جلال تجنگی کارگردان نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی»
نمایش ما نوعی هشدار است

جلال تجنگی 2

جلال تجنگی 3

جلال تجنگی 4
ایران تئاتر- جلال تجنگی نویسنده و کارگردان در تازهترین اثر نمایشی خود بار دیگر به موضوع جوانان پرداخته و این بار ازدواج یک جوان اهل سنت با یک زن شیعه را محور نمایش خودساخته است.
جلال تجنگی نویسنده و کارگردان تئاتر در تازهترین اثر نمایشی خود بازهم به سراغ مشکلات جوانان رفته است و این بار ارتباط فرهنگی و اجتماعی مذاهب اسلامی را موردتوجه قرار داده است. نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» با محور قرار دادن ازدواج یک مرد جوان اهل سنت و یک زن شیعه به موضوعی پرداخته که کمتر نمایشی با این موضوع در تئاتر حرفهای به روی صحنه رفته است. نیاز به شناخت بیشتر اهل سنت و رسیدن به یک زندگی مسالمتآمیز در میان مذاهب مختلف اسلامی دغدغههایی است که تجنگی را به نگارش و کارگردانی این اثر سوق داده است. نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» ازنظر اجرا و محتوا حائز اهمیت است ازاینرو با جلال تجنگی نویسنده و کارگردان این اثر درباره انگیزههای او برای پرداختن به این موضوع و بایدها و نبایدهای شیوه اجرایی به گفتوگو پرداختیم.
اولین مواجهه ما با اثر نمایشی شما نام نمایش است. انتخاب نام «ابوبکر» از مشهورترین نامهای مردان اهل تسنن و نام فاطمه نیز شاخصترین نام زنان شیعه با یک نام فامیل مشترک آنهم «محمدی» یعنی ما شاهد نمایشی درباره دو نگرش مذهبی متفاوت با یک ریشه واحد هستیم. دلیل این نامگذاری چیست؟
اینکه نمایشی بر اساس اسامی شخصیتهای نمایش نامگذاری شود چیز جدید و غریبی نیست. تصورم بر این بود که گذاشتن دو اسم شاخص اهل سنت و شیعه برای نمایش عامل جذابیت خواهد بود. همینطور هم شد کسانی که آشنایی با مذاهب اسلامی داشتند عنوان کردند این نامگذاری هوشمندانه است اما در برخی مواقع هم کسانی این وجهتسمیه را متوجه نشدند و اتفاقاً همین ناآشنایی برخی از مخاطبان بر ایده ما مبنی بر عدم شناخت مردم از مسائل فرهنگی اهل سنت صحه گذاشت؛ یعنی چون این شناخت در برخی وجود نداشت که ابوبکر یک اسم ویژه اهل سنت است برخی میپرسند چرا این نام را برای نمایش انتخاب کردم و من ابتدا تصور میکردم کسانی که به این موضوع آشنا هستند بیشتر از این باشد.
با این بازخوردها که دیدید امروز اگر قرار بود اسمگذاری کنید چه نامی انتخاب میکردید؟
اتفاقاً اگر برای این نوع نامگذاری شک داشتم حالا مطمئنتر شدم که باید همین نام را برای نمایش انتخاب کنم چون اساساً حرف نمایش همین عدم آشنایی فرهنگها با همدیگر است که اغلب ریشه اختلافها است. درواقع این نام و مواجهه مخاطب با این اسم مثل یک واحد اندازهگیری مثلاً دماسنج عمل میکند. شاید برخی بگویند این نام خیلی مخاطب پسند نیست. درست است شاید اینگونه باشد اما برای مخاطبی که حداقل اطلاع را از این موضوع داشته باشد معانی لازم خود را میرساند.
میخواهم برای ادامه گفتگو به شیوه اجرای نمایش بپردازیم و بعد به محتوای نمایش که از اهمیت ویژهای نیز برخوردار است برسیم. نمایش شما ترکیبی از صدا، نمایش
زنده، ویدئو و ویدئو کلیپ است. از ابتدای نگارش نمایشنامه همین ساختار را طراحی کرده بودید یا اینیک انتخاب شیوه برای اجرا است؟
هرکدام از اینها بخشی از روایت است و بخشی از فشردگی زمان روایت را بر عهده دارد و همینطور بخشی از روایت قصه را پیش میبرد. ما ابتدای نمایش برخورد زننده پسر صاحبخانه با ابوبکر را از طریق صدا میشنویم. رفتار افشار با فاطمه و عذرخواهی صاحبخانه از ابوبکر را هم از طریق صدا و در دل گفتگو میشنویم. این ترفند باعث میشود هم نمایش فشردهتر شود و هم از زمان استفاده بیشتری بکنیم. ویدئویی که علیرضا را در حال تحقیق نشان میدهد و درصحنه پایانی که تراکنش بانکی را میبینیم و حرکت قطار نشان داده میشود باز بخشی از روایت است. درواقع همزمان با نگارش نمایشنامه همین ساختار اجرایی برای هرکدام از این موضوعها نوشته شد. اینها علاوه بر اینکه قصه را پیش میبرد جذابیت هم ایجاد میکند و صرفاً انتزاعی نیست و کارکرد دارد.
این شیوه ضربآهنگ نمایش را تندتر کرده و مانع از کندی ریتم شده که اگر میخواستید برای هرکدام از این اتفاقات یک پرده نمایش طراحی میکردید ما قطعاً با یک نمایش کشدار با ریتم کند مواجه میشدیم.
نمایش ما با یک فرم رئالیستی در داخل یک آپارتمان روایت میشود که اتفاق عجیبوغریبی بهعنوان ترکیبات صحنه اتفاق نمیافتد. گپ زدن آدمها ممکن بود نمایش را از ریتم بی اندازد پس استفاده از این شیوه غیر از ایجاد جذابیت بصری میتواند فرصتی به تماشاگر بدهد تا نفسی بکشد.
در نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» به بهانههای مختلف خوراکی به صحنه میآید و پذیراییهای مختلف با میوه و چای و حتی دسر آماده، صورت میگیرد. حتی
لیوانهای چای که میتوانند خالی باشند کاملاً پر به نظر میآیند و بازیگران واقعاً پذیرایی میشوند. این تأکید باهدف خاصی اتفاق میافتد؟
خود مقوله دورهم نشستن و پذیرایی کردن و پذیرایی شدن یکی از موضوعاتی است که مورد تأکید من است. احترام به مهمان و خیلی چیزهای دیگری که در فرهنگ ما ایرانیها وجود دارد برای من اهمیت داشت.
بله این اهمیت با تعارف کردن دسر به علیرضا توسط فاطمه شروع میشود. فاطمه دسر خود را به علیرضا میدهد و وانمود میکند خودش خورده
من در این ویژگی از نمایش دنبال نشان دادن روح زندگی ایرانی بودم. ممکن است بخشی از این فرهنگ توجه به مهمان تعارفات معمول باشد اما این جزو فرهنگ ما است؛ مثلاً ابوبکر به فاروق پیژامه تعارف میکند بااینکه فاروق گفته برای شام نمیماند اما ابوبکر وظیفه میزبانی خود میداند که تعارفات معمول را جهت احترام گذاشتن به مهمان انجام دهد. این باهم نشستن، گپ زدن و باهم چیزی خوردن بسیار انسانی است و به تقویت روابط کمک میکند.
ما فقط تدارک یک میز شام را کم داشتیم تا پذیرایی ایرانی را کامل کرده باشد...
بله همینطور است.
صدا در این نمایش حائز اهمیت است و چند جا از آن بهخوبی استفاده میشود. ما همزمان با شنیدن صدای مجادله پسر صاحبخانه با ابوبکر روی دیوار تصویری از اسامی آدمهای مختلف را میبینیم که ابوبکر بغدادی سرکرده داعش نیز جزو آنها است؛ و پسر صاحبخانه با تأکید به سنی بودن ابوبکر با او توهینآمیز حرف میزند. آیا منظورتان از این تصویر تأثیر گرفتن مردم از خشونتهای رایج افراطیون مذهبی در ایجاد چنین مناقشاتی است؟
اینیک ایده بود. ما اسامی آدمهای شناختهشده در گروههای افراطی را که در منطقه کارهای تروریستی کردند را میبینیم. با این ایده که بگوییم آدمها وقتی به دنیا میآیند افراطی مادرزاد نیستند بلکه شرایط و زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است که آدمها را به این سمت میبرد. میخواستم به این اشارهکنم که یک توهین و بیحرمتی به اهل سنت بودن یک هموطن و یک مسلمان میتواند ریشههای شر و سوق دادن به افراطیگری باشد که نمونههای آن را در کشورهای اطراف خود دیدیم؛ یعنی ابوبکر قصه ما میتواند به این آدمها تبدیل شوند اگر رعایت همزیستی را نکنیم و دائم در معرض بیحرمتیها باشد.
تصویر دیگر زمانی است که علیرضا برای درک بهتر از اهل سنت شروع به مطالعه میکند و ضمن نمایش مطالعه کردن او تصاویری میبینیم که به نظرم سید جمالالدین اسدآبادی هم در میان آنها بود. دلیل این نوع تأکید چه بود؟
وقتی علیرضا مطالعه میکند تصاویری از بزرگان، صاحبنظران، اندیشمندان و نویسندگان 200 سال اخیر در حوزه اندیشه اصلاحی اسلام و دین را میبینیم. بیشترشان هم از اهل سنت هستند. این ویدئو میتوانست تصویر آدمهای بیشتری باشد اما تصاویر قابل پخش در این ابعاد بیش از این در دسترس نبود. میتوانست تصویر 50 نفر را نشان داد اما تصاویر موجود از این اندیشمندان کم است.
نشان دادن جلد کتابهای این افراد نیز میتوانست جبران مافات کند؟
اتفاقاً ایده اول این بود که با کتابها شروع کنیم اما آقای قاهری که ویدئوها را ساختند گفتند تصاویر چهرهها جذابتر و مناسبتر است.
برایتان مهم نبود که کسی این عکسها را نشناسد و نداند چه ارتباطی با نمایش دارد؟
مهم این بود که سیر مطالعاتی علیرضا را نشان دهد که در راستای آگاه شدن اوست. ما میخواستم اشارهکنیم، این آدمها کسانی هستند که کتابهایی را نوشتهاند. ما یک دیالوگ هم بعدازاین تصاویر درصحنه برای علیرضا گذاشتیم که میگوید: «دارم اساسی درباره این موضوع کتاب میخوانم.»
این نیاز علیرضا به مطالعه جایی شکل میگیرد که او در گفتگو با فاروق از واژه «وهابی» استفاده میکند و فاروق میگوید وهابی برای اهل تسنن مانند رافضی گفتن به شیعیان است و توهین به شمار میرود و به علیرضا با طعنه میگوید اگر دانش ندارد بهتر است سکوت کند. این دیالوگ، باز اشاره به موضوع اصلی نمایش دارد یعنی بسیاری از توهینهایی که صورت میگیرد به دلیل عدم اطلاع از فرهنگ یکدیگر است؟
درست است. فاروق میگوید این کلمه بار منفی دارد و اهل سنت خود را مسلمان میدانند و نسبت دادن مسلمانی اهل سنت به عبدالوهاب نوعی بیاحترامی است؛ و این نوع بیاحترامیها اغلب نتیجه بیاطلاعی است؛ مثلاً اتفاقاتی که در برنامههای صداوسیما رخ میدهد و موجب نارضایتی اهل سنت را به وجود میآورد و فاروق هم در نمایش به آن اشاره میکند نتیجه همین نوع بیاطلاعیها از فرهنگ اهل سنت است.
در هیاهوی تفکرات و چالشهای دینی و مذهبی موسیقی «علی موسی زاده» چه نقشی دارد که چند بار مؤکدا از او و آثارش نامبرده میشود و در پایان هم آن را میشنویم؟
این موضوع به دنیای علیرضا در نمایش مربوط میشود. او اهل گوش کردن به موسیقی با طیفهای مختلف است که حتی باب دیلن در آن هست و از طرفی در نمایش میشنویم که محمد برادر علی موسی زاده از دوستان علیرضا است و این موضوع باعث علاقهمندی علیرضا به آثار موسی زاده میشود. این تأکید بر موسیقی رنگینکمانی بودن شخصیت علیرضا را نشان میدهد که از باب دیلن تا علی موسی زاده را گوش میکند. از طرفی این پیشزمینه را در نمایش داریم تا بهانهای منطقی باشد برای موسیقی پایان کار که درباره رفاقت خوانده میشود و از آثار موسی زاده است. شعر این قطعه از مرحوم ابراهیم منصفی است این شعر را خوانندگان مختلف هرمزگان با آلات موسیقی گوناگون اجرا کردهاند.
«قلعه گنج» نیز اسمی است که بارها تکرار میشود و در آخر خانواده محمدی با علیرضا به آنجا سفر میکنند. این منطقه شرایط ویژهای دارد. بیش از 5000 سال سابقه تاریخی دارد و همزیستی اقوام پارس، عرب، بلوچ، بختیاری در این منطقه نمونه بارز همزیستی اقوام در فرهنگ ایرانی است و بهنوعی در راستای هدف نمایش است. آیا این محل برای هدف سفر علیرضا با همین نگاه انتخابشده؟
قلعه گنج جنوب کرمان است و چون اصالت علی موسی زاده به این منطقه برمیگردد ابتدا این محل را برای صفر انتخاب کردیم. الآن اقامتگاههای ویژه بوم گردی در آنجا ایجادشده و منطقه خوبی برای یک گردش توریستی است که میتوانست بهترین جا برای مسافرت علیرضا باشد.
ما میدانیم که «قلعه گنج» پتانسیلهای بیشتری دارد. از آن جمله همزیستی اقوام مختلف است. آیا وقتی قلعه گنج را انتخاب کردید این نکته را در نظر داشتید یا اتفاقی بود؟
من نمیخواستم مستقیم به این ویژگی منطقه اشارهای داشته باشم. میخواستیم به بهانههایی که نمایشنامه به ما میدهد مکانی را انتخاب کنیم؛ اما این ویژگیهایی که اشاره کردید همه در قلعه گنج هست و شاید مخاطب با شناخت این منطقه به ابعاد دیگری از نمایش ما پی ببرد. بااینوجود اگر مخاطب خارج از اطلاعات نمایش کنکاش نکند این منطقه حداقل بهعنوان یکی از جاذبههای توریستی در ذهنش خواهد ماند.
نمایش بانام ابوبکر و فاطمه تصویر شده و توجه به زندگی این دو نفر است اما چرا علیرضا بیشترین نقش را درکنش ها و پیشبرد نمایش دارد؟
در میان این نسل غیرطبیعی نیست که یک دوست خانوادگی داشته باشند. رابطه آنها با آموزشگاه از طریق علیرضا است. درصحنه ابتدایی که علیرضا آمده تابه ابوبکر بگوید در کلاس بینظمی داشتی، دلیل ملاقات منطقی است و پسازآن نیز علیرضا بهعنوان کسی که افشار را به فاطمه معرفی کرده خود را درگیر ماجرا میداند و بعد میفهمیم به خاطر منفعتی که به او میرسد بیشتر از قبل خود را به ابوبکر و فاطمه نزدیک میکند. از طرفی چون ابوبکر و فاطمه با خانوادههای خود ارتباطی ندارند حضور علیرضا را بهعنوان یک دوست بیشتر پذیرفتهاند.
برای من وجود یک دوست به این نزدیکی در یک خانواده غیرقابلباور نیست و نمونه زیادی از این نوع دوستی را در برخی خانوادههای جوان دیدهام؛ اما سخن من این است که باوجوداینکه ابوبکر سلطان صحنه است اما این علیرضا است که مهمترین نقشها را بر عهده دارد و حتی پس از علیرضا فاطمه قرار دارد و ابوبکر حتی از فاروق هم تأثیر کمتری درکنش نمایش دارد. حل بحران مالی خانواده، حل اختلاف با افشار، کنترل نفوذ فاروق بر ابوبکر که مبادا ابوبکر از دست برود و بار طنز نمایش همه بر عهده علیرضا است که درنهایت هم اوست که با ایثار بحران را حل میکند.
ابوبکر در تصمیمات خودش مستأصل شده. علیرضا چون شوخطبع است و نمود بیشتری پیداکرده. ما در ادبیات نمایشی نمونه زیادی ازاینگونه افراد کنار نقش اصلی داریم. او یک رفیق است. اگر شخصیت اصلی را ابوبکر- فاطمه بگیریم او پیش برنده داستان و متعادلکننده است.
علیرضا هرچند شیطنتهایی دارد اما او ضمیر ناخودآگاه ایرانی نمایش شما هم هست. او همهچیز را تلطیف میکند تا کمترین تضادها رخ دهد. او حتی وقتی فاطمه از ثروتهای بادآورده یا آدمهای تازه به دوران رسیده حرف میزند سعی میکند نگاه منفی او به ثروتمند شدن را تعدیل کند.
بله درست است. اینیک وجه از علیرضا هم هست. وجوهی از فرهنگ ایرانی که ما امروز میشناسیم در علیرضا، ابوبکر و فاطمه دیده میشود؛ مثلاً همانطور که اشاره کردم باوجوداینکه فاروق در شب مهمانی میگوید که شام نمیماند اما ابوبکر برای او پیژامه میآورد. اینیک جور تعارف است. همچنین فاطمه بابت رفتوآمدش از مهمانشان عذرخواهی میکند. او به احترام فاروق که استاد ابوبکر است و یک پسزمینه مذهبی دارد چادر سر میکند. اینها آدابورسوم ایرانی ما است که در این سه نفر باوجوداینکه به نظر از فرهنگهای مختلفی هستند میبینیم.
نمایش «ابوبکر محمدی، فاطمه محمدی» جزو نمایشهایی است که کمترین میزان بهکارگیری کلمات رکیک در نمایش را دارد و از این نظر به شما تبریک میگویم اما بازهم دو کلمه گفته شد که کاش آنها هم با کلمات دیگری جایگزین میشد تا از این نظر هم نمایشنامه شما شاخص باشد. فکر کنم یکی از این کلمات را حتی بسیاری از مردم ناسزا ندانند و بهسادگی بهعنوان بیان بلاهای مختلفی که سرشان میآید به کار ببرند. هیچوقت به این موضوع توجه کرده بودید؟
این واژهای که شما اشاره کردید در نمایش در مورد افشار بکار برده میشود و در میان مردم زیاد استعمال میشود و من از این منظر که شما اشاره کردید به آن نگاه نکردم. هرچند من از کلمه «حیوانات» نیز بهعنوان ناسزا در این نمایش استفاده کردم اما اصولاً به بکار بردن کلمات زشت روی صحنه اعتقادی ندارم. حتی در تمرینها بازیگران کلماتی را میخواستند به فراخور شرایط درگیریها اضافه کنند که من مخالفت کردم؛ اما همه اینها ناخودآگاه بوده است. بههرحال نگاه شما به این موضوع برایم جالب است.
از نگاه نویسنده بهعنوان خالق اثر تم اصلی نمایش شما چیست؟
همزیستی ایده اصلی نمایش من است. معتقد هستم چارهای جز این نیست. اگر به سمت همزیستی نرویم خطرات زیادی آرامش اجتماعی ما را تهدید میکند بهخصوص با اوضاعی که در منطقه شاهد هستیم. اساساً همزیستی در تقدیر ما است و نمایش هشداری است تا حواسمان باشد. ما باید دائم درباره همزیستی حرف بزنیم. باید در کتاب درسی و رسانهها هم بیاید. شناخت فرهنگی ما در مورد اهل سنت کم است. ما همه مثل هم هستیم و داریم کنار هم زندگی میکنیم. شرایط فعلی جامعه ما با 50 سال قبل قابلمقایسه نیست. نباید اجازه دهیم بحرانهای منطقه به داخل شهرها و محلهها و خانههایمان بیاید. ما خشونت را در اطراف خود میبینیم و الآن وقت این رسیده تا درباره ریشههای خشونت باهم حرف بزنیم؛ یعنی ما اگر حواسمان را جمع نکنیم خشونتهای بهظاهر ساده مثل توهین پسر صاحبخانه یا بکار بردن کلمه وهابی و امثال اینها میتواند ریشههای خشونتهای بزرگ و دامنهدار را آب یاری کند.
من قبلاً نمایشی در این خصوص ندیدم و برایم موضوع نمایش تازگی داشت. چرا این موضوع برایتان جذاب شد؟
من همفکر میکنم به این موضوع کمتر پرداختهشده است. بهخصوص در حوزه هنرهای نمایشی و تئاتر. من به دلیل علایق شخصی سالها است که مطالعاتی درباره تحولات دینی و مذهبی بهخصوص در 200 سال اخیر کردهام؛ اما تابهحال نمایشی با چنین موضوعی ندیدهام. شاید در استانهایی که اهل سنت و شیعیان در کنار هم زندگی میکنند چنین موضوعاتی به نمایش درآمده باشد من هم نمیدانم و تابهحال ندیدم.
فاروق در نمایش شما نماد تندرویهای مذهبی است؟
فاروق چند وجه دارد. او از تبعیضهایی که به اهل سنت میشود گله دارد. علیرضا هم آن را تائید میکند. این همان موضوعی است که من میگویم باید به آن توجه شود. مثل گفتگویی که اول نمایش بود. اگر توجه نکنیم و به تفاوتها و عقاید احترام نگذاریم بهصورت طبیعی از دل آن تندی درمیآید. این چیزی است که من درباره فاروق فکر کردم. فاروق معلم است، مهربان هم هست، شخصیت محترمی است اما وقتی ایده همزیستی درباره این فرد برجسته نشود فاروق با بخشی از سخنانی که حقیقت دارد چیزهای فراتری راهم که حقیقت ندارد توجیه کند.
نمایش شما علیرضا و حتی ما را بهعنوان تماشاچی به سمتی میبرد که آینده فاروق را در جمع سلفیهای تندرو قرار میدهد. آیا فاروق اندیشههای سلفی دارد؟
بله فاروق ایده سلفی دارد ولی نماینده اهل سنت داستان ما نیست. برای من بهعنوان نویسنده و کارگردان ابوبکر نشانه عامه اهل سنت است. چنانکه علیرضا به فاروق میگوید: «شما فکر میکنید ما هر وقت با ابوبکر میشینیم درباره برحق بودن شیعه و سنی صحبت میکنیم؟ ما از این تفاوت فراتر رفتیم و داریم رفاقت میکنیم و زندگی میکنیم.» این نکته کاملاً غلط است که فاروق را نماینده اهل سنت ایران بدانید. فاروق اهل سنتی است که بهواسطه تبعیضها و رعایت نشدن حقوقش میخواهد ایده سلفی خود را توجیه کند. در مقابل ابوبکر و فاطمه از تفاوت مذهبی خود عبور کردهاند. آنها میدانند تفاوتها را اگر برجسته کنند بهجایی نمیرسند. اگر بیست سال قبل یک اثر نمایشی درباره یک معضل اجتماعی را میدیدید، شاید از خودتان میپرسیدید این نمایش چه چیزی را میخواهد بگوید اما امروز اگر نمایشی با همان موضوع ببینید قصه برایتان حلشده است چون آن معضل اجتماعی طی این بیست سال از زبان افراد مختلف به شیوههای مختلف به روی صحنه رفته است. بخشی از گفتهها و نگفتههای نمایش ما هم به همین دلیل که کمتر درباره آن صحبت شده هنوز کاملاً باز نشده است. هرچه درباره تکثرهای موجود صحبت شود و مسئله باز شود نتایج مثبت آن بیشتر بروز میکند.
ابوبکر و فاطمه از خانوادههایشان فاصله گرفتهاند همین عاملی است که وقتی دچار بحرانهای اقتصادی میشوند شکننده شوند و فاروق برای جذب آنها تلاش کند.
اینجا اهمیت خانواده در کاهش آسیبهای اجتماعی مطرح میشود. آیا در نگارش نمایشنامه این کارکرد را در نظر داشتید یا این نتیجه از دل داستان بیرون زده است؟
بله این بحث نمایش شاید خیلی به شیعه و اهل سنت بودن ارتباطی نداشته باشد و یک مقوله فرهنگی باشد؛ یعنی وقتی عقبه خود را از خانواده قطع کنید طعمه خوبی برای دیگران میشوید. این بخش از نمایش شاید تلنگری به خانوادهها باشد تا از فرزندانشان باوجود اختلافسلیقه حمایت کنند. همه نمایش ما نوعی هشداراست. نادیده گرفتن شرایط اقتصادی هم میتواند مانند عدم توجه فرهنگی فاجعهبار باشد.
گفت و گو از عباس عبدالعلی زاده