نسبت به تئاتر کودک و نوجوان میبینم. قصد ندارم حرفها، انتقادات و گله و شکایتهای دستاندرکاران و دلسوزان تئاتر کودک را تکرار کنم. اما باید بیپرده بگویم که اصلا مقولهای با عنوان تئاتر کودک و نوجوان، در کشور ما دیده نمیشود. انگار که اصلا وجود ندارد ! پس طبیعی است که فعالیتهای این حوزه هم به چشم کسی نمیآید. نه آثاری از این دست دیده میشود و نه کسانی که در این زمینه فعالیت میکنند جایی در جمع هنرمندان تئاتر دارند. بگذارید مثال بزنم. آقای "رضا بابک" را امروز با چه آثاری میشناسند؟ پرویز پور حسینی، اکبر عبدی، علیرضا خمسه، فاطمه معتمدآریا و... را چطور؟ اگر بهروز غریبپور، فرهنگسرای بهمن و خانه هنرمندان را راهاندازی نمیکرد و کارگردان بینوایان و رستم و سهراب و... نبود، تا چه حد او را میشناختند؟ به هیچوجه قصد ندارم خودم را با این بزرگواران مقایسه کنم اما حقیقت این است که بسیاری از دستاندرکاران تئاتر کودک و نوجوان، شاید با سابقهی سالها فعالیت در این زمینه، نه نامی در عرصه تئاتر کشور دارند و نه جایگاهی.
بنابراین طبیعی است که تنها سالن حرفهای تئاتر کودک و نوجوان، با وجود استقبال همهروزه و کم نظیر تماشاگران- که گاه حتی از اجراهای حرفهای تئاترشهر بیشتر است- مهجورترین سالن مرکز هنرهای نمایشی است.
به اعتقاد شما ریشه این مهجور بودن در کجاست؟
در مهجور بودن و گمنامی تئاتر کودک و نوجوان همین بس که این گونهی نمایشی حتی در میان اهالی تئاتر هم دارای جایگاه نیست و من بیشترین مشکل تئاتر کودک را در بیتوجهی خانوادهی تئاتر به این مقولهی مهم میبینم. خودتان قضاوت کنید؛ در شرایطی که دستاندرکاران تئاتر، مدام از مظلومیت خانوادهی تئاتر کشور در مقایسه با سایر هنرها گله دارند، اوضاع تئاتر کودک و نوجوان، تا چه حد اسفبار است که از سوی همین خانوادهی مظلوم، مورد ظلم قرار میگیرد! کافی است یکبار در یکی از جلسات نقد نمایش و یا اجراهای ویژه هنرمندان تالار هنر شرکت کنید تا ببینید چند منتقد و هنرمند دعوت شده، شرکت کردهاند؟ در عرصه نقد و کارشناسی تئاتر - که به حمدالله کشور ما در این زمینه غنی است- چند منتقد و کارشناس تخصصی تئاتر کودک وجود دارد؟ یادم هست وقتی در خصوص همین نمایش "ببعی" از بچههای سایت ایران تئاتر خواستم که برای نقد کار کسی را بفرستند، پاسخ دادند: کسی که تخصصاش را داشته باشد سراغ نداریم. اگر میشناسی معرفی کن! در عرصههای دیگر هم وضع همین است. ما اینهمه گرافیست و تصویرگر کودک داریم، اما یک طراح صحنه تئاتر کودک را شما نام ببرید که بطور جدی در این عرصه فعال باشد. یک آهنگساز را نام ببرید. در زمینه نویسندگی و کارگردانی هم وضع بهتر از این نیست. آیا از خیل کارگردانان، بازیگران و نویسندگان فعال تئاتر، پنج نفر را میتوانید مثال بزنید که بصورت جدی و تخصصی به این امر بپردازند؟ به دور از تشبیه، تئاتر کودک و نوجوان در کشور ما، فرزند ناخواستهای را میماند که از سوی پدر و مادر خود نیز تحویل گرفته نمیشود.
٭ دلیل این امر چیست؟
متأسفانه باید بگویم اهالی تئاتر، موجودیت و تمامیّت نمایش کشور را در ساختمان گرد تئاترشهر محصور کردهاند و تنها، فعالیت جدی تئاتر را طواف بهدور این ساختمان مدور میدانند. پس طبیعی است که هنرمندان تئاتر کودک، چون جایگاهی در تئاتر شهر ندارند از طواف بیرونند!
هرچند وقتی پای شعار و حرف بهمیان میآید، همه از اهمیت تئاتر کودک دم میزنند و آنرا بستر اصلی و محور قوام و اعتلای تئاتر بزرگسال میخوانند اما در عمل، هنرمندان تئاتر کودک و نوجوان را کسانی میبینند که دستشان به سالنهای حرفهای بزرگسال نمیرسد. اصلا مقولهی تئاتر کودک را نوعی بچهبازی و سرگرمی صرف میبینند و تئاتر کودک را نوعی شوخی نمایشی میپندارند. در نظر آنان، هنرمندان تئاتر کودک، جوانان و آماتورهایی هستند که دارند مشق تئاتر میکنند و نمایش کودک برای آنان تمرینی است جهت رسیدن به تئاتر بزرگسال. غافل از اینکه اساساً مقولهی تئاتر کودک، مقولهای است مستقل، حسابشده و دارای ابعاد، ظرایف و قواعد خاص خود. همانطور که تئاتر نوجوانان نیز دارای قواعد و ظرایف مستقل و متفاوتی نسبت به تئاتر کودک است. میخواهم بگویم: همانطور که در عرصهی آموزش و پرورش، بهداشت و سلامت کودکان و نوجوانان، پزشکی و روانشناسی کودک و بسیاری از مقولات دیگر، موضوع کودک و نوجوان، جدی و مهم است، در عرصه تئاتر نیز که یکی از مقولات مهم فرهنگی است، تئاتر کودک و نوجوان جدی و مهم است.
گذشته از این امر، میگویند تئاتر کودک و نوجوان هر کشوری آیندهساز تئاتر آن مملکت است. خود ما تئاتریها چقدر به این امر معتقدیم و چقدر آنرا شعار و حرف میپنداریم؟ آیا جز این است که مخاطبان امروز تئاتر کودک و نوجوان، تماشاگران اصلی نمایشهای بزرگسال آینده خواهند بود؟ ما که همواره از مشکل مخاطب تئاتر مینالیم و گاه حتی خود به تماشای نمایش اهالی خانوادهی خود نمیرویم، هیچ میدانیم تئاتر کودک، تنها گونهی نمایشی است که مشکل مخاطب ندارد؟ هیچ میدانیم تئاتر کودک، آنقدر که در جمع اهالی خانوادهی خود مظلوم است، در بین مخاطباناش نیست؟ آنان که تئاتر کودک را نهال نوپایی میدانند محتاج دستگیری و ترحّم، هیچ میدانند این تنها تئاتر کودک است که در بحران مخاطب، میتواند روی پای خود بایستد؟
بگذارید حالا که پای مخاطب تئاتر به میان آمد حرفی را به عنوان ادعای خود با دوستان تئاتریام مطرح نمایم. باور کنید توجه به تئاتر کودک و نوجوان، سبب نجات تئاتر کشور ما از بزرگترین معضل خود یعنی کمبود مخاطب خواهد شد. باور کنید کلید اصلی رونق تئاتر کشور در دست بچههاست نه در اختیار مسئولین و متولیان. چرا که مسئولین و متولیان تئاتر، به ناچار تابع سیاستاند و شما خوب میدانید که سیاست تکیهگاه مطمئنی نیست.
شما تاریخچه تئاتر کودک و نوجوان کشور را مرور کنید. پیش از انقلاب، سیاست ایجاب میکرد که به تئاتر کودک و نوجوان اهمیت دادهشود، پس مرکز تئاتر کانون پرورش فکری راهاندازی شد و تاثیرات عمیقی حتی در تئاتر بزرگسال کشور داشت. اما اکنون چه؟ حدود سی سال از انقلاب میگذرد و هیچ اتفاق خاصی در تئاتر کودک ما رخ نداده است. حتی در همان مرکز تئاتر کانون هم انگار خبری از تئاتر کودک نیست. چرا؟ چرا هنوز وقتی صحبت از تئاتر کودک و نوجوان میشود همه "شاپرک خانم" و "کوتی و موتی" و "ترب" را مثال میزنند؟ معلوم است بعداز اینها کار متفاوت و قابل توجهی دیده نشدهاست. دلیلاش هم روشن است؛ سیاست ایجاب نمیکرده تا به تئاتر کودک بها داده شود.
٭ آیا تشکیل کانون تئاتر کودک و نوجوان مرکز هنرهای نمایشی، دلیل بر اهمیت دادن به تئاتر کودک نیست؟
کانون تئاتر کودک و نوجوان، تازه چند ماهی است که در دوره مدیریت جدید تئاتر کشور، فعالیت در زمینه تئاتر کودک را شروع کردهاست و جدای از من که عضو کوچک آن هستم، تقریباً اکثر کسانی که دغدغهی تئاتر کودک داشتهاند پس از سالها، دور هم جمع شدهاند تا شاید بتوانند کاری جهت رشد و اعتلای تئاتر کودک و نوجوان انجام بدهند. اما من میپرسم: چرا این اتفاق باید بعداز حدود سیسال که از انقلاب میگذرد بیافتد؟ آن هم در دورهی مدیریت جدید؟ معلوم است که در مدیریتهای پیشین، تئاتر کودک، دغدغهی آنان نبودهاست. خب از کجا معلوم در مدیریت تازه، هنوز هم دغدغهی تئاتر کودک وجود داشتهباشد؟ به همین دلیل است که میگویم تئاتر کودک و نوجوان، بجای آنکه چشمانتظار سیاست کشور باشد، باید به مخاطب خود اعتماد کند و چشم امید به او داشته باشد چرا که مخاطب کودک، بهدور از هرگونه سیاست، با تمام اخلاص و اعتماد خود پا به سالن نمایش میگذارد. از شما ارتباط میگیرد و با شما همراه میشود. باور کنید که در دنیای پرپیچ و تاب آمیختهگی تئاتر و سیاست، دنیای بی غلّ و غش مخاطب کودک، محکمترین جایگاهیاست که میتوان به آن تکیه کرد. فقط کافی است آنان را جدی بگیریم. و باور کنیم تئاتر کودک و نوجوان جدیترین گونهی نمایشی است.
٭ چند روزی است نمایش "ببعی و گرگ آشپز" از نوشتههای شما در تالار هنر روی صحنه است در خصوص این نمایش صحبت کنید؟
نمایشنامه "ببعی و گرگ آشپز" نگاه جدیدی است به قصهی آشنای "شنگول و منگول" یا همان "بز زنگوله پا". ما در این نمایشنامه با یک شخصیت محوری مواجه هستیم. شخصیت "ببعی" که در اصل جایگزین سه شخصیت "شنگول"، "منگول" و "حبه انگور" شده است. اما در عوض بجای تنها گرگ قصهی قدیمی، دوتا گرگ داریم. گرگ اول که شخصیت احمقی دارد و هنوز هم به همان شیوه گذشته و سنتی، آمده است تا با عوض کردن صدا و رنگ کردن دستهایش، ببعی را فریب دهد و دیگری گرگی زیرک و حقهباز است که با شیوهای کاملا متفاوت، نه تنها ببعی را میفریبد بلکه سرِ گرگ اول را هم کلاه میگذارد. نکتهی مهمی که در این جایگزینیها مد نظر بوده، جدای از بحث نگاه متفاوت به یک قصه قدیمی، این است که اینبار ببعی، در مقابل دشمن خود در اقلیت قرار میگیرد. او تنهاست در حالی که گرگها برای فریب او همدست شدهاند. حتی رابطهای که در ابتدای نمایش بین او و دوستاش از طریق تلفن برقرار شده، توسط گرگها پاره میشود.
اما آنچهکه بیش از هر چیز در این نمایشنامه مورد تاکید قرار میگیرد، تفاوت قائل شدن میان آگاهی و هوشیاری است. هوشیاری در بسیاری از قصهها و نمایشهای کودک و نوجوان، با آگاهی، معادل فرض میشود و در تعریف، تداخل پیدا میکند. حال آنکه هوشیاری، بخصوص در دنیای امروز از اهمیتی به مراتب بالاتر از آگاهی برخوردار است. ما امروز، در دنیای اطلاعات به سر میبریم و کمتر کسی است که خوب و بد و خیر و شر را نشناسد، اما این آگاهی باعث نمیشود که از خطا مصون بماند. چهبسا آنکه میداند، بیشتر در معرض خطر است؛ چون گرفتار آفت بزرگ "غرور آگاهی". از آن گذشته، شاید آگاهی شرط لازم برای دوری از خطا باشد اما شرط کافی نیست.
"ببعی" در نمایش ما، قصه "شنگول و منگول" را میداند. بنابراین به هیچوجه فریب گرگِ اول را نمیخورد. از سوی دیگر، ناخودآگاهِ او هم آنقدر فعال هست که تا پایان نمایش، حرف مادر را از یاد نمیبرد و هیچگاه در را بهروی گرگها باز نمیکند. اما باوجود داشتن این آگاهی و خودآگاهی، بازهم فریب خورده و در دیگ آشی که از قضا خودش در خانه روشن کردهاست، گرفتار میشود. ببعی شخصیت آگاهی است اما عدم هوشیاریاش او را در دامی که گرگها پهن کردهاند اسیر میکند. هوشیاری در اصل، هنر استفاده از آگاهیها و دانستههاست و این چیزی است که کودکان امروز به آن نیازمندند.
اما اینکه نمایش "ببعی و گرگ آشپز"، تا چه حد توانستهاست چنین مفهومی را به مخاطب خود منتقل کند باید دید و ارزیابی کرد. من بهعنوان نویسنده سعی کردهام مفهوم و منظور خود را با استفاده از قصهای آشنا و نگاهی متفاوت ارائه نمایم. از این به بعد دیگر وظیفه منتقدان است که اثر را ارزیابی کنند.
از فعالیتهای آیندهتان برایمان بگویید.
در حوزه عمومی تئاتر، به دلیل مشغله کارهای دانشگاهی، حدود یک سالی است نمایشنامهای ننوشتهام. آخرین کارم نمایشنامه طوفان است با موضوع واقعهی عاشور و شخصیت "مسلم ابن عقیل"، که هنوز اجرا نشدهاست. اما در عوض در این مدت بیشتر به کار تحقیقاتی و پژوهشی پرداختهام. تحقیقاتی در زمینه نمایش مذهبی که موضوع پایاننامهام نیز هست. تحقیقاتی در رابطه با تئاتر جنگ، نمایشنامهخوانی و...
اما در زمینه تئاتر کودک، علاوه بر عضویت در کانون تئاتر کودک و نوجوان و حضور در جلسات برنامهریزی و سیاستگذاری این کانون، در حال حاضر عضو شورای نظارت بر تئاتر کودک و نوجوان هستم. یک مجموعه نمایشنامه برای گروه سنی نوجوانان با مضمون جنگ دارم که مدتهاست در برنامه چاپ انتشارات مدرسه قرار دارد. یک کار پژوهشی مفصل هم در زمینه وضعیت تئاتر کودک و نوجوان ایران انجام دادهام که قرار است در مجله نمایش به چاپ برسد.
اخیراً یک مجموعه قصه- نمایش را در کانون پرورش فکری به چاپ رساندهام که شامل چهار نمایشنامه است که هم قابل خواندن میباشد، چون به زبان قصه نوشته شده و هم قابل اجراست، چون موقعیت و رویدادها نمایشی است. حتی در پایان هر نمایشنامه، پیشنهاهایی برای گروه اجرایی نوشته شدهاست. این قالب نوشتاری را سالها پیش تجربه کردم. آن زمان احساس میکردم که قالب معمول نمایشنامه برای بچهها جذاب نیست. حتی شاید هیچ خانوادهای رغبت نداشت که در میان کتابهای یک کتابفروشی اقدام به خرید نمایشنامه بکند. دنبال راهکاری بودم تا بچهها و خانوادهها، به خواندن نمایشنامه ترغیب شوند. زبان قصه را بهدلیل آشنایی دیرین مخاطب و ارتباط سریع و بیواسطه با خواننده، انتخاب کردم و در عینحال سعیام بر آن بود که قصهها طوری انتخاب و نوشته شوند که با سادهترین شکل، قابل اجرا در هر مکان و با هر امکاناتی باشند.
اما در مورد کارها و برنامههای آینده باید بگویم، چند نمایشنامه و قصه - نمایش دارم که مثل هر نویسندهای درپی مجال و فرصتی برای چاپ و انتشار آنها هستم. اگر در وضعیت راکد انتشار نمایشنامه تحولی روی دهد و ناشران محترم، گوشه چشمی به چاپ نمایش نامه نشان دهند. دو کتاب تخصصی تئاتر کودک هم هست که با همکاری یکی از دوستان در حال ترجمه هستیم. صحبتهای اولیه در زمینه چاپ آنها هم صورت گرفتهاست که انشاالـ... به محض آماده شدن، با حمایت کانون تئاتر کودک و نوجوان، توسط مرکز هنرهای نمایشی منتشر خواهد شد.