در حال بارگذاری ...

بخشی از نمایش آسید کاظم ، نوشته محمود استاد محمد

نمایشنامه آسید کاظم را محمود استادمحمد سال ١٣۴٩ برای اولین بار منتشر کرده است. حالا قرار است که تجدید چاپ شود. بخشی از این نمایشنامه را استادمحمد در اختیار ایران تئاتر گذاشته است که از همان سطور آغازین خواننده را در حال و هوای کلی نمایشنامه قرار می دهد. از محمود استاد محمد و مدیریت نشر ققنوس‏‏ تشکر می کنیم.

[ در یکی از محلات قدیمی شهر ، قهوه خانه ای است با مشخصات و تزئینات زمان حال که اصالت و رنگ و بوی خراباتی آن حفظ شده است .
صحنه تاریک است و به جز صدای دعای بعد از افطار صدایی نیست . با اتمام دعا ، صحنه روشن می شود .
شبی در ماه رمضان است و دو نفر در دو گوشه صحنه ،زیر پالتوهایی که از سرما به سر کشیده اند چرت می زنند ، سید جواد بر تخت کنار در نشسته و خیره به خیابان می نگرد ، شاه رجب مشغول خواندن نماز است. سید جواد خود را به سمت شاه رجب کشیده و بی تابانه کنار او می نشیند . ]
شاه رجب [ به محض اتمام نمازش ] آدم بدبخت از روزی که تو خشت می افته تا روزی که رو خشت بی افته ، بدبخته . بدبختی ام که شاخ و دم نداره . بابام ، خدا رحمتش کنه ، می گفت ، آدم بدبخت امروز بمیره بهتر از فرداست .
هفت ساله که خودتو زنجیر کردی به چارچوب این خراب شده [‌قهوه را نشان می دهد . ] که الان سید کاظم می آد یه ساعت دیگه می آد ، اِن قدر نشستی و به این راه زل زدی تا سوی چشمتو از دست دادی ، از تشنگی و گشنگی زبون به دهنت خشک شده و رودت به کمرت چسبیده ، قضای روزگار عقل درست و حسابی هم که نداشتی ، شدی شوخی گر این و اون . یکی می گه با قطار می آد ، تا راه آهن می دویی ، یکی می گه با ماشین می آد ، تا گاراژ می دویی ، آخه مرد حسابی اون قتل کرده ،قتل عمد ، رضایتم که نتونستن بگیرن . جخت (١) به غیر از پرونده قتلش ان قدم سابقه چاقوکشی و دعوا داره ، مگه به این آسونیا ولش می کنن . آخه اگه می خواستن هفت سال براش بِبرن که همین جا نگرش می داشتن ، دیگه مرض نداشتن که بفرستنش بندر ، ببین ، آسید کاظم تو زندون ولایت غربت چنون استخوناش بپوسه و خاک بشه که دیگه رنگ بیرونم نبینه . [ سید جواد گریه می کند . ] دِ ... باز اشکش دراومد .
میت سگ ، تازگیا اشکش اومده در مشکش ، پاشو ، پاشو برو بیرون . برو سر چراغی سفره تو جای دیگه پهن کن .
[ ممد ریزه و محسن هاپی وارد می شوند . ]
ممد ریزه
و محسن هاپی سام علیک . [ ممد پسِ گردن سید جواد را گرفته است . ]
شاه رجب چشم دریده صبح تا حالا روزگار منو سیاه کرده .
ممد ریزه [ به سید جواد ] دِ ... حالا دیگه رو دست ما بلند می شی و روزگار سیاه می کنی ؟
محسن هاپی علی علی ...
ممد ریزه یا علی . [ ممد ریزه و محسن هاپی ، سید جواد را به وسط قهوه خانه آورده و ممد به طرف محسن و محسن به طرف ممد هلش می دهند . ]
ممد ریزه [ با آهنگ ] خشتک و تنبونت کو ؟
محسن هاپی سید جواد .
ممد ریزه کلفت و دربونت کو ؟
محسن هاپی سید جواد .
ممد ریزه منقل و وافورت کو ؟
محسن هاپی سید جواد .
ممد ریزه محمود و منصورت کو ؟
محسن هاپی سید جواد
[ سید جواد با شنیدن اسم – محمود و منصور – با فلاکت به دنبال ممد و محسن می کند و آن ها او را به عنوان شوخی دور قهوه خانه می دوانند . دکتر وارد می شود و ممد و محسن دست از سید جواد می کشند . ]
دکتر سام علیکم .
ممد ریزه سلام از ماست . [ می نشیند . ] شاه رجب دو تا چایی .
دکتر باز چی شده شاه رجب ؟
شاه رجب صبح تا حالا شدیم منتر این خل ناقص العقل .
ممد ریزه بزن تو سرش سگ کنه لانتوری رو .
شاه رجب می گم گناه داره ، زبون آدمیزاد هم نداره که بشینه و پاشه حرفشو زده باشه . وز وز می کنه ، منم که نمی فهمم چی زر می زنه ، خب می رم راست کار خودم ، اون وقت این آب چشم کشیده هی تو روی من چشم قرمز می کنه .
ممد ریزه اوه غلط های زیاد زیاد ، حرف حسابش چیه ؟
شاه رجب سید کاظم .
ممد ریزه [ به محسن هاپی ] پس بگو .
شاه رجب آیین سگ شنیده سید کاظم امشب پیدایش می شه ، داره با دمش گردو می شکنه ، گُه باشه به تاریخ پدر تو و سید کاظم .
دکتر [ ناگهان فریاد می کشد .] شاه رجب .
[ شاه رجب می ایستد ، ممد و محسن نگاهی رد و بدل کرده و محسن دست می برد که کفش هایش را
بر بکشد . ]
دکتر [ پشیمان از فریادی که کشیده است . ] اینو عوضش کن . [ استکان چایش را به شاه رجب می دهد . ]
محسن هاپی [ به طور مصنوعی عطسه می کند . ] هپچه ... جیم و میم ، جمبل و جولوم ، جمالتو عشقه جمیله . تازه حالا مگه سید کاظم بیاد چه گلی به سرش بزنه .
شاه رجب خیال می کنی اگه اون باشه دیگه کسی می تونه به این بگه بالا چشمت ابروست ؟ تو می تونی تو انظار دستش بندازی و بخندی ؟ قلتشن مثل شیر اینو می پاد .
ممد ریزه اون حالا دیگه یکیو می خواد که خودشو بپاد .

١- من نمی دانم این کلمه صوت است یا تحریف یا مهمل واژه ای دیگر .
حتماً کاویدن ریشه این عبارت ، اندکک میراثی است که احمد شاملو در کتاب کوچه برایمان قباله کرده است . اما فقط همین قدر فهمیده ام که کلمه جخت در تاکید مفهوم جمله است .