پیمان مجیدی به ایران تئاتر خبر داد:
دو جایزه جشنواره بینالمللی داستایوفسکی به ایران آمد

نویسنده «مکاشفات راسکلنیکف با آر.جی.دیو در گالری دوزخ» از دریافت دیپلم افتخار و جایزه بهترین متن مدرن برداشت شده از آثار داستایوسکی در روسیه خبر داد.
به گزارش ایران تئاتر، پیمان مجیدی، نویسنده و یکی از کارگردانهای نمایش «مکاشفات راسکلنیکف با آر.جی.دیو در گالری دوزخ» درباره اجرای این نمایش در روسیه، گفت: همزمان با زادروز فئودور داستایوفسکی؛ 11 نوامبر، 21 آبانماه امسال «مکاشفات راسکلنیکف با آر.جی.دیو در گالری دوزخ» که اقتباسی از رمان مشهور «جنایت و مکافات» اثر داستایوفسکی است، در جشنواره تئاتر داستایوسکی در روسیه و شهر استرایا راشا روی صحنه رفت و موفق شد دیپلم افتخار و جایزه بهترین متن مدرن برداشت شده از آثار داستایوسکی را دریافت کند.
مجیدی درباره جشنواره «داستایوفسکی» گفت: نخستین دوره جشنواره تئاتر داستایوفسکی سال 1992 برگزار شد. این جشنواره 24 سال است که بهصورت پیاپی برگزار میشود و این دوره از آن از ششم الی دوازدهم نوامبر برگزار شد. «داستایوفسکی» جشنوارهای تخصصی است که آثار ارائه شده در آن باید فقط در ارتباط با آثار داستایوسکی باشند.
این هنرمند عرصه تئاتر درمورد نحوه حضور «مکاشفات راسکولنیکف...» در جشنواره داستایوفسکی، گفت: ما به صورت خصوصی و نه دولتی با جشنواره بینالمللی داستایوسکی مکاتبه کردیم و فیلم اجرای نمایشمان که در تماشاخانه «دا» روی صحنه رفته بود را به آنها ارائه کردیم و مسئولان برگزاری فستیوال پس از دیدن این فیلم، از ما دعوت کردند.
پیمان مجیدی گروه نمایش «مکاشفات راسکولنیکف...» را اعلام کرد: متن را خودم نوشتهام و بههمراه سابینا شیاری آن را کارگردانی کردهایم. حسام منظور، رامین سیاردشتی، امین طباطبایی و روژین رحیمی، بازیگران این نمایش هستند. پریسا گودرزی، دستیار کارگردان، مصطفی اسفندیاری، طراح نور، رضا قاضیانی، عکاس و کاملیا غزلی، روابط بینالملل ما را همراهی میکنند.
نمایش «مکاشفات راسکلنیکف، با آر.جی.دیو در گالری دوزخ»، مهر و آبان سال 93 در خانهنمایش «دا» روی صحنه رفته بود و تنها با یک تغییر، به روسیه رفته است. در اجرای جشنوارهای نمایش، امین طباطبایی جایگزین محمدرضا علیاکبری شده است.
در بروشور اجرای جشنوارهای نمایش «مکاشفات راسکلنیکف، با آر.جی.دیو در گالری دوزخ»، آمده است: «عدالتی در کار نیست، اگه نتونی تصمیم بگیری... تو سرگردان و آوارهای، تو مثل شبحی. تو رو هیچکس نمیبینه. تو مثل گرگ تنهایی راسکلنیکف. تو رو تُو قبرت، تُو یه کوچه پَرت و تاریک میکُشند. جنایت کارهای پست دنیای گندیده سرمایهداری. پنجاهوسهبار... تو برای صلح جهانی میجنگی. برای آزادی... خلاصی از بورژوازی نکبت. برابری و دوستی. هیچکس به هذیونهات گوش نمیده؛ اما قبلش باید بچههای قبر، شورش کنند. با همه دنیا در بیفتند. بچههای قبر دیگه حیوونهای دستآموزشون نیستند ... میخوای همهچی رو داغون کنی، بفرستی هوا! خونهها، خیابونها، آدمها، سایهها و رنگها؛ همهچی توهمیه! کلهات رو پُر از وهم میکنند. دروغهای خوشگل! ... تمام شب یه سگ سیاه بالای قبرت زوزه میکشه. میدونی مرگت برای هیچکس مهم نیست. تو دیگه اعتراض نمیکنی. زیر سنگ قبر سکوت فراموش شدی. احساس میکنی مُردی. دیگه درد رو حس نمیکنی. با چشمهای باز نمیتونی گریه کنی. تُوی قبرت باید دست و پات رو جمع کنی، بخوابی. نمیتونی بخوابی، میترسی بچههای بیسر مغاک بیاند تُو خواب مغزت رو بخورند. کرمها و ریشهها با هم. تُو ظلمت قبر. با این انگشتهای شکسته که نمیشه ویولون زد. باید درد بکشی. نومیدی به صلابهات بکشه. تا بیداری سهمگین روز. تو راسکلنیکف... تُو نگاهت یه برقی هست، پسر قابیل... تو دیوونهای. مرزها رو میشکنی. تو جنون شکستن همهچیز رو داری... درهای گور رو باز میکنی!... با بوسه صبح دوباره زنده میشی... با چهره بخارگرفته از سولاخِ فاضلاب بیرون میآی. با چشمهای نخفته در گور. بوی گند مُردار میدی. بوی استفراغ، تو پُر از خشم و نفرتی...تو ویرانگر و عصیانگری! روز آزادیته! باید جشن بگیریم...»