بازی باتخیل
محمدرضا رستمی گلی جون مینشیند، تااز این به بعد، هر شب به ستارهها چشم بدوزد تا از مادر بزرگش برایش خبری بیاورند. چند قدم آن طرفتر علی کوچیکه روی یک سکو که محیط زندگی و روایت او را از محیط زندگی و روایت گلی جون جدا می ...
محمدرضا رستمی
گلی جون مینشیند، تااز این به بعد، هر شب به ستارهها چشم بدوزد تا از مادر بزرگش برایش خبری بیاورند. چند قدم آن طرفتر علی کوچیکه روی یک سکو که محیط زندگی و روایت او را از محیط زندگی و روایت گلی جون جدا می کند. توی حوض میافتد تا نمایش «گلیگلیجون» به پایان برسد، پایان که می تواند آغازی باشد برای اندیشیدن در باره اجرایی که در اولین روز جشنواره یازدهم نمایشهای عروسکی به مدت 50دقیقه در تالار چهار سوی مجموعه تئاتر شهر به صحنه رفت.
نمایش «گلیگلیجون» اگر چه با حضور علی کوچیکه بر صحنه آغاز میشود. اما در ادامه حضور علی کوچیکه و روایت آشنای زندگی او بهانهای میشود تا بزوده درکنار آن بتواند روایت نمایشی دیگری را پیش برد روایتی که اگر چه در ادامه کلی فضای صحنه را از آن خود میکند، اما همچنان موازی باروایت علی کوچیکه پیش میرود تا در پایان پس از خیره شدن گلی جون به ستارهها، علیکوچیکه هم پشت سر او در حوض بیفتد. تا مخاطب یادش نرود که روایت گلی جون بر بهتر روایت آشنای علیکوچیکه شکل گرفته. اما با یک تفاوت اساسی در روایت زندگی گلی جون مادر بزرگ با از خودگذشتگی قلبش را به پری که در سرزمین افسانهها توی حوض با علی کوچیکه آشنا شده، میبخشد تا گلیجون را نجات دهد، خودش به دنیای افسانه میرود (شاید کنایه از مرگ تا گلی جون به سرزمین واقعیت بازگردد، ایثار مادربزرگ برای نجات نوهاش تفاوت روایت گلیجون با روایت علی کوچیکه را رقم میزند.
اما اصلاً چرا پای علی کوچیکه به دنیای زندگی گلی جون باز میشود. مادر بزرگ گلی جون، قصه گو است، از آن مادربزرگهایی که یک دنیا را قصه و افسانه برای نوهها و دخترهایشان تعریف می کنند. مادر گلی جون عاشق قصه علیکوچیکه بوده و گلیجون هم مثل مادرش عاشق این قصه است، مادربزرگ برای نوه داستان علیکوچیکه را باز هم تعریف میکند، اما در ادامه یاد میگیرد و مادر گلیجون را به حیاط میفرستد تا رختها را از روی طناب جمع کند، داستان نیمهتمام میماند تا گلی جون پس از برگشتن از حیاط دنبال صداها راهی سرزمین افسانهها شود و آن جا گول موجودی افسانهای (پری دریایی) را بخورد و توی حوض بیفتد. رختهای روی بند مادر بزرگ را به سرزمین افسانهها میبرند تا او قلبش را گرد بگذارد و نوهاش را نجات بدهد.
بطوری که در بالاآمد، پیرنگ متن نمایش «گلی گلی جون» را شکل میدهد، روایتی که در دو بعد حرکت می کند تا هم به صورت نصفهو نیمه (بهخاطر آشنایی مخاطب قصه علیکوچیکه) قصه علی کوچیکه را باز گو کند و هم برش از زندگی گلی جون و مادر بزرگش را برای برجسته ساختن معنی خوبی ایثار برصحنه جان ببخشد.
در بعد اجرایی نیز بزوده با استفاده بهینه از نورپردازی، تقسیم صحنه به چند بعد برای نشان دادن محیط هر روایت و جان بخشیدن به اشیاء 50 دقیقه زیبا را برای مخاطب رقم میزند تا او سرشار از حسی شود که با حضور عروسکها در صحنه و پررنگ شدن نقشه فانتزی و تخیل در روایت، جان می گیرد.
او بهجای استفاده از حضور فیزیکی پدر و مادر علی کوچیکه (در صحنه مکالمه آنها با پرشان از طریق جان بخشیدن به لباس های آنها بر بند رختی که کنار حوض بسته شده، به دو لباس جان میبخشد تا در دنیای نمایش «گلی گلی جون» لباسها هم جان بگیرند و به عروسکهایی تبدیل شوند که میتوانند گاه همراز آدمی باشند.
جان بخشیدن به لباسها در دنیای این درام اما به همین جا ختم نمیشود، چند قدم پایین تر در خانه «گلیجون» هم لباس ها روی بند رخت مکالمهای شیرین را با گلی جون آغاز میکنند که یکی از زیباترین لحظات اجرا را شکل میدهند. و همین لباسها در ادامه مادربزرگ را به سرزمین افسانهها میبرند تا او قلبش را برای بازگشت نوهاش بهدنیای زندگی،گروه بگذارد. با تمام این حرفها بزوده در حیطه متن واجرا به خوبی از پی تلفیق این دور روایت (قصهعلی کوچیکه و قصه گلیگلی جون) بر میآید تا 50دقیقه ذهن مخاطب را در نوسان بیناین دو روایت نگاه دارد.
نوسانی که گاه در فضاهای تاریک بین صحنهها به مکاشفهای زیبا هم میتواند برسد.